به گزارش خبرنگار ایمنا، روز گذشته محمود دولت آبادی که یکی از ستونهای داستان نویسی ادبیات معاصر ایران است، ۸۰ ساله شد. آثار این نویسنده نمود وجود ظلم و ستمهاست چرا که سبک داستان نویسی او "رئالیسم" یعنی بیان واقعیت است. به همین دلیل با خواندن آثار او به راحتی میتوان به اوضاع اجتماعی و سیاسی زمان نوشتن آنها پی برد. علاوه بر این قلم پر بار دولتآبادی منجر به ترجمه آثار او به چند زبان دیگر نیز شده است. یک منتقد آمریکایی با خواندن آثار این نویسنده او را "داستایوفسکی ایران" نامید.
غلامحسین شریفی، عضو هیأت گروه زبان و ادبیات دانشگاه اصفهان در گفتوگو با خبرنگار ایمنا، اظهار میکند: محمود دولت آبادی یک شخصیت خودساخته است. او سالها در محیطها و گوشههای متنوع جامعه بزرگ شده، شغلهای مختلفی داشته و درد، رنج، غم و شادی مردم را در بیشتر عرصهها تجربه کرده است. او به انسان و انسانیت متعهد است و این تعهد باعث شده که صرفاً به دنبال نجات خود نباشد، بلکه نجات نوع انسان و هموطنان خود را در مرکز توجه قرار دهد. بنابراین تمامی نوشتههای او بر محور انسان و به ویژه محرومان جامعه در طبقات مختلف میچرخد.
وی میافزاید: در واقع دولت آبادی تمام صحنههای آثار خود را زیسته و از ذوق و احساس قوی بهرهمند است. قلم بسیار شیوا و رو به تعالی او سرانجام به خلق آثار بسیار ارزشمندی چون " کلیدر" و " جای خالی سلوچ" منتهی شده است. به نظرم یکی از آثار ارزشمند زبان فارسی مجموعه ۱۰ جلدی "کلیدر" است که برای زبان فارسی یک ذخیره و گنجینه ارزشمند محسوب میشود.
این استاد ادبیات ادامه میدهد: محمود آبادی پر احساس و غنی است و گنجینه واژگان بسیار خوبی دارد، علاوه بر این نثر بسیار پختهای دارد. گاه نثر او بسیار موجز و شاعرانه است به گونهای که جملات یک کلمهای دارد ضمن اینکه تصویرسازیهای فوقالعاده زیبایی نیز در آثار این نویسنده به چشم میخورد. البته دولتآبادی وامدار بزرگان گذشته ادبیات نیز است، زیرا کسی که بخواهد تعالی پیدا کند باید پلههایی که دیگران رفتهاند را طی کند، از آثاری که آفریدهاند استفاده کند، در مسندی که آنها نشسته بودند و به جهان مینگریستند، قرار بگیرد و از منظر آنها جهان را ببیند تا بالاخره بتواند از منظری بالاتر نیز نگاه کند.
شریفی با بیان اینکه "دولت آبادی در داستانهای خود از ادبیات کهن فارسی بسیار استفاده کرده است"، میگوید: در کلیدر، صحنهای که «مارال» در چشمه شنا میکند و «گل ممد» او را میبیند همان صحنه آبتنی شیرین در چشمه است که خسرو میرسد و از لابه لای نیزارها او را مشاهده میکند. در واقع این صحنه اقتباسی است که دولتآبادی از نظامی انجام داده و آن را بازآفرینی کرده است.
"کلیدر" یک زندگی است که باید آن را خواند
رمان کلیدر بی شک یکی از مهمترین آثار داستانی معاصر فارسی است. ویژگیهای بسیاری وجود دارد که منجر به سرآمد شدن این رمان شده است. یکی از آنها این است که با وجود طولانی بودن داستان کشش آن منحصر به فرد است و خواننده را به دنبال خود میکشاند. از طرفی مخاطب این رمان به شکلی ناخودآگاه پا به پای شخصیتهای داستان حرکت میکند. ویژگی دیگر این داستان سبک داستان نویسی دولتآبادی است، استفاده از واژههای ایلیاتی و ترسیم فضای محلی، "کلیدر" را بسیار دلنشین کرده است. انتخاب نام شخصیتهای این داستان وجه ممیزه دیگر آن است، دولت آبادی نامها را به گونهای برگزیده است که در خاطر خواننده حک شوند. «مارال»، «بلقیس»، «خان عمو» و «گل ممد» از جمله اسامی به کار رفته در داستان "کلیدر" هستند. دیگر ویژگی این داستان ۱۰ جلدی غافل نشدن از بیان تحولات جامعه زمان خود است به گونهای که میتوان آن را یک زندگی دانست که باید خوانده شود.
شریفی در خصوص کتاب "کلیدر" میگوید: این کتاب زیبا، اثر گذار و پرمخاطب است، اما متأسفانه امروزه زمان افراد بسیار کم شده است، شاید هم زمان کوتاه نشده باشد بلکه حوصله و دقت آدمها کم شده و به همین دلیل رغبت چندانی به خواندن رمانهای بلند وجود ندارد. این در حالی است که رمان "کلیدر" و امثال آن از جهت داستانی، هنری، انتقال فرهنگ و تربیت نسل بسیار مفید و ارزشمند هستند. به صورت کلی آثار دولت آبادی به شدت خوب، انسانی و زیبا بوده و به همین دلیل است که از داستانها و قلم او استقبال بسیار خوبی میشود.
توصیفات دولتآبادی برگرفته از محیط است
هر نویسندهای نسبت به زندگی، اجتماع و سیاست احساس و اندیشه خاص خود را دارد که آن را در دل داستانها و شخصیتهای داستانی خود میگنجاند. به این دلیل است که میتوان آثار نویسندگان را تصویری عینی از چشم اندازها و برداشتهای او از حوادث و اتفاقات زمان خود دانست. دولت آبادی نویسندهای است که آثارش بر آمده از اوضاع زمانه و رنجهایی است که خود کشیده است.
این عضو هیأت علمی در پاسخ به اینکه "چرا آثار دولت آبادی را نمود رنجهای وی دانستهاند" تصریح میکند: در ادبیات معاصر اصطلاحی داریم که به آن "ادبیات اقلیمی" گفته میشود. بر اساس آن نویسنده، شاعر و متفکر تحت تأثیر محیط خود است. یعنی زمانی که یک نویسنده رمانی مینویسد بی گمان محیط خود را توصیف میکند، حتی اگر نامی از آن محیط نبرد. درواقع حتی اگر همه آنچه میگوید برگرفته از محیط اطرافش نباشد میتوان گفت بخشی از توصیفات او برگرفته از محیط است. بی شک اگر یکی از شخصیتهای داستان مانند نویسنده نباشد، حتماً بخشهایی از قهرمان یا همه شخصیتهای قصه برگرفته از شخصیت خود نویسنده است. او اینگونه خود را به اسم یکی از قهرمانان داستان توصیف میکند. این امری ناگزیر است و طبیعی است که هر نویسندهای متأثر از محیط خود باشد.
شریفی ادامه میدهد: شاعر نیز اینگونه است اگر در محیطی خشک و بی حاصل باشد نمیتواند توصیفهای زیبایی که مثلاً منوچهری از باغها، گلها و پرندهها کرده را انجام دهد و اگر چنین کند نتیجه کار او بی روح میشود. نویسندگان نیز به دلیل اینکه بیشتر عمر را در اقلیم خود زیستهاند، بهتر میتوانند آن را وصف کنند و چنین توصیفی حقیقیتر خواهد بود.
نقد فحش نیست!
نقد ادبی دانشی بسیار ارزشمند و کارآمد است که به بررسی ساختار درونی و برونی یک اثر میپردازد. این گونه دانش علاوه بر ارزش سنجی، آثار ادبی را ارزش گذاری میکند. ناقد باید یک اثر ادبی را به دقت مطالعه کرده و درک کند تا بتواند سنجش صحیحی از آن داشته باشد. متأسفانه امروزه چالشها و آسیبهای نقد ادبی بر فواید آن میچربد که نیاز به آسیب شناسی مجزا دارد. شریفی در این خصوص معتقد است که نباید نقد را با فحش یا انکار یک ادیب اشتباه گرفت.
وی میگوید: کلمه نقد را اشتباه فهمیدهایم. بسیاری گمان میکنند نقد یعنی به کسی فحش بدهیم، اما این صحیح نیست. نقد یعنی روشن کردن حقیقت و زشت و زیبای یک سخن، ممکن است ناقد فرد بی انصافی بوده و صرفاً زشتیهای یک اثر را بیان کند یا فردی شیفته نویسنده و شاعر باشد و فقط حسنهای او را بگوید. در صورتی که نقد درست آن است که خوبی و بدی را در کنار یکدیگر ببیند. درست است من سخنان خوبی در خصوص محمود دولت آبادی گفتم، اما این به معنی وارد نبودن نقد به او نیست. اگر از خدا، قرآن و معصوم بگذریم، همه افراد قابل انتقاد هستند اما باید به درستی آنها را نقد کرد.
این عضو هیأت علمی تصریح میکند: بنابراین انتقاد خوب، اما انکار اشتباه است. اگر تمام آنچه یک نویسنده یا شاعر دارد را به اسم انتقاد انکار کنیم، دچار بی انصافی شدهایم. البته برخی در قالب شعر و نثر به تخریب بنیانهای فرهنگی جامعه میپردازند که طبیعتاً حساب آنها جداست و دولت آبادی از این دست افراد نیست. او انسانی بزرگ و بزرگوار است. علاوه بر این آفرینندهای بسیار سختکوش و رنجدیده است که خود یک تاریخ و فرهنگ مجسم است. آثار این نویسنده بسیار درخور ارزشگذاری و اعتناست. آرزو میکنم که همه افراد جامعه حداقل یک بار از روی رمان "کلیدر" دولت آبادی بخوانند و اگر نه یک بار کتاب "جای خالی سلوچ" او را مطالعه کنند.
ماجرای واکنش دولت آبادی به شهادت سردار سلیمانی چه بود؟
پس از ترور سردار سلیمانی یکی از کسانی که نسبت به این واقعه واکنش نشان داد، محمود دولت آبادی بود. او در یادداشتی که در روزنامه ایران چاپ شد گفت: "ایران بار دیگر یکی از فرزندان شایسته خود را با دریغ تمام از دست داد. شخصیتی که سدی سترگ در برابر خون آشامان داعش برآورد و مرزهای کشور را از نکبت حضور آنان ایمن داشت". این یادداشت واکنشهای بسیاری برانگیخت. عدهای دولت آبادی را "نان به نرخ روز خور" نامیدند و باعث رنجش او شدند. البته علاقمندان به این نویسنده نیز سکوت نکرده و به توهین علیه او پاسخ دادند.
شریفی در این خصوص توضیح میدهد: نویسنده، شاعر و هر انسانی عضوی از جامعه است و افکار، اندیشه و احساساتی دارد. مردم اصفهان زمانی که مغولها حمله کرده و همه چیز را ویران ساختند، برای سلطان جلالالدین خوارزمشاه که جلوی آنها ایستاده بود چه احساساتی که به خرج ندادند. در همین زمان کمال اسماعیل از شاعران برجسته آن دوره نیز هیجان زده میشود و در مدح او شعر میسراید و آرمانهای ملت خود را بازتاب میدهد. به همین دلیل است که فرهنگ، تاریخ و ادبیات آینه جامعه عصر خود است. سردار سلیمانی یک قهرمان است و کسی چون دولت آبادی احساس خود را نسبت به او ابراز کرده است، این امر چه اشکالی دارد؟ چرا باید نسبت به این امر حساسیت نشان داده شود؟ مگر دولت آبادی غیر از دیگرانی است که برای او سوگوار شدند؟
اگر شاعران و نویسندگان نبودند، هویت نداشتیم
وی با اشاره به وظایفی که در خصوص این نویسنده داریم میگوید: دولت و مردم نسبت به ادیبانی چون دولت آبادی که در قید حیات است، وظایفی دارند. من وظیفه دولت میدانم که برای چنین افرادی از لحاظ مادی حقوقی قائل شود. در واقع حقوق درخور یا جوایزی به آنها اختصاص دهد تا با سربلندی زندگی کنند و فقر به سراغ آنها نیاید. این افراد سنگربان فرهنگ و ملیت هستند. سرباز فقط کسی نیست که اسلحه دست گرفته و در جبهه میجنگد، سلیمانی سربازی فداکار برای میهن خود بود اما امثال دولت آبادی نیز تلاش میکند منتها تلاش این دو در دو نوع متفاوت است.
این استاد ادبیات ادامه میدهد: امثال دولت آبادی انسانها را از درون تقویت میکنند تا بتوانند سر پا ایستاده و در مقابل زور و قلدری شکسته نشوند. چه کسی سلیمانی را سلیمانی کرد؟ فرهنگ. اگر معلمها، شاعران و نویسندگان بزرگی چون فردوسی، بیهقی، سعدی، نظامی، مولوی، شفیعی کدکنی و دولت آبادی نبودند ما هویتی نداشتیم. اندیشه ایرانی را این افراد زنده نگه داشتهاند. شاعران و ادیبان، سلیمانی و خرازی و رزمندهساز هستند و باید آنها را پشتیبانی کرد. نباید اجازه دهیم که این افراد به علت فقر و نیاز به فکر مسائل اقتصادی افتاده و ذهن خلاق خود را صرف امور جزئی کنند.
شریفی تصریح میکند: از دید من وظیفه شورای نامگذاری معابر، نامگذاری خیابانی در اصفهان به نام دولتآبادی است. اما این بهترین راه قدردانی از کسانی چون او نیست. مردم نیز نسبت به ادیبان خود وظایفی دارند. وظیفه مردم نسبت به کسانی چون دولت آبادی این است که رمانهای او را خریده و بخوانند. وضع اقتصادی به گونهای است که جرأت نمیکنم، بگویم مردم کتاب بخرند اما درست این است که کتابها را خریده و مطالعه کنند. فضای مجازی برای آشنایی مردم با کتابها خوب است، اما به هیچ وجه کافی نیست. چراکه زمانی کتاب تولید میشود که مردم آن را خریداری کنند. ناشر به نویسنده حق تألیف میدهد و اگر کتاب فروش نرود و ناشر سودی به دست نیاورد دیگر کتابی را منتشر نمیکند و اینگونه است که فرهنگ از بین میرود. مردم کتاب نویسندگان را بخوانند اما بدانند این به معنی تأیید همه سخنان آنها نیست، بخوانند و نقد کنند.
گزارش از: صدیقه کهیانی - خبرنگار ایمنا
نظر شما