به گزارش خبرنگار ایمنا، جانلوئیجی بوفون دروازه بان اسطورهای باشگاه یووه در آستانه فتح یک اسکودتوی دیگر و حتی در لیگ قهرمانان اروپا به دنبال فتح اولین CL است.
مثل همه آنهایی که میخواستند ابتدا مهاجم شوند او نیز در خط جلو کارش را آغاز کرد، اما طولی نکشید که فهمید در درونش بیرحمی یک قاتل را ندارد. اما دلش هنوز با فوتبال بود. سبزی چمن را به همه رنگهای دنیا ترجیح میداد.
کولهبارش را جمع کرد و تا آخرین خط عقب آمد. آنجا دیگر نیازی به کشتن نبود فقط باید مقاومت میکرد. به قفس قول داد که هیچ گاه شرمندهاش نکند و همیشه تا پای جان از آن محافظت کند.
همانند او آدمهای کمی پیدا میشدند که به چیزهایی باور داشته باشند که برای دیگران مهم نیست. اما باز میشد تعدادی را یافت. یکی دیگر از آنها "دزموند داس" بود. قهرمان بیسلاح جنگ جهانی. همانکه بی تیر و تفنگ پا به عرصه نبرد گذاشت و فقط میخواست که از مرگ جلوگیری کند. پرتگاه هاکساو جایی بود که دزموند به افسانه تبدیل شد. با نجات ۷۵ سرباز از چنگال مرگ.
بوفون هم یک روز به پرتگاه رسیده بود. درست روزی که جام جهانی را بالای سر برد در حالی که به قله افتخار رسیده بود بر لبه پرتگاه ایستاده بود.
او نیز مثل دزموند باید تصمیم میگرفت. باید دست به سلاح میشد، اما کارش به مراتب سختتر بود. در برابر او به جای دشمن شرقی، بانوی پیر ایستاده بود.
همانی که روزی جانلوئیجی تمام قلب خود را به نام او کرده بود. بوفون برای این کار ساخته نشده بود. جیجی در اوج سالهای فوتبالی خود به سری بی رفت. قهرمان شدن به وسیله خراب کردن باوری که به خود داشت برایش بیاهمیت بود.
انگار که جملات دزموند در گوشش خوانده میشد؛ "نمیدانم اگر روزی برخلاف باورهایم عمل کنم، بعد از آن چگونه میخواهم زندگی کنم"
بوفون پا روی اصول خودش نگذاشت تا جاودانه شود. او حتی یک روز وقتی دید که دیگر نمیتواند بر طلسم قهرمانی اروپا غلبه کند تورین را ترک کرد، اما دلنازکتر از آن بود که این جدایی را تحمل کند. بازگشت تا همچنان تورین به داشتن قهرمان دلخوش باشد. او بازگشت تا بانوی پیر بدون همدم نماند.
او این روزها در تورین خیلی کم مورد استفاده قرار میگیرد و سنگرش به "شزنی" رسیده ولی بی صدا و سر به زیر و حتی بدون کوچکترین حاشیهای به کارش ادامه میدهد تا امسال یک جام سریآ و البته شاید یک لیگ قهرمانان به کارنامه پر و پیمان دوران ورزشی خودش اضافه کند.
نظر شما