به گزارش خبرنگار ایمنا، جشن باستانی نوروز در ایران و بسیاری از نقاطی که طی هزارهها تحت تاثیر فرهنگ ایرانی قرار داشتهاند، امسال نیز جشن گرفته شد، آن هم با آداب و رسومی که پس از این همه سال همچنان در میان ایرانیان گرامی داشته میشود.
آنچه که نوروز را ویژه میکند، علاوه بر قدمت هزاران ساله آن، زمان جشن گرفتنش است. درست در زمان اعتدال بهاری و هنگام رستاخیز طبیعت و موقع دوباره جریان یافتن زندگی در لایه لایه زمین، ایرانیان به جشن و پایکوبی میپردازند و به استقبال امیدی نو میروند که سرمنشا آن، نو شدن طبیعت است.
اما با تمامی این تفاسیر و با وجود زیباییهای این فرهنگ باستانی، آیا نوروز ایرانیها، به واقع ابداع خود آنهاست؟ آیا جشنها و رسومات امروز، حاصل فرهنگ هزاران سال پیش مردم این سرزمین است؟ چه چیزی باعث شده این جشن، با همان گستردگی و بزرگی، نه تنها در میان ایرانیان بلکه در سایر نقاط جهان نیز ماندگار و گرامی داشته شود؟ این سوالات و چند پرسش دیگر، موضوع گفت وگویی بوده است که خبرنگار ایمنا با اسماعیل سنگاری، استاد تاریخ ایران باستان و تمدنهای باستانی انجام داده است:
بر اساس چه اطلاعاتی امروزه نوروز را جشنی ایرانی به شمار میآوریم؟
اصولا آنچه که درباره جشنی مانند نوروز در اختیار داریم، دادههای مکتوب و مادی هستند و با بررسی این دادهها و بهرهگیری از آنها به عنوان دستاویز، میتوان حوادث را تحلیل کرد و نظر داد. درباره نوروز، یکی از مهمترین دستاویزهای موجود، آثاری است که در تخت جمشید دیده میشود.
به عنوان مثال، در تخت جمشید نگارههایی از کسانی هست که برای شاهنشاه هدایایی آوردهاند. این هدیهآورندگان از ملل مختلف میآمدند و هدیههای خود را در اختیار پادشاه هخامنشی قرار میدادند. البته در این زمینه حرف و حدیثهای فراوانی وجود دارد که آیا این موضوع برای نوروز است یا هر جشن دیگری میتواند باشد؟
به هر حال، زمانی که همه دادهها، به ویژه آثار تخت جمشید و شکل حضور هدیهآورندگان در برابر پادشاه را در نظر بگیریم، نتیجهای که به دست میآید از وجود چنین جشنهای در ایران باستان خبر میدهد.
آیا میتوان مطمئن بود که این نگارهها با نوروز کاملا مرتبط هستند؟
در متون پهلوی و به جا مانده از دوران ساسانی، اطلاعات فراوانی درباره گاهنبارها داریم. گاهنبارها یا گاهبارها، جشنهای فصلی بودند که هر دو ماه یا دو ماه و نیم یکبار برگزار میشدند. بر اساس متون موجود، در ایران باستان دو فصل دوره گرما یا هفت ماهه و دوره سرما یا پنج ماهه، وجود داشته است.
اکنون به صورت مشخص براساس متون به جا مانده، شش گاهنبار را میشناسیم. یکی از این گاهنبارها که مهمترین آنها هم هست، نوروز است، که به دنبال آن جشن تیرگان، مهرگان، سده، یلدا و سپندارمذ نیز وجود داشته است. با بررسی و تحلیل این متون و آثار دیگر در دورههای مختلف، میتوان سنتهای به جا مانده بر تخت جمشید را مرتبط با نوروز دانست.
با توجه به تعدد گاهنبارها و جشنهای ایرانی، به نظر میرسد اقوام ساکن ایران به شاد بودن اهمیت زیادی میدادهاند.
ایرانیان در دوران باستان بسیار شاد بودهاند و خوش گذراندن برای آنها اهمیت زیادی داشته است و همه اینها با وجود این موضوع اتفاق میافتاده که فلات ایران همواره سرزمین بسیار خشکی بوده و اکثر زمینهای سبز نیز که تحت سلطه امپراطوری بزرگ هخامنشی بودهاند، تاثیرپذیر از آن نبودهاند. در چنین شرایطی، وجود گاهنبارها، خصوصا نوروز، اهمیت فراوانی داشته و به کمک شاد کردن مردم میآمده است.
درباره قطعیت جشن گرفتن نوروز در ایران باستان گفتیم، اما آیا میتوان با اطمینان درباره اصالت و ریشههای ایرانی این جشن قضاوت کرد؟
فرهنگ ایرانی و نوروز، در سرزمینهایی از افغانستان و تاجیکستان تا دوردست در آسیای میانه، قرقیزستان، ترکمنستان و ازبکستان و باز رو به غرب، در آذربایجان و ارمنستان تا ترکیه و مصر، حضور داشته اما تاکنون دیده نشده هیچکدام از این ملل در اصالت ایرانی نوروز تشکیک کنند.
با این حساب بهنظر میرسد گستره فرهنگ ایرانی در طول هزاران سال مناطق زیادی را تحت تاثیر قرار داده؛ چنین چیزی چطور اتفاق افتاده است؟
باید توجه داشته باشیم که ایران فرهنگی و ایران سیاسی متفاوت هستند. ایران فرهنگی سرزمینی به وسعت آسیای میانه و حتی تا چین شرقی است که در مواردی چون نوروز، وسعت آن حتی تا مصر ادامه مییابد. در واقع گستره جغرافیایی ایران فرهنگی بسیار وسیعتر از مرزهای ایران کنونی است. در طول هزارهها، ایرانیان دادههای مثبت فرهنگی خود را به سرزمینهای دیگر انتقال داده و این فرهنگها به قدری قدرتمند بودهاند که مورد احترام آن سرزمینها واقع شدهاند.
آیا لزوما آداب و رسومی که امروز برای هر یک از این جشنها و خصوصا نوروز دیده میشود، ریشههای هزاران ساله دارند؟
با یک مثال توضیح میدهم: در شواهد موجود از ایران باستان، انار همیشه نقش پررنگی داشته است و هنوز هم در سفره ایرانیها، در جشنهای مختلف، انار حضور دارد. همچنین هدیههایی که برای شاهنشاه آورده میشده مشابه پیشکش و عیدی است.
در چنین مواردی، متون پهلوی به کمک میآیند و برای مثال، در متنی که درباره سوال و جواب میان خسرو و ندیمهاش است، دیده میشود که پیرامون بهترین خوراکیها، نوشیدنیها، عطرها و گلها صحبت میشود. چیزهایی که هنوز هم نقش بزرگی در جشنهای ایرانی دارند.
چنین دادههایی به کمک ما میآیند تا ببینیم آیا به عنوان مثال، آنچه که در دوران هخامنشی رایج بوده با دوران ساسانی و دورههای بعد از آن، تفاوت فاحشی داشته است یا خیر؟ به نظر نمیرسد اینگونه بوده باشد.
امروزه نوروز به عنوان جشنی برای همه مردم جامعه شناخته میشود. آیا در ایران باستان نیز نوروز میان عامه حضور داشته و یا تنها جشنی اشرافی بوده است؟
آنچه که برای ما بر جا مانده، هنر فاخر است و هنر طبقه متوسط و پایین دیده نمیشود. به عنوان مثال، ظروف نقره دوران ساسانی، که بسیار گران و ارزشمنده بوده است، نمیتواند مربوط به طبقه پایین جامعه باشد. هنرهایی هم که اکنون تحت عناوین نقشبرجستهها، نگارهها، ظروف نقره، مُهر، سکه و پارچههای ابریشمی میبینیم، هنرهای فاخری برای تبیین دوره باستان و ادوار مختلف است.
در واقع نمیتوان به صورت مشخص گفت که نوروز در همه جا جشن گرفته میشده و یک جشن همگانی بوده است، چرا که دادهها باید براساس شواهد مکتوب و مادی باشد و چنین چیزی را برای همه طبقات جامعه در اختیار نداریم. ما تنها میتوانیم دادههایی که در قالب متون مکتوب و هنر فاخر در اختیار داریم را تفسیر کنیم و ارتباط آن با عامه مردم را کشف کنیم.
با این وجود بهنظر نمیرسد بتوان به سادگی درباره ریشههای آداب و رسومی نظیر دید و بازدید نتیجه گرفت.
با رجوع به آثار تخت جمشید و دادههای موجود بر پلکانهای آن، افراد و نمایندههایی از اقوام مختلف نظیر سکاهای تیزخود، لودیاهایی و یا مصریها را مشاهده میکنیم که به نشانه بازدید از پادشاه با هدایایی به خدمت او میرسند. اگر همین را به سنت مردم ارتباط دهیم، میتوان دید و بازدید، ادای احترام و تقدیم کردن هدیه و عیدی را میان عامه مردم نیز تصور کرد.
آنچه که من از میان تمام گفتهها و خواندهها بهدست میآورم این است که نوروز هیچگاه مورد تحریف جدی قرار نگرفته؛ آیا واقعا اینگونه بوده است؟
با استناد به شواهد مادی که در اختیار داریم، مشاهده میکنیم که نوروز همواره با حداقل تغییرات در میان مردم حاضر بوده و تاکنون دچار تحریفات جدی نشده است. میتوان گفت که حتی زمان برگزاری آن هم خیلی تغییر نکرده است.
چطور نوروز در فرهنگ ایرانی ماندگار شد، اما جشنهای دیگری چون مهرگان، که بعضا آنها هم آیینهای بزرگی بودهاند، به دست فراموشی سپرده شدند؟
هر کدام از این جشنها هنوز به شکل خاص خود در حال برگزاری و جشن گرفته شدن هستند. آنجایی که میبینیم نوروز پررنگتر باقی مانده، بهنظر میرسد به سبب حفظ شدن آن در قالب تعطیلات است و اگر در قالب ایام تعطیلات نبود، شاید نوروز هم کمرنگ میشد.
جشنی همچون تیرگان در ابتدای فصل تابستان و برای جشن گرفتن ایام کاشت بود و سپس مهرگان، دو یا سه ماه پس از تیرگان، برای جشن گرفتن ایام برداشت، برگزار میشد. با این حساب، در واقع کاشت، داشت و برداشت، جشنهایی است که هنوز هم اتفاق میافتند.
اما نه به مفهوم یک جشن ویژه و نه به شکل باستانی خود!
درست است. همانطور که میدانید، تصمیمگیری درباره این موضوعات اغلب به عهده سیاستهای حکومتها است و آنها تصمیم میگیرند که این جشنها برگزار بشوند یا خیر؟ در واقع همین حالا ممکن است مهرگان در کشورهایی چون آذربایجان و یا قبایل ایرانی دور از مرکز جشن گرفته شود. میتوان گفت ریشههای چنین جشنهایی هیچگاه از جا کنده نمیشود و همواره در نقاط مختلف و میان برخی از مردم باقی میماند.
شک نکنید که اگر دولتهای صفوی و بعد از آن قاجار و سایر حکومتها علاقهای به نوروز نداشتند، این جشن هم تاکنون به راحتی کمرنگ شده بود و افراد کمی آن را میشناختند؛ همان اتفاقی که برای مهرگان، سده و سپندارمذگان افتاده است.
دینها و آیینهای مذهبی، خصوصا اسلام، چگونه بر نوروز اثر گذاشتند و آیا نوروز از آمیخته شدن با مذهب محفوظ مانده است؟
شک نکنید زمانی که این جشنها توانستند خود را با آموزههای مذهبی تطبیق دهند و با آنها همسو شوند، حضورشان در جامعه پررنگتر شد. نوروز هم زمانی توانست نسبت به سایر جشنها قدرتمندتر باقی بماند، که خودش را در آیینها و اعیاد دوره اسلامی به گونهای جا داد و معرفی کرد. در واقع باید جشنها و فرهنگهای باستانی، انعطافپذیری و قابلیت تطبیق با فرهنگ هر زمان را ثابت میکردند تا به حیات خود ادامه دهند.
نظر شما