به گزارش خبرنگار ایمنا، برای بسیاری آخرین ایستگاه این دنیا، چهاردیواری کوچکی در دل زمین است، منزلی ابدی در دل قبر تا داد و ستد دنیوی را به قصد تسویه حساب اخروی ترک کند؛ چشم فروبستن از این دنیا برای همه گریز ناپذیر و دشوار است اما هستند افرادی که راه کسب درآمدشان، گره خورده با تنهای بیجانی که باید به خاک سپرده شود.
ایستگاهِ آخر، حکم گذرگاه هر روزه را برای تدفین کنندگان آرامستان باغ رضوان دارد؛ آنها هر روز پیکرهای بیجانی را پس از خواندن نماز میت، از دستهای نزدیکانشان تحویل میگیرند، سوار بر خودرو کرده و به کنار قبر میرسانند.
بر دل این آرامستان بزرگ که همت مسئولان آن بر تسلای داغ بازماندگان است، کلیشههای سرد مرگ همچنان باقی است، انگار همه آن را خاک مرده پاشیدهاند تا بیش از هر فعل دیگری، انسان به سکوت وا داشته شود؛ سکوت در برابر فنایی که آغاز یک جاودانگی بزرگ است؛ با این حال هم نشینی با آدمهایی که وظیفه دفن پیکرهای تازه بیجان شده را در این آرامستان سرسبز برعهده دارند، کمی غربت سرد باغ رضوان را از دل میزداید.
حسین آقا یکی از آنها است، او پیش از آنکه در بخش تدفین مشغول شود، وظیفه تطهیر مردگان را برعهده داشته است و حرفهای او برای فهمیدن و فهماندن این سرزمین، راهگشا است.
در کلمه کلمه حرفهایش شکرگزار خداوند است "در این سالها به خوبی فهمیدهام که خداوند آنقدر ستار العیوب است که ظاهر هیچ بندهای هنگام مرگ اعمال و رفتار او را هویدا نمیکند ولی بعضی از مردگان نورانیت بسیاری در چهره دارند که هیچگاه از خاطرم حذف نمیشود، معروفترین آنها پدر حاج حسین خرازی است که او را هم غسل دادم هم دفن کردم، چهره آن مرد هیچگاه از ذهنم پاک نخواهد شد."
همکار او که سمت دیگر خودرو نشسته و تا پیش از این ساکت بود، حرف را قطع میکند " ده سال است اینجا کار میکنم، از قسمت خدمات شروع کردم و الآن در بخش تدفین هستم. یکی از همکارانم را به خوبی یاد دارم که بعد از چند سال از غم و سنگینی این شغل فراموشی گرفت و من می دانم همه ما نهایتاً دچار چنین بیماریهایی میشویم."
حسین آقا در تأیید این حرفها به موهای سفید خویش اشاره کرده و میگوید "فرض کن یک نفر به سبب شغل خود مدام در مجالس شادی است و مقایسه کن با من که باید هر روز شاهد و شریک مراسم غم دیگران باشم؛ تفاوت شغل من با همین تناقض آشکار میشود. اگرچه به مرور تبدیل به عادت میشود اما نمیتوان مشکلاتی که به واسطه شغل، خود من و همکارانم دچار میشویم را نادیده گرفت. فراموشی و ضعف جسمی امری طبیعی است که سراغ خیلی از ما میآید. البته در این زمینه همراهی خانواده در حفظ روحیهام تأثیر داشته و من هم سعی کردم ناراحتیهای خودم را به خانه نبرم."
شاید این مردان بهتر از هرکسی میتوانند بیهودگی دنیا طلبی را درک کنند؛ دنیایی که با یک کفن ساده مسافران خود را راهی مسیری میکند که هرچه پیش از آن اندوخته شده باشد، برای بهرهمندی صاحبش، جایگاه منزل آخرت میشود؛ عدهای غرق نعمت و عدهای جاودان در عذاب...
"برخیها را میبینم که سر مسائل پیش پا افتاده، بالای قبر دچار اختلاف میشوند و انگار متوجه نیستند که این جسم فوت شده که مقابل پای آنهاست حرمت دارد، مثلاً یکی از نزدیکان چندین سال است سراغی از مرحوم نگرفته و حال در میان جماعت داغدار آتش بیار معرکه بر سر مسائل دنیوی میشود."
"ما که دغدغه دفن جنازه را داریم و باید بدون اتلاف وقت مابقی را نیز به خاک بسپاریم، سعی میکنیم با صحبت این اختلافات را حل و فصل کنیم اما چه بهتر است که خود نزدیکان مرحومین این موارد را رعایت کنند تا شان مراسم دفن که آخرین ملاقات نزدیکان با آن مرحوم است حفظ شود و در این مواقع فقط برای آمرزش خود و مرحوم دعا کنند."
خودرو حمل "میت" به مقصد رسیده و باید تابوت پایین گذاشته شود و برای خاکسپاری به کنار قبری که از قبل آماده شده است، برده شود؛ نزدیکان مرحوم چنین میکنند، تابوت کنار قبر گذاشته شده و یکی از چهار نفر تیم تدفین در سرازیری قبر، آماده تحویل گرفتن بدن و لوازم قبر از دو نفر دیگر است. نفر چهارم وظیفه خواندن تلقین را دارد و همزمان موقع قرار دادن بدن در قبر این تلقینها توسط او خوانده و با صدای آنهایی که اطراف قبر ایستادهاند تکرار و همراهی میشود.
تلقین خوانده شده، بدن در درون قبر گذاشته شده و خاکی که باید سالها امانتدار آن بدن باشد بر روی قبر ریخته میشود. نوای زیارت عاشورایی که در آن مکان خوانده میشود، تلفیق زیبایی با بغض فرزندان داغدیده و نیز لباسهای سیاه که خاک آلود شده، پیدا کرده است.
با اتمام مراحل دفن، چهار نفر تیم تدفین همراه با تابوت خالی به سالن انتظار بر میگردد تا با دستان خود بدن دیگری را برای رساندن به قبر همراهی کنند، تا نقطه پایانی برای زمینی ماندن افرادی باشند که در قطعات چند دهگانه باغ رضوان اصفهان به خاک سپرده میشوند...
گزارش از: علی یگانه نسب، خبرنگار ایمنا
نظر شما