به گزارش خبرنگار ایمنا، رابرت کیوساکی در کتاب "پدر پولدار، پدر بی پول" خود مینویسد: معلم مدرسه من فکر میکرد رابین هود یک قهرمان رمانتیک است که از پولدارها پول میدزدید و به فقرا میداد در حالی که پدر پولدارم معتقد بود رابین هود یک راهزن بوده است!
کیوساکی ضمن انتقاد به اخذ مالیات توسط دولتها میگوید: این کار باعث فشار و آسیب به طبقات کم درآمد و اقشار متوسط جامعه میشود.
وی معتقد است پولدارها مالیات نمیدهند، بلکه طبقه متوسط جامعه به خصوص قشر تحصیلکرده است که با پرداخت مالیات به بیپولها، مالیات میدهد. او با اشاره به تاریخچه شکل گیری مالیات در انگلستان و آمریکا که تنها برای تامین هزینههای جنگ و در این دوران اخذ میشده است روند پذیرفته شدن پرداخت مالیات به عنوان یک قانون را توضیح می دهد. مطابق گفته او با اینکه مالیات با هدف تنبیه ثروتمندان توسط سیاستمداران به مردم تحمیل شد و مردم به آن رای دادند اما این قانون در واقع رای دهندگان به آن را تنبیه میکرد زیرا پولدارها در هر حالت مالیات نداده و هنوز هم نمیدهند؛ آنها همیشه راهی پیدا میکنند تا مالیاتی نپردازند.
رابرت کیوساکی در ادامه همین موضوع، مینویسد: هر وقت مردم سعی میکنند پولدارها را تنبیه کنند، پولدارها آسان تسلیم نمیشوند. آنها هم پول دارند و هم قدرت؛ علاوه بر این تصمیم جدی گرفتهاند همه چیز را تغییر دهند. بنابراین وکلای باهوش و حسابداران مجرّب را استخدام میکنند و سیاستمداران را وادار میسازند قوانین را تغییر دهند یا برای آنها راه فرار مالیاتی باز کنند. در واقع آنها به اهرمهایی دسترسی دارند که میتوانند موجب تغییرات عمدهای شود.
کیوساکی از تاکید پدر پولدارش بر اطلاعات و آگاهی سخن به میان میآورد و سپس میگوید: پدر پولدارم معتقد بود؛ اطلاعات و آگاهی، "قدرت" است و انسان زمانی که پولدار شود چنین قدرتی پیدا میکند؛ به همین منظور به صورت دائمی بر این موضوع تاکید میکرد. او به دنبال همین سخنان، معتقد بود باید قانون و نحوه گردش پول را بدانیم زیرا در غیر این صورت از ما سوءاستفاده خواهد شد.
با اینکه پدر تحصیلکرده رابرت، او را به استخدام در شغلی خوب و شرکتی معتبر تشویق میکرد و بر "ترقی پله به پله" تاکید داشت اما رابرت کیوساکی بر خلاف او معتقد بود:« اتکای روحی و روانی به حقوق کارمندی، به تدریج انسان را تبدیل به گاو شیردهی میکند که فقط باعث پروارتر شدن کارفرماها میشود.» بدون نبوغ اقتصادی راهیابی به استقلال مالی ممکن نیست.
وی در ادامه با بیان اینکه در تلاش است تا در سخنرانیهایش این اطلاعات را که حاصل سالها تلاش و سخت کوشی و همچنین صحبتهای پدر پولدارش است به مردم منتقل کند، مینویسد: همیشه این نکته را به مخاطبان خود گوشزد میکنم که شمّ اقتصادی در واقع از چهار توانایی مهم سرچشمه میگیرد که شامل دانش حسابداری، سرمایه گذاری، درک و شناخت بازار و در آخر، قانون است.
او سپس به توضیح هر یک از موارد پرداخته و میگوید: من حسابداری را سواد مالی مینامم زیرا برای ساختن یک امپراتوری اقتصادی، دانستن حسابداری امری حیاتی محسوب میشود. سواد مالی در واقع توانایی خواندن و نوشتن صورتهای مالی است که به شما امکان میدهد تا توانایی و ضعفهای هر کسب و کاری را ارزیابی کنید.
به گفته او دانش سرمایه گذاری نیز علم پول درآوردن است که راهکارها و فرمول ها را شامل میشود. درک و شناخت بازار نیز همان علم عرضه و تقاضا است؛ دانستن جنبههای فنی بازار ضروری است و محرک آن هیجانات است.
دانستن قانون هم از نظر رابرت کیوساکی یک ضرورت محسوب شده و یکی از ارکان شم اقتصادی را تشکیل میدهد؛ به اعتقاد او فردی که از فواید و حمایتهای مالیاتی اطلاعات کافی دارد بسیار سریعتر از یک کارمند یا فردی که مالک یک کسب و کار کوچک است در کسب و کار خود موفق میشود؛ این تفاوت مانند اختلاف بین فردی است که راه میرود و فردی که پرواز میکند.
وی همچنین مینویسد: هوش مالی از درهم آمیختگی بسیاری از مهارتها و استعدادها به وجود میآید ولی به اعتقاد من ترکیب چهار مهارت فنی ذکر شده است که پایه هوش مالی را تشکیل میدهد.
به طور خلاصه پولدارهایی که شرکتهای بزرگ دارند پول در میآورند، خرج میکنند و سپس مالیات پرداخت میکنند درحالی که افرادی که برای شرکتهای بزرگ کار میکنند ابتدا پول در میآورند، پس از آن مالیات میپردازند و در نهایت خرج میکنند.
خلاصه های قبلی از همین کتاب:
نظر شما