به گزارش خبرنگار ایمنا، هرسال بزرگداشت صاحب فکر، پنجره و آسمان را در میانه مهر گرامی میداریم و همه مینویسیم که پدرش که بوده و مادرش چه نام داشته و اهل هنر بودهاند، اما هیچ کس هیچ وقت غم تنهایی سهراب را ننوشته است.
تنهاییش را فقط خودش نوشت، بارها و بارها؛ بیشتر از هرکلمه دیگری در هشت کتابش نوشت. نوشت و نوشت تا سر آخر، شبی درسال ۱۳۵۹ چمدانی را که اندازه پیراهن تنهاییش جا داشت بر داشت و به سمت خانه دوست سفر کرد و صحن "امامزاده سلطان علی" دهستان مشهد اردهال میزبان ابدی سهراب شد.
سهراب در میانه ماه مهر در کاشان به دنیا آمد، اما خودش کاشانه نداشت، همیشه در سفر بود و هنر را جستوجو میکرد. همچون باد خانه نداشت. گاهی در هندوستان، پاکستان، افغانستان، ژاپن، چین و... در پی آموزش فرهنگ مشرقزمین بود و گاه به کشورهای اروپایی و پاریس و لندن سفر میکرد. گاه شعر میسرود و گاهی نمایشگاه نقاشی برگزار میکرد. سهراب شاعر بود و نقاشی؛ بازماندگانش میگویند: «نقاشتر از شاعر بود و شاعرتر از نقاش» و هنر در ذره ذرهی وجودش میجوشید.
شاید تلفیق همین نقاشی و شعر است که از سهراب یک افسونگر میسازد. افسونگری که با شعر گفتن تصویرگری میکند و میتوان در نقاشیهایش دیوان، دیوان شعر را خواند. کسی که نقش کودک بالای درخت کاج را در ذهنمان ثبت کرده و هرکجا پنجرهای باشد و فکری، بیگمان یاد سپهری را در ذهنمان حک میکند.
سپهری جادویش را در سال ۱۳۳۰ آغاز کرد و نخستین مجموعه شعر نیمایی خود را به نام "مرگ رنگ "منتشر کرد. همزمان با این فعالیت در نمایشگاههای نقاشی نیز حاضر بود و در همین سالها بود که از دانشکده هنرهای زیبا فارغالتحصیل شد و نشان درجه اول علمی را دریافت کرد. پس از آن دومین مجموعه شعر خود را با عنوان "زندگی خوابها "منتشر کرد و همزمان به تدریس در هنرستانهای هنرهای زیبا پرداخت و پس از آن به ترتیب کتابهای آواز آفتاب، شرق اندوه، صدای پای آب، مسافر، حجم سبز، ما هیچ، ما نگاه و اتاق آبی را منتشر کرد.
سهراب را پس از صفت تنهاییاش با صفات جستجوگر ، کمال طلب، فروتن و خجول نیز میشناختند، اما این آثارش هستند که پس از سالها معرف وی هستند و دیدگاه انسان مدارانهاش را بیان میکنند. از کتابهایی که سهراب نوشته میتوان به «تا انتها حضور»، «سهراب مرغ مهاجر» و «هنوز در سفرم»، «بیدل، سپهری و سبک هندی»، «تفسیر حجم سبز»، «حافظ پدر، سهراب سپهری پسر، حافظان کنگره»، «نیلوفر خاموش: نظری به شعر سهراب سپهری» و «نگاهی به سهراب سپهری» اشاره کرد.
از معروفترین شعرهای وی میتوان به نشانی، صدای پای آب و مسافر اشاره کرد که شعر صدای پای آب یکی از بلندترین شعرهای نو زبان فارسی است. او سه خواهر به نامهای همایوندخت، پریدخت و پروانه سپهری دارد که گاهی در شعرهایش جا میگرفتند و به جز این سه تنها نام یک زن دیگر در شعرهایش آمده است. حوری دختر همسایه...
(دیدم حوری دختر بالغ همسایه
پای کمیابترین نارون روی زمین
فقه میخواند)
با این حال سپهری همیشه تنها بود و اشعارش را در تنهایی میسرود. اشعار وی به زبانهای انگلیسی، فرانسوی، ترکی استانبولی، اسپانیایی و ایتالیایی ترجمه شده است و این تنها بخش کوچکی از دنیای مردی است که در تمام زندگیاش احساس تنهایی میکرد و بیشترین واژهای که در هشتکتاب وجود دارد، تنهایی است...!
حالا پس از سالها همچنان سهراب سهراب است. حتی اگر چمدانش را جمع کرده باشد و رفته باشد به خانه دوست... سهراب سفرش را اینگونه تعبیر میکند:
و اگر مرگ نبود دست ما در پی چیزی میگشت
و بدانیم اگر نور نبود منطق زندهی پرواز دگرگون میشد
و بدانیم که پیش از مرجان خلائی بود در اندیشهی دریاها
مرگ پایان یک کبوتر نیست
مرگ وارونهی یک زنجره نیست
مرگ در ذهن اقاقی جاریست
مرگ در آب و هوای خوش اندیشه نشیمن دارد
مرگ در ذات شب دهکده از صبح سخن میگوید
مرگ مسئول قشنگی پر شاپرک است
گاه در سایه نشسته است به ما مینگرد
و همه می دانیم ریههای لذت پر اکسیژن مرگ است
نظر شما