به گزارش خبرنگار ایمنا، سپیده حبیب، در همایش آشنایی با مفهوم روان درمانی اگزیستانسیال که در دانشگاه اصفهان برگزار شد اظهار کرد: اغلب روان درمانی اگزیستانسیال را با نام آروین د.یالوم میشناسند، در حالی که برای بررسی پیداش آن باید به نیمه قرن بیستم برگردیم. یعنی زمانی که روان درمانگرها سئوالی ترسناک از خود پرسیدند«آیا بیمار شیوه و قالب خود را نشان میدهد یا ما او را مجبور میکنیم در شیوه و قالب ما تعریف شود؟»
وی ادامه داد: برای پاسخ به این سؤال بنیادین باید به فلسفه رجوع میکردند. در ترجمه برای این کلمه واژگان مناسبی نداریم اما به معنی هستی گرا و وجودی ترجمه شده است. ریشه کلمه از معنی آن مهمتر است که ریشه کلمه existence یا هستی، در برابر کلمه essenc یا جوهر قرار دارد. در تفکر غربی دوره رنسانس بیشتر به جوهر چیزها پرداخته میشد.
حبیب در خصوص اشکال مختلف جنبش اگزیستانسیالیسم در هنر، ادبیات و فلسفه توضیح داد: در هنر این جنبش توسط پاول سزان، پیکاسو و ونسان ونگوگ شکل گرفت و در ادبیات توسط کافکا و آلبرکامو هدایت شد. در اینجا باید به تعریفی از پل تیلیش اشاره کرد و آن تفاوت بین هنر و ادبیات است. به عقیده او هنر بیشتر نمادین و ناآگاهانه است اما ادبیات نسبت به هنر از آگاهی بیشتر نویسنده برخوردار است.
او افزود: در فلسفه نیز دو رویکرد وجود داشت. یکی رویکرد عقل گرایان که انسان را سوژه میپنداشتند؛ به معنای موجودی که فکر میکند، عمل میکند و تغییر میدهد؛ و رویکرد آرمانگرایان که انسان را ابژه میپنداشتند؛ به این معنا که انسان از خود فکری ندارد و ابزاری در دست سرمایه داری است. در مقابل تفکر اگزیستانسیالیسمی، انسان را تلفیقی از سوژه و ابژه تعریف میکند و تجربه انسان را مهم میداند.
این روانپزشک در خصوص سه روش هایدگر برای شناخت فرد اظهار کرد: هایدگر در کتاب هستی و زمان خود میگوید که برای شناخت دنیای آدمها باید آنها را در دنیای خودشان بررسی کنیم و ببینیم. در همین راستا سه روش ارتباط بشر با محیط و دنیای ابژهها(world around)، رابطه با آدمهای دیگر توسط فرد(with world) و ارتباط فرد با خودش (own world) توسط هایدگر معرفی شد.
مترجم کتاب روان درمانی اگزیستانسیال در ادامه با بررسی نیمه دوم سده ۱۹ که به دوران ویکتوریایی شهرت دارد، گفت: در آن دوران همه چیز بسیار متظاهرانه شده بود. به شکلی که در ظاهر همه چیز خوب بود اما این به بهای واپس زنی وسیع در مسائلی هم چون غریزه جنسی و موارد دیگر بود. در آن زمان نگاه فروید چه در خصوص مسائل دوران کودکی و چه در خصوص مسائل جنسی، نگاهی تازه بود. در این زمان در دوره ویکتوریایی بحران فرهنگی رخ داد و زمانی بحران رخ میدهد که ارزشهای اجتماع ناگهان دچار دگرگونی شود. در این زمان واکنش افراد را میشود در دو گروه طبقه بندی کرد. نخست گروهی هستند که فکر کردن را کنار میگذارند و این را ناشی از بی اعتمادی نسبت به ارزش جدید میدانند. گروه دوم گروهی هستند که همه چیز را کنار میگذارند و سعی میکنند به یقین تازهای برسد و در این راه سعی میکنند خود را بشناسند. حتی اگر خودی که میشناسند، این حقیقت برهنه، نازیبا باشد.
حبیب ضمن اشاره به نقش بحران در درمان ادامه داد: افراد کی برای درمان مراجع میکنند؟ زمانی که در موضوعی به بحران رسیده باشند. رواندرمانگر در این زمان میتواند دو رویکرد در پیش بگیرد. نخست بررسی و درمان جنبه بیرونی و ظاهری مسئله است و دیگری رفتن به عمق مشکلات و مسائل بیمار است. در اینجا متوجه نقاط اشتراک فلسفه اگزیستانسیالیستی و رواندرمانی اگزیستانسیالیتی میشویم. هرچند که باید دانست این دو از مفاهیم و اصطلاحات یکسانی بهره میبرند، اما با هم متفاوتاند.
ایراد اساسی رواندرمانی اگزیستاسیالیسم
حبیب در خصوص انتقادی که به این روش از درمان وجود دارد، گفت: در زمان پیداش و تکامل این شیوه از روان درمانی، انتقاد وارده به آن این بود که رواندرمانی اگزیستانسیال، روان درمانی نیست و در واقع پیشرفت فلسفه در رواندرمانی است. این در حالی بود که تازه جنگهای تمام عیار باعث شده بود روانشناسی از دام متافیزیک بیرون بیاید و علمی شود. در اینجا باید به نقش فروید در تبدیل روانشناسی به علم اشاره کرد. درغیر این صورت این خطر وجود داشت که روانشناسی در دام فلسفه گرفتار شود.
این روانپزشک با اشاره به ارتباط بین فلسفه و روان درمانی اگزیستانسیال ادامه داد: در واقع رابطه بین این دو مانند رابطه بین تحقیق بیوشیمایی برای یک دارو و دارو درمانی بالینی است. زمانی که من دارویی را برای بیمار تجویز میکنم، به تحقیقات بیوشیمایی آن توجهی نمیکنم، اما اگر احساس کردم در خصوص آن دارو و نحوه سنتز آن به مسئلهای برخورد کردم، به تحقیقات بیوشیمیایی مراجعه میکنم.
آَشکار سازی، کلید رواندرمانی اگزیستانسیال
حبیب تاکید کرد: در رواندرمانی اگزیستانسیال کافی است به بیماران چیزهایی را یادآوری کنیم که واپس زدهاند و بیشتر کار در این بخش آشکار سازی است. چرا که زمانی که بیمار با حقیقت مواجه شود، اصیلتر میتواند زندگی کند و بر مشکلاتش فائق آید. اینجاست که میگوییم روان درمانی اگزیستانسیال یک شیوه پویا یا داینامیک است، به این معنی که قائل به یک تعارض است. در رویکرد فرویدی این تعارض بین کام برابری فوری و انتظارهای محیط درونی شده است. اما در اینجا تعارض بین دلواپسیهای غایی و آن چیزی است که وابسته آگاهی دچار اضطراب میشود.
وی ادامه داد: این مسائل به همه افراد مربوط میشود در واقع اساسیترین حقایقی که باعث ایجاد اضطراب میشود در رواندرمانی اگزیستانسیال عبارت است از مرگ، آزادی(مسئولیت)، تنهایی و بحران معنا یا پوچی. زمانی که با این حقایق مواجه میشویم، در موقعیتی قرار میگیریم که به آن موقعیت مرزی(boundary) میگوییم و در زندگی همه ما چنین موقعیتهایی وجود دارد. در این موقعیت فرد احساس میکند که به درهای عمیق رسیده است که ناشی از دلواپسیهای غایی است.
عمق، یک واژه در دو معنا
این روانپزشک ضمن اشاره به دو زنجیره متفاوت ایجاد سازوکار دفاعی گفت: در رواندرمانی پس از سائق که عامل ایجاد اضطراب است، ساز و کار دفاعی فرد را شاهد هستیم. در حالی که در زنجیره سازوکار دفاعی رواندرمانی اگزیستانسیال نخست آگاهی و ترس ظاهر میشود که خود باعث ایجاد دلواپسی غایی میگردد، سپس این دلواپسی اضطراب را ایجاد میکند که در نهایت این اضطراب سازوکار دفاعی را در پی خود دارد.
وی افزود: از دیگر تفاوتهای بین دو شیوه درمان این است که در روانکاوی، عمیق به معنای نخستین است. یعنی زمانی که به عمق روان یک فرد وارد میشویم، نخستین تجربه او از چیزی را بررسی میکنیم؛ در حالی که در رواندرمانی اگزیستانسیال عمیق به معنای مهمترین است و نه اولین. البته ما هم چنان به گذشته افراد برمیگردیم، تا بتوانیم تأثیر آن را بر زمان حال بررسی کنیم. چرا که اولویت نسخت برای ما زمان حال است و تاثیری که بر آینده فرد میگذارد.
مرگ، واضحترین دلواپسی غایی است
حبیب ضمن اشاره به نخستین حقیقت عامل اضطراب غایی گفت: همه میدانیم که هستیم ولی نمیدانیم تا چه زمانی. واضحترین و قابل درک ترین دلواپسی غایی مرگ است. در این خصوص فرضهایی وجود دارد؛ زندگی و مرگ از هم جدا نیست، در واقع هر لحظه، متولد شده و از بین میرود. این هراسی است که ما همواره با آن درگیر هستیم و در عین حال باید بتوانیم با آن زندگی کنیم و برنامه بریزیم.
وی اظهار کرد: در بررسیهای پژوهشی مشخص شده است درصد قابل توجهی از کسانی که با مرگ مواجه میشوند (برای مثال خودکشی میکنند یا دچار بیماری لاعلاج هستند) و از آن نجات پیدا میکنند، با رشد روانی مواجه میشوند. حتی شاید فرض بسیاری بر این باشد که مرگ مسئله بزرگ سالی است، اما تجربههای برگرفته از صحبت، قصهها و نقاشیهای کوکان نشان داده بسیاری از کودکان هم دغدغه مرگ را دارند. اما واکنش اغلب والدین در پاسخ به سئوالات کودکان در خصوص مرگ، مشابه واکنش آنها نسبت به سئوالات کودکان در مورد سکس است. یعنی سعی میکنند وجود آن را انکار کنند یا قصههای بی معنا بسازند.
مترجم کتاب هنردرمان در خصوص دفاعهای روانی در مورد دلواپسی غایی مرگ گفت: انکار مرگ یکی از رایجترین روشهای دفاع در برابر آن است. گویی که گاهی اگر مرگ را انکار نکنیم، نمیتوانیم زندگی کنیم. به عبارتی باور بر این است که همه اضطرابها ناشی از مرگ دارد و مرگ، منشأ اصلی ناهنجاریهای روانی است. هگل در این رابطه میگوید تاریخ، شرح رفتار انسان با مرگ است. حتی کابوسهای شبانه، به نوعی خطر جانی برای ما یا خانواده و عزیزان ما دارد. از این حیث میتوان کابوسها را شکل آشکار و برهنه اضطراب مرگ قلمداد کرد.
شیوههای مواجه سازی با مرگ
حبیب در مورد شیوههای مواجهه سازی با مرگ گفت: تولید مثل، شیوه یزدان شناسانه، شیوه خلاق و نگاه به طبیعت جاودان، چهار روشی است که انسانها برای کاهش این اضطراب از آن استفاده میکنند. در شیوه تولید مثل، سعی میشود ژنها را تولید و تکثیر کرد تا شاید از این طریق بتوانیم بر نیستی خود در دنیا فائق آییم و ژنهایمان را نماینده خود بدانیم. در شیوه یزدانشناسانه، باور بر این است که ما با مرگ تمام نمیشویم و زندگی را در جهان دیگری ادامه میدهیم. شیوه خلاق هر نوع آفرینش از آثار ادبی و باستانی و هنری است. به این مفهوم که چیزی بسازیم که پس از مرگ ما، باقی بماند و از این طریق مرگ خود را کم رنگ کنیم. حتی شاید در درمان، ما میخواهیم بر افراد بیشتری اثر بگذاریم و بتوانیم مؤثرتر واقع شویم. در آخرین شیوه باور بر این است که ما پس از مرگ وارد چرخه طبیعت میشویم و از بین نمیرویم.
وی در خصوص دفاعهای دوران کودکی ما پیرامون مرگ اظهار کرد: دو دفاع استثنا و نجات دهنده، جزو دفاعهایی هستند که در دوران کودکی ما رشد پیدا میکنند. دوران کودکی را میتوانیم دوران پادشاهی خود مداری بنامیم، به این معنی که چیزی نشدنی نیست. همه افراد اطراف ما هستند و هرچه بخواهیم فوراً آماده و مهیا میشود و اگر مشکلی هم داشته باشیم، دیگران برایمان آن را مرتفع میکنند. در دفاع نجات دهنده، فرد همواره به این موضوع باور دارد که بالاخره کسی من را نجات خواهد داد و من تنها نمیمانم. در باور استنثا، زمانی که در دوران بزرگسالی خبری در مورد سرطان میخوانیم، ندایی در درون ما میگوید سرطان مال دیگران است، تو هیچ گاه سرطان نمیگیری.
آزادی
حبیب گفت: آزادی در اینجا با معنای اصلی خود کمی متفاوت است و به این معناست که فرد مسئول کامل اعمال، الگوها، زندگی و انتخابهای خود است. آزادی در اینجا مفهومی مرعوب کننده دارد. چرا که ما مسئول همه چیز هستیم، چیزی که اغلب با بهانههای گوناگون آن را منکر میشویم. سارت میگوید ما حتی در مقابل کارهای نکرده نیز مسئول هستیم. در واقع اگر کودکی در آفریقا از گرسنگی جان بدهد، شما باز هم مسئول این هستید که نمیدانید چنین شرایطی وجود دارد.
وی ادامه داد: اضطراب آزادی در تجربه روزمره به سادگی آشکار نمیشود. اما شیوه دفاع در برابر آن یکسان است. انکار، اجبارگری و احساس قربانی بودن که بسیار بین بیماران شایع است، از دفاعهای معمول در مقابل آزادی است. در واقع بسیاری در مقابل این اضطراب غایی، به جادو باور پیدا میکنند یا اجازه میدهند دیگران به جایشان تصمیم بگیرند. وظیفه رواندرمانگر در اینجا تسهیل روند مسئولیت پذیری است.
تنهایی
حبیب گفت: سه گونه متفاوت تنهایی وجود دارد. تنهایی بین فردی، تنهایی درون فردی و تنهایی اگزیستانسیال. تنهایی بین فردی تنهایی واقعی است. یعنی فرد با از دست دادن دوستان و آشنایان، تنها میشود. تنهایی درون فردی ناشی از عدم انسجام درونی است و به ارتباط آن با دیگران ارتباطی ندارد. اما در تنهایی اگزیستانسیال، ممکن است اطراف فرد شلوغ باشد و شخصیت منسجمی هم داشته باشد، اما فرد احساس میکند خودش است و خودش. در واقع فرد احساس میکند خودش تنهاست. اگر زمان مرگ او برسد، او در نهایت خودش باید بمیرد و هیچ سودی ندارد که هزاران نفر هم زمان با او بمیرند. یا اگر سر او درد میکند، او در درد کشیدن تنهاست. در واقع تنهایی بین فردی در دوران کودکی و سنین کم، ممکن است باعث ایجاد تشدید تنهایی اگزیستانسیال در فرد شود. در این شرایط فرد به روابط چنگ میزند و روابط آنها تبدیل به نوعی وابستگی بیمار گونه میشود.
پوچی
حبیب با اشاره به مفهوم زندگی گفت: حتی رواندرمانگران اگزیستانسیال هم پاسخ قطعی در مورد معنای زندگی ندارند. جستجو در خصوص معنای زندگی، جستجویی به اندازه طول تاریخ بشر است. در این راستا دو معنا برای زندگی قابل تصور است. نخست معنای کیهانی؛ یعنی خدا مظهر کمال است، و دوم معنای شخصی؛ یعنی معنا را باید خلق کنیم و نمیتوانیم معنای زندگی خود را در جایی جست و جو کنیم. در این جا رواندرمانی اگزیستانسیال به دوشاخه مذهبی و غیرمذهبی تقسیم میشود. براساس پژوهشهای انجام شده، افرادی که احساس معنای کمتری در زندگی دارند، بیشتر به ناهنجاریهای روانی دچار میشوند. به عبارت دیگر وجود معنای مثبت در زندگی با اعتقادات عمیق مذهبی مرتبط است.
نظر شما