به گزارش ایمنا، خبرنگار، خبر + نگار. فرهنگ معین در اولین معنی از خبر آورده است اطلاع و آگاهی. عمید و دهخدا و دیگران هم بر این وجه از معنای خبر تاکید دارند. نگار اما واضحتر است و هماره با نقش و آفرینش و نوشتن(نبشتن) عجین بوده است. طرفه آنجاست که نگار در معانی خود مفهوم معشوق و محبوب نیز دارد. گویی خبرنگار آن نیست که بر سَبیلِ حق التحریرهایِ ناچیز، قلم بر دست گرفته و پنجه بر کلیدهایِ رایانه فرو افتاده گذاشته باشد. هم او خبرنگار است که آگاهی را محبوب و معشوق دارد و صدقِ گفتار را زینتِ نثرش بداند.
گروهی روز را روزِ شبکههای مجازی میدانند و خبرنگار را به مثابه موجودی رو به زوال در نظر میگیرند. اینان قشریون و ظاهر بینان عالم مطبوعاتند و خبرنگار را در جایگاهِ صِرفِ نگارنده خبر میبینند. امروز هر شهروند خود خبرنگاری است مجهز، اما دانش تحلیل و آینده نگری، زباندانی و پاکیزه نویسی، فن نقد و بررسی و از آن مهمتر شیوههای انتقال پیام تمایزی آشکار در عصر تخصصی شدن علوم است.
همین تخصص و جایگاه است که رکن چهارم دموکراسی را در کنار قانون اساسی، مجلس و احزاب سیاسی، مطبوعاتِ آزاد قرار داده و پاسداران این رکن، خبرنگاران آزاد، مستقل و خلاقاند.
حال که راهِ مقال بر تخصص افتاد، بیجا نیست که خبرنگار را ورایِ خبرنگارانِ سیاسی تصویر کنیم. چنان که نگاهی بر اسناد و اخبار در طول تاریخ گواه از ثبت فرهنگ، جهانبینی و تفکرات انسانهایی دارد که در دل تاریخ زیستهاند و ما راهی را میرویم که آنها پیش از ما... گویی خبرنگار با هر کلمه، خشتی از بنایِ تاریخِ عصر خود را ساخته و با هر جمله رَجی از دیوار عمارت را...
اما چه بهتر که بگذریم از کلیشه... خبر یعنی آگاهی و چنان که پیرامون این واژه را هالهای جذاب و گیرا تشکیل میدهد، در زیست بومِ اجتماعی هر نقطه از پهنه هستی هم چنین است. برای مثال پسرکهای روزنامه فروش را در ذهن مجسم کنیم:
"بدو، بدو... روزنامه... خبرهای داغ... روزنامه..."
یا آن یکی پسرک دوچرخهسوار که در غرب عالم، روزنامهها را با دقتِ هدف گیریاش پشت درِ خانهها میاندازد. چرا این کودکان و حرفه نوستالوژیکشان گیرا است؟ چون آنها در هاله جذاب پیامآوران خبر حضور داشتهاند.
کمی میگذرد و دکههای روزنامهفروشی سر و شکل میگیرند. گویی چنان خبر، تحلیل و درنهایت اگاهی نیاز روزمره انسان متمدن است که شهروند به آگاهی رجوع میکند، نه آگاهی با فریادِ خبرهایِ داغ به دنبال شهروندان بیفتد.
به همین دکههای مطبوعاتی چهارباغ نگاه کنیم. اینان در دورهای خود تشکیل دهنده پاتوقهای چند دقیقهای بودهاند و مردم را از اتفاقات و فرهنگ روز آگاه میکردهاند. بماند که امروز جراید و روزنامههای مکتوب نتوانستهاند خود را به سرعت زندگیهای مدرن برسانند و حالا درآمد این دکهها بیشتر بر تنقلات است، اما هنوز هم ایستگاههای تیتر خوانیِ چهارباغ و اصفهان ما همین دکههای آبی هستند. دکههایی که غیبت نویسنده و خبرنگار را با مکتوبات پر میکند. این هویتِ شهری را مدیون آنهایی هستیم که در کنج خلوت یا تحریریهای شلوغ، آگاهی را محبوب خود ساخته و پرداختش کرده است.
در آخر یادی کنیم از آنچه ابزار فیزیکی مدرنیته میخوانیم. رایانه، گوشی همراه و ... توضیح نیاز ندارد، شما این متن را بر یکی از همین ابزار میخوانید و این یعنی نفوذ تکنولوژی در زندگی و سرعت آگاهی بخشی به توسط خبرگزاریها و شبکههای اجتماعی...
باشد که هماره قلم صِدق را زینت خود داند و ارزش آگاهی بخشان دوصد چندان در نظر آید.
یادداشت از: میلاد باقری، خبرنگار سرویس فرهنگ و هنر ایمنا
نظر شما