Invisible cities یکی از مهمترین آثار ایتالو کالوینو است که در کشور ما با عناوین «شهرهای نامرئی»، «شهرهای بینشان» و «شهرهای ناپیدا» به فارسی ترجمه شده است. به گزارش ایمنا، بسیاری کالوینو را از تأثیرگذارترین نویسندگان معاصر میدانند. او در مصاحبهای با پاریس ریویو؛ رمان شهرهای ناپیدا را مجموعهای از اشعار منثور و نوعی افسانهپردازی میخواند. سهراب سنایی طی مقالهای که در ادامه میخوانید به بررسی این اثر پرداخته و نظریههای زبان را هم در این بررسی مرور کرده است. این جستار پیشتر در نشریه الکتورنیک ادبی «سروا» منتشر شده است.
شهرهای ناپیدا حاصل سیاهمشقها و نوشتههای پراکندهای است که ایتالو کالوینو طی سالهای بسیار به موضوع شهر پرداخته و جمعآوری کرده است. شهرهای ناپیدا در بخشهای گوناگونی تدوینشده است که هر یک نام مشخصی دارد.
کالوینو خواسته تا با استفاده از ویژگیهای مشترکی که در شهرهای خود دارد، به دستهبندی آنها بپردازد. این شهرها استعارهای از شهرهای مدرن و سنتی هستند که هر یک میتوانند از زوایای مختلف موردبررسی قرار گیرند. در این مقاله از یکسو به دستهبندی کالوینو میپردازیم و در گام دوم به بررسی بخشی از آنها و ارتباطش با دستهبندیهای زبانی اشاره میکنیم.
کالوینو در عین پرداختن به شهر از نشانهشناسی و زبانشناسی نیز جدا نشده و در توصیف شهرهای خود به آنها نیز توجه داشته است. دستهبندی او درزمینه شهر را میتوان به شرح زیر آورد:
شهرها و چشمها: این گروه از شهرها دارای ویژگیهای عینی و ملموس هستند.
شهرها و دادوستدها: ویژگی این شهرها به خریدوفروشهایی مربوط میشود که در آنها اتفاق میافتد. البته این خریدوفروشها تنها مادی نیستند، بلکه دادوستد امیال و فرجام نیک و بد نیز در آنها رخ میدهد.
شهرها و حافظه: در این شهرها شاهد نوستالژیهای ویژه هستیم که افراد نسبت به مکانها دارند.
شهرها و آرزو: بهنوعی در این شهرها افراد آرزوهایی که دارند برآورده میشود و یا میل و آرزوی شهروندان در آنها نقش اساسی ایفا میکند.
شهرها و نشانهها: در این شهرها نشانههایی اختصاصی وجود دارد که نمادهای آن شهر هستند.
شهرهای بلندبالا: ارتفاع و عمق در شهرهای بلندبالا بسیار مشهود است. بهطورکلی ویژگی فیزیکی شهری در آنها توسط راوی پیگیری شده است.
شهرها و اسامی: در این گروه شهرها، اتفاق ویژهای نمیافتد و چیز خاصی وجود ندارد، شاید از آنها فقط یک اسم وجود داشته باشد و تعدادی انسان. البته روحیه هرکدام با دیگری متفاوت است اما بینشانگی در آنها موج میزند.
شهرها و مردهها: در این شهرها یادگارهای مرگ و افراد فوتشده نقش اساسی ایفا میکنند. از سوی دیگر نمادهای مرگ در آنها فراوان است.
شهرها و آسمان: نگاه معنوی و متعالی و همچنین نظم و استواری در این شهرها موج میزند.
شهرهای پیوسته: فضا و مکان در این شهرها به نحوی است که هیچگاه خالی نمیشود و چیزی آن را پر میکند؛ میخواهد آن چیز چهره انسان باشد یا ساختمان و یا حتی زباله!
شهرهای پنهان: این شهرها یا خود پنهان هستند یا بخشی از مردمان آن زندگی پنهانی دارند که موجب شده دو نوع زندگی در آن رواج یابد.
شهرها و نشانهها
با توجه به گسترده بودن و تعداد زیاد این دستهبندی، در این نوشته تنها به یکی از آنها و معرفی شهرهای آن میپردازیم. «شهرها و نشانهها» که هرکدام دارای ویژگیهای منحصربهفرد هستند را در این مقاله بررسی میکنیم.
تامارا
جالب است که کالوینو ابتدای صحبت درباره نشانه را، خود با تعریف نشانه آغاز کرده است. او پیش از پرداختن به شهر تامارا که نخستین شهر از مجموعه شهرها و نشانههاست مینویسد:
«انسان روزهای پیدرپی میان درختها و سنگها راه میرود.
بهندرت نگاهش روی چیزی ثابت میماند و آنهم زمانی است که در آن نشانه چیز دیگری مییابد: رد پایی روی ماسهها؛ نشانه ببری است که ازآنجا گذشته است، وجود یک باتلاق؛ چشمه آبی را نوید میدهد و بوتههای گل؛ پایان زمستان را. بقیه چیزها همگی صامت و بیحرکتاند و هر چیزی میتواند جای چیز دیگری را بگیرد؛ تنها درختها و سنگها همان چیزی هستند که باید باشند».
ویتگنشتاین در نظریه زبانی خود به کاربردی بودن زبان میپردازد. او در دوره دوم تفکر خود زبان را به شکلی اجتماعی در نظر میگیرد که در مناسبات بین تفکر و جامعه ساخته میشود و زبان محصولی شود برای ارتباط میشود و نشانهای برای بیان مفاهیم و مطالب. این نکته ویتگنشتاین راه را برای پراگماتیستها باز کرد تا نظریههای کاربردی زبان را پیگیری کنند. شاید بتوان نخستین شهری که کالوینو در شهرهای ناپیدا به آن میپردازد را مرتبط با نظریات ویتگنشتاین دوم تلقی کرد.
نکته جالبتوجه در شهر تامارا این است که هر چیزی نشانه چیز دیگری است و به عبارتی خاصیت نمادین دارد. برای مثال در تامارا، «گازانبر» نشاندهنده خانه «دندانکش» است. وجود تندیسها، علائم، نشانها و اشکالی که روی خانهها مصور شده است و حتی معماری خاص هر ساختمان نشانهای برای کارکرد آن است.
«حتی کالاهایی که فروشندگان روی پیشخوان مغازههایشان به نمایش میگذارند بهخودیخود دارای ارزش چندانی نیستند، بلکه نشانههای چیز دیگری هستند: پیشانیبند گلدوزی شده نشانه آراستگی است؛ تخت روان زرین نشانه قدرت؛ کتب قطور ابن رشد نشانه فرزانگی و خلخال نشانه لذت تن».
«شهر هر آنچه را که باید فکر کنی به تو میگوید، وادارت میکند تا خطابهاش را تکرار کنی و درحالیکه فکر میکنی از تامارا دیدن میکنی، تنها اسامیای را ثبت میکنی که توسط آن شهر، خود و تمام قسمتهایش را وصف میکند.»
زیرما
هگل، نشانهها را در راستای یک روح کلی به تصور میآورد. روح جمعی فرهنگ که همه آنچه در جامعه و هستی رخ میدهد درنهایت به این روح میرسد. هگل معتقد است که نشانهها، راه بهجایی نمیبرند تا اینکه حیات یک جامعه را تمام و کمال نشان دهد. گاهی این نشانهها در یک فرد جمع میشود و گاه در یک واقعه؛ اما بهطورکلی حیات جامعه و شهر منطبق بر یکچیز است؛ آنهم «روح مطلق» که در ماکس وبر به «روح جمعی» تفسیر میشود.
کالوینو قبل از نگارش درباره شهر زیرما، مینویسند: «حافظه زوائد زیادی دارد: مرتب نشانههایش را تکرار میکند تا شهر، حیات خود را آغاز کند.» زیرما یکی از عجیبترین شهرهایی است که در شهرهای ناپیدا با آن برخورد میکنیم؛ اما نکته اساسی در تکرار نشانههایی است که در شهر وجود دارد و مدام خود را تکرار میکنند تا در ذهن حک شوند. به صورتی که مخاطب حس میکند در همه حال دارد با چیزهایی عجیب روبهرو میشود.
برجسته بودن نشانهها خود دلیلی است که نشانههای شهری با تکرار خود آنها را حک میکنند، حضور چیزهای عجیب در شهر همچون قلاده یوزپلنگی که در دست دختربچه است و کشتیهایی که پرواز میکنند خود باعث میشود تا ذهن شهر را پر از آنها بیابد.
زوئه
پارمنیدس فیلسوف یونانی از جهانی بدون تمایز سخن میگفت. او معتقد بود که جهان یک «کُره توپُر» است و تغییراتی در آن رخ نمیدهد. به عبارتی پارمنیدس مخالف تغییر، حرکت و زمان در جهان بود و طبیعت را همچون یک عنصر ایستا، بدون نشانه و بدون حرکت فرض میکرد.
زوئه دقیقا شهری بدون نشانه است که مخاطب را سردرگم میکند. کالوینو در مورد آن مینویسد: «شهر زوئه مکان هستی تجزیهناپذیر است». عدم تفاوت در بافت شهر موجب میشود که مسافر متوجه نشود کجای شهر قرار دارد. نمیتواند بفهمد که هر بخش از شهر متعلق به چه طبقهای است و نمیتواند تصور کند که هر ساختمان درونش از چه قرار است. هرکجای از شهر میتواند هر کاری انجام دهد. زوئه شهری بیشکل است که نشانهای در آن نیست. بینشانه بودن زوئه باعث میشود که با سایر شهرها متفاوت باشد.
ایپاتزیا و هایدگر
هایدگر فیلسوف آلمانی در آخرین آثار خود با رویکرد جدیدی به زبان میپردازد. به صورتی که آن را عبور از «هرمنوتیک» به «هرمتیک» میدانند. هرمتیک نوعی تفکر بدون زبان است و به عبارتی آن را «زبان بیزبانی» میتوان تلقی کرد. در این تفکر، نشانهها رنگ میبازند و اشیا بهسوی یکی شدن پیش میروند و تمایزها از بین میروند.
حال شهری که بیزبان باشد را تصور کنید. شهری که زبانی ویژه داشته باشد. شهری که تصویرهای گنگی که میبینید، زبانش باشد. مسافر پس از برخوردهایی دلسردکننده، به دنبال این موضوع میرود که زبان این شهر چیست. هرچه میجوید، کمتر مییابد؛ اما درنهایت به فیلسوف شهر میرسد و از او سؤال میپرسد اما پاسخ فیلسوف این است: «نشانهها زبان را میسازند اما نه آن زبانی که فکر میکنی آن را میشناسی».
پسازاین بحث مسافر میفهمد که نشانههای ایپاتزیا قرار نیست آنچه متداول است را به او بگوید، بلکه باید معنی انگاری جدیدی برای نشانههایش داشته باشد. بهطورکلی، نظام معنایی مجزا در ایپاتزیا موجب میشود که این شهر از سایر شهرها جدا شود.
اولیویا و نیچه
در هرمنوتیک بدگمانی که بهویژه در آثار ریکور موردتوجه قرارگرفته است، نشانهها دارای معانی و زبان متفاوتی هستند که از واقعیت شیء دور میشوند. ریکور که تحت تأثیر نیچه قرار داشت از نظریه استعاره او استفاده میکند. نیچه،کلمه را مرگ شیء میداند و ازاینرو معتقد است که هیچگاه نمیتوان به کلمات اعتماد کرد. در تفسیرهایی که از نظریات ریکور میشود، نمیتوان به دنبال اصل ارجاع کلمات رفت ولی میتوان از بخشی از آنها لایهبرداری کرد. کاری که شاید کالوینو در اولیویا میکند.
ضمن اینکه شرایط اولیویا با نقدهای نیچهای سازگار است. نیچه همواره منتقد تعالی و معنویت بوده است. در نگاه او هر آنچه متعالی است چیزی از پستی هم دارد که در شهر اولیویا این موضوع مشهود است. اولیویا یکی از شهرهای بهشتی است که کالوینو توصیف میکند اما مسئلهای که کالوینو در این بخش با آن روبهروست، تفاوت میان توصیف و واقعیت است.
بهعبارتیدیگر تفاوت گذاری کالوینو در اولیویا این است که هرآنچه به عنوان شرح برای یک شهر میآید، لاجرم همان نیست. شاید واقعیت متفاوت با نشانهها باشد و آنچه در ظاهر میآید همه آنچه باطنی است، نیست.
برای همین است که مینویسد: «اگر واقعا اولیویا با پنجرههای دو لبه ستوندار، با طاووسهای سفید چترانداز، با جوالدوزها و کنفبافها، با زورقها و دهانه رودخانهها وجود دارد، حتما سوراخ سیاهی پر از پشه و مگس است که برای شرح آن مجبورم از استعارات و کنایاتی چون دود، جیرجیر چرخها، حرکات پیاپی و غیره استفاده کنم. درواقع دروغ در کلمات نیست، بلکه در خود اشیاست».
شهرهای نامرئی و سوسور
نظریههای زبانی سوسور در عین سادگی، بنیان هرآن چیزی هستند که در این مقال به آنها پرداختیم. او معتقد است که نشانهها از دو عنصر دال و مدلول تشکیل میشوند. بلند بگوییم شهرهای نامرئی، این نام نماد نوشتاری است: «دال»؛ اما اگر فهم ما از این نام اینگونه تفسیر شود: «کتابی از ایتالو کالوینو»، به مدلول رسیدهایم. درواقع سوسور معنا را ساختاری میبیند و یادآور میشود، فهم ما از هر نشان تنها به دلیل تفاوت آن با دیگر نشانهاست.
کالوینو نیز، شهرها را بهمثابه معناهای زبانی تلقی میکند و ازاینرو مواجهه مخاطب در خوانش هر شهر، برخورد با نمادی نوشتاری از آن شهر خواهد بود. هنر کالوینو اما ایجاد غیریتهاست. هیچ المانی از این شهر با دیگر شهرها مشترک نیست. این ساخت زبانی، درنهایت برج بابلی میسازد که اگرچه هیچ ارتباط زبانی در بینِ عناصرش برقرار نیست، اما زبان مشترکی است برای پیشبرد روایت.
نکته همینجا پایان نمیگیرد. لویی اشتراوس جامعهشناس و اسطوره پژوه ساختارگرا تعریف اسطوره را آنچنان محل بحث نمیداند. او با توجه به نظریات زبانی سوسور و یاکوبسن فهم ویژگیهای اسطوره را در چگونگی و چرایی وجوه مشترک اساطیر در جایجای جهان میداند و تنها راه رسیدن به معنا در اسطوره را زبان تشخیص میدهد و تأکید میکند که اسطوره جزئی از زبان است.
با این نگاه شاید سادهانگاری باشد انتخاب نامهای زنانه، برای شهرها را زایش گری شهر بهعنوان مام و مادر انسانِ امروز در نظر آوریم. این زایش در مدولِ نام زنانه البته وجود دارد، اما میتوان با تأکید کالوینو بر زبان این موضوع را در زایش تخیل خوانش کنیم. اساطیر بر زبان جاری گشتهاند تا بازآمد تخیل باشند. چه که قوبلایخان و مارکوپولو نیز خود اسطورهاند. یکی روایت گر و دیگری بهانهای برای روایت.
اهمیت زبان برای کالوینو تا آنجا پیش میرود که در وصف شهر ایپاتزیا میگوید: «از میان تمام تغییرات زبانی که مسافر در سرزمینهای غریب و دوردست با آنها روبهرو است، هیچیک بهدشواری شهر ایپاتزیا روی میدهد، نیست؛ بلکه مربوط به اشیاست». و این خود دلالتی میشود بر خوانشِ زبان بهمثابه دم مسیحایی بر هست شهرها.
نظر شما