به گزارش خبرنگار ایمنا، پروانه سلحشور با انتشار یادداشتی در کانال تلگرام خود نوشت:
فاش میگویم و از گفته خود دل شادم
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق
که در این دامگه حادثه چون افتادم
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم آورد در این دیر خراب آبادم
چند ماهی بود که پدر و مادرم از اهواز آمده بودند و با ما زندگی میکردند. مادرم مدتی به آلزایمر مبتلا شده بود و پدرم هم دردهای استخوانی آزارش میداد. دو سه روز در هفته هم دانشگاه میرفتم و تدریس داشتم. از روزهای قبل، اطرافیان پیشنهاد ثبتنام در انتخابات مجلس را میدادند اما مردد بودم. به یاد دارم، روز سه شنبه بود که زنگ تلفن به صدا درآمد. یکی از آشنایان بود که فرزندم از او خواسته بود تا مرا هم برای ثبتنام ببرد. نه قصدی داشتم و نه علاقهای، اما بالاخره رفتم. آن زمان خدمت کردن برای من، کمک به پدر و مادرم بود. آنچه ما میخواهیم و دست تقدیر چه میخواهد، الزاماً همیشه یکی نمیشود. شاید آن حضور و این خروج در گردونهی گردون زندگی، راهی بود که باید میرفتم و البته هر چه بود، طی شد.
همیشه خدا را سپاسگزارم برای الطاف بیکرانش، که نوشتم هر آنچه را به نظرم درست بود، و گفتم آنچه را که به نظرم حق و صحیح آمد و در این روزها هم بیشتر تجربه مرگ را از نزدیک احساس میکنم. کرونا، ایست قلبی، سرطان، قتل و خودکشی و دهها دلیل طبیعی و غیرطبیعی دیگر. با دیدن تمام اینها و با علم به اینکه بعد از مرگ دستمان از دنیا کوتاه است، دلِ خوش داشتن به زندگیای که مرگ هر لحظه در کمین آن است، هوسی است که به ما اجازه قضاوت، سرکوب، پروندهسازی و … میدهد.
عجیب غافلیم و درس نمیگیریم از این رسم زندگی. نه کسی مقام را به گور برده و نه قدرت، نه هوس را و نه ثروت. آنچه برای آدمی میماند انسان بودن است و مسئولیت پذیری، متعهد بودن است و نهراسیدن از گفتن حقیقت، و در نهایت تسلیم محض پروردگار یکتا بودن.
نظر شما