به گزارش ایمنا و به نقل از ستاد خبری ششمین دوره جایزه شعر شاملو، این شاعر و برگزیده و داور پیشین جایزه شاملو درباره تجربه خود از داوری این جایزه گفت: از جهت مواجهه یکباره و همزمان با کل آثار چاپ شده در یک سال گذشته آن زمان تجربه جذابی بود. از جمله عیبهایش این است که باید با کلاهخود و زره وارد این عرصه شوی، بار سنگینی است. رأی داورهای دیگر اگر به دلایل هیجانانگیز افشا شود، رایهای شما هم مشخص خواهد شد و به این ترتیب نوازشهای جانگدازی در انتظارت خواهد بود. داوری را پذیرفتم البته، چون ترویج شعر مستقل و به هر حال ارجگزاری آن بود. توجه داشته باشید که جایزه شعر مستقل غیر از جایزه شاملو نداریم و من به نوبه خود سپاسگزار اهالی این جایزهام.
وی در پاسخ به اینکه جایزه شاملو به صورت تخصصی به یک قالب خاص یعنی شعر نو اختصاص دارد، این امر چه تأثیری در جریان شعر معاصر دارد، بیان کرد: من بین شعر نو با آنچه شعر حقیقی و جدید ایران محسوب میشود فاصله و تفاوتی نمیبینم. آنچه شما در طرح پرسشتان به قالب خاص تعبیر میکنید برای من قالبی خاص نیست. شعر جدید فارسی همین است و لاغیر. البته نکته قابل اشاره در خصوص جایزه شاملو این است که آثاری مورد داوری قرار میگیرد که مجوز گرفته و منتشر شده باشند. این همه شعر فارسی نیست! اما من در دل معرکه جایزه بودم طی این دوره، دستِ دستاندرکاران بسته است؛ یا جایزه به زندگی خود ادامه میدهد یا آثار زیرزمینی را هم راه میدهد و بعد درش تخته میشود. قالها اما پس از هر جایزهای همیشه چاق میشوند، چه چاره است؟
گلبیانی درباره ارزیابی خود از سطح آثاری که در دورههای قبل بررسی کرده و به طور کلی جریان شعر نو در میان جوانان گفت: شما البته دو سوال پرسیدید که دومی نتیجه تعمیم اولی نیست. میتوانم بگویم که شعر فارسی از ابتدای دهه هفتاد درگیر یک مفهوم اساسی است که دربارهاش هم بسیار قلم فرسودهاند. ما با چه مواجهیم؟ بحران مخاطب در شعر فارسی؟ کلیتسازی از مفاهیمی مانند همین بحران شعر؟ تخریب وجوه ژنریک شعر تا منتهاالیه منطقیاش، نظیر آنچه در مشروطه دیدیم؟ سلطه و تأثیر کج و کوله رسانههایی مانند تلگرام و اینستاگرام و در عین حال غیاب نهاد نقد و حاصلش که آش در هم جوش شعر امروز فارسی شده است؟ تبلیغِ یک طور شعر دستگاهی و ارزشی را هم بگذارید کنار اینها. برای پاسخ به پرسش شما باید اما یک رساله نوشت، چرا که دقیقترین سوال در خصوص شعر امروز فارسی است.
وی در پایان در پاسخ به این پرسش که در شرایطی که بیشتر مردم درگیر مشکلات معیشتی و اقتصادی هستند آیا به نظر شما لزومی بر برگزاری یک جایزه ادبی هست؟ اشاره کرد: دهان فرخی یزدی را دادند که بدوزند. پسر آنا آخماتوا را که زندانی کردند، در سرمای طاقتفرسای زمستان شوروی، صف طویلی از نزدیکان زندانیها تشکیل میشد، بلکه مجال دیدار با کسان زندانیان پیش بیاید. زنی که چهرهاش دیگر به چهره انسان نمیبرد از آنا آخماتوا که برای دیدار پسرش، لف، انتظار میکشد میپرسد: آیا میتوانی این وضع را توصیف کنی؟ البته سوال شما بجاست، آدورنو درباره شعر در دوران فاجعه مینویسد: «شعر سرودن پس از آشویتس وحشیانه و به دور از فرهنگ و تمدن است. اما میبینید که فوگ مرگ پل سلان نوشته میشود، و البته پیش از آنکه خود را در آوریل ۱۹۷۰ در پاریس به رود سن بیندازد. میبینید نلی ساکس که از جمله جان به دربردگان یهودی معدود است به نوشتن خود ادامه میدهد، هرچند که دچار جنون میشود. اسماعیل شاهرودی هم چنین سرنوشتی داشت، اما نوشت. یا شاید هم کم نوشت یا با جنونش به نوشتن ادامه داد. باید به بهرام صادقیها و هدایتها اندیشید. نیما یوشیج میگفت من شهید شدهام به نسلهای بعد بگویید انتقام مرا بگیرند. به هر حال میتوان با ژیژک همدل بود آنجا که وظیفه شعر را در این شرایط، پیشگیری از «فراموشی فاجعه و ویرانی» میداند. و اما جایزه ادبی حیاتش را از ادبیات میگیرد و ادبیات هم به نوبه خود حیاتش را حتی از فاجعه، هرچند که این لزوماً به معنای تبدیل کردن فروبستگیها و انسداد و امر فاجعهبار به زیباییشناسی نیست. پس بیراه نیست اگر به ضرورت جایزه ادبی مستقل رأی بدهیم.
نظر شما