گذشته سرخ، آینده سبز

در انتهای بن‌بست باریک در یکی از قدیمی‌ترین محله‌های اصفهان خانه‌ای آجری که شاید عمری ۳۰ ساله داشته باشد، قرار دارد؛ در خانه دور تا دور اتاق بالشت‌هایی چیده شده تا مهمانان روی زمین بنشینند و بر آن‌ها تکیه زنند. در گوشه‌ای از خانه احمدرضا محمدی میزبان ما شده است تا خاطراتش را بازگو کند.

به گزارش خبرنگار ایمنا، حاج احمدرضا محمدی، مردی است که سال ۱۳۴۶ در محله بیدآباد اصفهان به دنیا آمد و در حالی که تنها ۱۵ سال داشت به جبهه رفت. "سال سوم راهنمایی وقتی که جنگ آغاز شد، درس ما جبهه و جنگ شد و در سال ۱۳۶۲ به جبهه رفتم." این مرد با جثه‌ای ریز و تنی فرز ابتدا به عنوان تک تیرانداز و سپس به عنوان بیسیم‌چی در جبهه حاضر بود و در چندین عملیات از جمله خیبر و والفجر ۸ حضور داشته است.

او که یک پای خود را در جنگ از دست داده است جانبازی را مدال افتخاری می‌داند که برگردنش آویخته و تصویری که با شنیدن نام هفته دفاع مقدس در ذهنش نقش می‌بندد را اینگونه توصیف می‌کند " تصویری از انسان‌های بالا که آن ها را در زمان خود درک کردیم، کسانی که ولایتمدار و عاشق بودند و نسبت به همه ارزش های دینی، اخلاقی و ملی باوفا. در این زمان جای آن‌ها بسیار خالی است."

در جنگ، اقشار مختلف همدل بودند

دل احمدرضا احمدی از خاطرات جنگ لبریز است، هنوز هم قلب جوانی دارد و از  جوانان حرف می‌زند "الان هم جوانان ما همان جوان‌ها هستند، یعنی اگر همان اتفاقی که سال ۵۷ رخ داد، بار دیگر اتفاق افتد جوانان بر پا خواهند خواست. دلیل آن نیز الگوی ما یعنی قیام امام حسین (ع) و استمرار راه ایشان است که به ظهور امام زمان ختم می‌شود، جوانان امروز با حضور خود در ایامی مانند محرم و صفر نشان دادند که به راه این الگوها پایبند هستند."

او سپس از آینده سبز و روشن و امید سخن می‌گوید "ما با یک گذشته سرخ،  آینده سبزی خواهیم داشت و نشان دادیم که همیشه این امید، محرکی برای تبعیت از ولی امر زمان بوده است. در هر زمان مردمان باید زمان شناس باشند و به وظیفه خود عمل کنند، در زمان خود ما زمان شناسی کردیم و مطمئن هستم که جوانان امروز نیز با زمان شناسی دقیق همان کار را انجام خواهند داد."

این رزمنده سپس از قشرهای متفاوت در جامعه سخن می‌گوید و این اصل را انکارناپذیر می‌داند، اما این نکته را خاطرنشان می‌سازد که "در زمان جنگ نیز افراد از قشرهای مختلف شاخص‌های متفاوتی را دنبال می‌کردند، اما همه همدل و یک‌سو بودند."

احمدی گله‌ای نیز دارد، گلایه از به اصطلاح مدیران و مسئولانی که امروز سعی دارند راه جامعه را به انحرف بکشانند. او البته جوانان را بسیار هوشیار می‌داند و بر این نکته تاکید می‌کند که "سوءمدیریت‌ها، بی‌برنامگی‌ها و سرخوردگی‌هایی در جامعه وجود دارد، اما تمام این مسائل باعث نشده تا جوانان از راه انبیا دور شوند. جوانان ما بسیار هوشیارند و به مقتضیات زمان نیز، خود را آشنا کردند هرچند که دشمن سعی کرده آن را از آن‌ها بگیرد."

از حاج حسین خرازی و خاطرات

وقتی درباره خاطرات دوران جبهه از احمدرضا محمدی پرسیده می‌شود، لبنخد بغض آلودی می‌زند، صدایش می‌گیرد و حسرت می‌خورد. حسرت اینکه چرا خیلی‌ها رفتند و او نرفت. حسرت سرمایه‌های از دست رفته که به آرزوی خود رسیدند ولی آینده از وجود آن‌ها بی بهره ماند.

محمدی به یکی از زیباترین شهادت‌ها به عقیده خودش اشاره می‌کند و آن را اینگونه شرح می‌دهد "قبل از هر عملیات سربندی بر سر می‌بستیم، یکی از همرزمان به نام حسین کریمی وسواس زیادی در انتخاب سربند داشت. شب قبل از عملیات بین پیشانی‌بندها می‌گشت و آن چیزی که می‌خواست را پیدا نمی‌کرد. به او گفتیم چرا یکی از همین‌ها را انتخاب نمی‌کنی، گفت باید حتما یا زهرا بر سر ببندم؛ مادرم فوت شده است و اگر شهید شدم می‌خواهم حضرت زهرا(س) شفاعتم را بکند. بالاخره یک سربند یا زهرا پیدا شد و او بر سر بست و ظهر روز بعد در حالی که فریاد می‌زد ((یازهرا)) به شهادت رسید."

او سپس درباره بهترین فرمانده و همرزمش سخن می‌گوید، از حاج حسین خرازی "همه فرماندهان و همرزمان من بهترین بودند، اما آن چیزی که من را واقعا آتش می‌زند حسرت پرواز با حاج حسین خرازی به بهشت است. با ایشان مانوس بودم و کار کردم، حسین خرازی جثه ضعیف، اما دلی بزرگ داشت. این مرد در حالی که بسیار در جنگ با دشمن جدی بود، در جمع و با دوستان شوخ بود به شکلی که نمی‌شد باور کرد این حاج حسین همان خرازی فرمانده یک لشگر است؟"

اولین برخورد این دو عاشق نیز جالب است و محمدی آن را اینگونه روایت می‌کند "اولین بار در کردستان با حسین خرازی آشنا شدم، در مقر با دمپایی راه می‌رفتم که دیدم به یک باره یک انسان کوتاه قد و با جثه کوچک جلو من آمد و گفت چرا با دمپایی راه می‌روی. به او گفتم به تو چه، اصلا به چه حق داری برای من تکلیف تعیین می‌کنی. پس از این ماجرا متوجه شدم که او حسین خرازی فرمانده لشگر است و سریع به سمت سنگر دویدم، تا رسیدم لبخندی زد و گفت حالا که فهمیدی کی‌ام می‌خواهی کفش بپوشی؟ همیشه باید آماده باشی!"

او مهم‌ترین ویژگی حسین خرازی را "خدا ترسی و تقوا" عنوان می‌کند و توضیح می‌دهد "اگر جایی یک نوشابه اضافی می‌نوشید، پول آن را پرداخت می‌کرد و همیشه از حلال و حرام می‌گفت. این اخلاق را با بریز و بپاش‌های امروز برخی مسئولان مقایسه کنید تا متوجه شوید این مسئولان درکی از جایگاه خود ندارند."

لجبازی سیاسی آفت جامعه

این رزمنده و جانباز دفاع مقدس در مواجه با سئوالاتی که جامعه ایران در دهه شصت و جامعه امروز کشور را در معرض مقایسه قرار می دهد، نگاه تلخی می اندازد و از مسئولان و حتی مردم نیز گلایه می کند "مردم ما آگاهی دارند، اما گاهی اوقات لجبازی سیاسی می‌کنند و بصیرت سیاسی را فدای لجبازی‌های جناحی می‌کنند. مشکل دیگری که در جامعه وجود دارد مشورت‌های ناصحیح است، درست مانند اتفاقی که در صدر اسلام و بر سر خلافت حضرت علی (ع) رخ داد. در آن زمان نیز مردم به جای تفکر و تحقیق، از افراد نادرست مشورت گرفتند. "

محمدی حق و باطل را دو مقوله ای می خواند که همیشه با هم در تضاد و جنگ هستند و اعتقاد دارد که "هیچگاه نمی‌توان گفت که سایه جنگ وجود ندارد. همیشه باید برای ابعاد مخلتلف جنگ از جمله فرهنگی، اقتصادی، تسلیحاتی و سیاسی آماده باشیم. در طول تاریخ از حیله‌ها زیاد ضربه خوردیم، حتی در دوران صدر اسلام نیز حیله‌های زیادی به دین ضربه زد. "

او سپس به آفت جامعه امروز اشاره می کند و می گوید "سه نوع انسان در هر نظامی وجود دارند، انسان‌های فعال، خاکستری و بی تفاوت؛ متاسفانه این خاکستری‌ها هستند که به جامعه ما آسیب می‌زنند."

روحیه جانفشانی و کار برای یکدیگر ازبین رفته است

بر تن هر جانباز و رزمنده ای دفاع مقدس زخمی از جنگ است و در قلب و ذهن آن ها گنجینه ای پر از حرف های ناگفته، دردهای فروکش شده و رازهای برملا نشده است. اکنون ۳۱ بهار، تابستان، پاییز و زمستان از نوشیدن جام زهر و پایان جنگ می گذرد. در این سال ها جامعه ایران بالا و پایین زیادی را پشت سر گذاشته است؛ اما هفته دفاع مقدس بهانه ای برای یادآوری زمانی است که ملت ایران از چهار گوشه سرزمین پهناور پارس و برای هدفی واحد زیر یک پرچم جمع شدند تا از عقیده و میهن خود دفاع کنند.

در آن زمان همدلی رکن اصلی جامعه بود و سخنان آخر رزمنده ما نیز در همین راستا است. احمدرضا محمدی از درد دلش سخن به زبان می آورد از قصه جنگ، قصه عشق و همدلی که امروز از بین رفته است "جانفشانی و کار برای یکدیگر که عوامل اصلی همدلی در جامعه هستند، امروزه از بین رفته‌اند. در زمان جنگ تمام اقشار جامعه برای یکدیگر و در یک راستا کارمی‌کردند، اما امروزه همه شخصی فکر می‌کنند."

گزارش از: یزدان روحانی_ خبرنگار سرویس فرهنگ و هنر ایمنا

کد خبر 388304

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.