به گزارش خبرنگار ایمنا، محلهای که نامش یادآور تاریخ است و البته بیش از همه، تاریخی برآمده از دوران صفویان... گشتی در این محله میزنیم و شکوه هنر و معماری ناب هنرمندان نصف جهان در مسجد، بازارچه، چهارسو، مکتبخانه، کاروانسرا و حمام علیقلی آقا و البته سقاخانه زیرچارسوق، به وجدمان میآورد... .
آن سوی حمام شگرف علیقلی آقا، بازار است که از این خواجۀ نیکوکار صفوی حکایت دارد و هنرمندانی که از دیرباز تا کنون در آن میسازند و میپردازند... و "منصور حافظ پرست" یکی از آنها است. وی سال ۱۳۲۴ در در محله "شِیش" خیابان مسجد سید در ضلع غربی بازار بیدآباد اصفهان متولد شد. هنر قلمزنی را از ۷ سالگی نزد پدری هنرمند فراگرفت و نام یافت و بیش از ۵۰ سال است که دستان هنرمندانهاش قلم میزند... .
آنچه در زیر میخوانید، گفتوگوی ایمنا با "منصور حافظ پرست مودّت" استاد پیشکسوت "قلمزنی" است.
قلمزنی را از چه کسی آموختید؟
اولین و آخرین استادم مرحوم پدرم "استاد رجبعلی حافظ پرست" بودند و بعد هم خودم خودکفا شدم.
از چه سنی این هنر را شروع کردید؟
من از ۷ سالگی در کنار پدرم قلمزنی را آموختم، البته فقط زمان تعطیلی مدارس، قلمزنی کار میکردم ولی بعد از پایان دوران ابتدایی یعنی از ۱۳ سالگی تحصیل را رها کردم و به طور کامل به کار قلمزنی مشغول شدم و هشت سال کار کردم، پدرم حدود ۱۶ کارگر داشت و من با همه جوانی، مدیریت کارگاه را به عهده داشتم و پدرم به دنبال تهیه کردن مواد اولیه و پشتیبانی کردن از کارگاه بود و بیشتر کارها را من انجام میدادم ولی درکنار آن کارهای متفاوتی در زمینه قلمزنی انجام دادم. اما بعد از این هشت سال مجددا تحصیلاتم را به صورت شبانه ادامه دادم، روزها کار میکردم و شبها درس میخواندم و سال ۱۳۵۰ از دبیرستان شبانه سعدی اصفهان دیپلم ریاضی گرفتم.
یعنی هنر قلمزنی به صورت موروثی از پدر به شما رسید. درسته؟
خانواده پدرم همگی قلمزن بودند. دایی پدرم "استاد حسین حافظ فرقان" بیش از ۱۰۰ سال سابقه کار قلمزنی داشت و به "داش حسین" معروف بود و به نوعی سرپرستی پدرم به عهده ایشان بود چون قبل از اینکه پدرم به دنیا بیایند پدرشان در سفر کربلا به رحمت خدا رفت و در واقع پدرم بیسرپرست به دنیا آمد و داییشان سرپرستی ما را به عهده گرفتند. بعد از ایشان عمویم نیز قلمزن بود، همچنین پدرم "استاد رجبعلی حافظ پرست" و پسرعمههایم همگی قلمزن بودند.
حافظ پرست و حافظ فرقان... تفاوت در وجود دو واژه متفاوت "پرست" و "فرقان" به چه دلیل است؟
ابتدا دایی پدرم نام خانوادگی "حافظ فرقان" را انتخاب کرده بود و زمانی که عمویم به اداره ثبت احوال رفتند دایی پدرم فوت شده بود. عموی من تعریف میکرد که وقتی برای انتخاب نام خانوادگیشان به اداره ثبت احوال رفتند تا "حافظ فرقان" را انتخاب کنند مسئولین اداره ثبت به عمویم میگویند که قبلا یک شخص دیگری "حافظ فرقان" را برای نام خانوادگیشان انتخاب کردهاند و شما باید از بزرگ فامیل اجازه بگیرید، عموی من، هم قلمزن بود و هم شاعر و به غیرتش برمیخورد که برود و اجازه بگیرد و خودش نام خانوادگی "حافظ پرست مودّب" را انتخاب میکند در حالی که نام خانوادگی زنعمویم نیز "حافظ فرقان" است. جالب این است که به مرور زمان که شناسنامهها عوض شد در بعضی از اقوام ما نام خانوادگی "مودّب" و در بعضی نیز نام خانوادگی "مودّت" وجود دارد حتی در شناسنامه من "مودّت" و در شناسنامه برادرم "مودّب" است.
خانواده مادری شما هم در زمینه هنر فعالیت داشتند؟
خانواده مادریام نیز در انواع و اقسام هنرهای دستی تبحر داشتند و به ویژه در هنر طلاکوبی فعالیت داشتند؛ آنزمان دخترها در خانهها همه هنرها را کار میکردند، مادر من نیز در بسیاری از هنرهای صنایع دستی اصفهان به ویژه ژاکتبافی، ملیلۀ نقره و طلا و سوزندوزی سرآمد بود چون عمویشان در کار ملیلۀ طلا و نقره فعالیت میکرد و علیرغم زحماتی که در مورد خانهداری داشتند صنایع دستی هم کار میکردند، نام خانوادگی مادرم طلاکوب است.
بعد از دیپلم، قلمزنی را ادامه دادید؟
بله، البته مدتی هم در بانک کار کردم و کار در بانک اشتباه بود.
بانک!؟
بله، من بازنشسته بانک هستم و ۳۰ سال در بانک کارکردم اما اگر یکبار دیگر به آن دوران بازگردم فقط قلمزنی را انتخاب میکنم. کار در بانک برای من اشتباه بود و اگر فقط در کار قلمزنی میماندم موفقتر بودم. از همان اولین سالی که کارم را در بانک شروع کردم چندبار استعفا دادم اما ۳۰ سال نگذاشتند که از بانک بیرون بیایم چون رشته من ریاضی بود و کارآیی داشتم و با بیرون آمدنم مخالفت میکردند، درنهایت سال ۱۳۸۰ باز بانک ازنشسته شدم.
مدتی که در بانک بودید قلمزنی هم کار میکردید؟
از سال ۱۳۵۰ تا سال ۶۷ قلمزنی کار نمیکردم و بعد از آن از سال ۶۷ تا ۸۰ بعد از ظهرها در زیرزمین خانهمان که یک خانه ویلایی در خیابان خرم بود قلمزنی را ادامه دادم و جالب اینکه من اگر روزانه دو ساعت قلمزنی میکردم درآمد این دو ساعت از درآمد بانک بیشتر بود. بعد از بازنشستگی مدتی در بازار مسگرها و سپس در سرای اسپادانا و بعد در خانه تاریخی جواهری در محله دردشت، قلمزنی را ادامه دادم تا اینکه در سال ۹۴ به کارگاه کنونی در بازار علیقلی آقا آمدم. در واقع بعد از بازنشستگی مدتی بین من و صنف و مخاطبینم فاصله ایجاد شد و بعد هرچه کار کردم مخاطبین دیدند کاری متفاوت است و به همین دلیل استقبال کردند. سبک مخصوص به خودم را دارم و نسبت به همکاران دیگرم کمی متفاوتتر کارمی کنم.
بسیاری از هنرمندان بیمه نیستند، خدا را شکر که شما با وجود کار در بانک بیمه شدید؟
بله، البته دلیل بیمه نبودن بسیاری از هنرمندان و مردم، متاسفانه خودشان هستند. من یک پسرعمه داشتم خدا رحمتش کند تشویقش میکردم که برود بیمه شود، او به من میگفت "من برای چی باید این پول زور را بدهم" فکرمیکرد که پول زور است ولی فکر نمیکرد که این یک تامین آتیه است. من با توجه به اینکه در بانک بودم و میدیدم بانک، بازنشستهها را پشتیبانی میکرد و میدیدم که اگر این بیمه نبود مردم باید گدایی میکردند البته الان دیدگاه مردم بهتر شده است ولی در مجموع در خصوص بیمه شدن در جامعه ما فرهنگسازی نشده است، دوم اینکه مرحوم پدر من آنقدر در رشته صنایع دستی سختی کشیده بود که مرتب به من میگفت برو یکجا شاغل بشو و تصور میکرد راه ما در یک اداره است درحالی که در هنر هم میتوان ماند و آتیه داشت و بیمه بود.
به کدامیک بیشتر علاقه دارید، قلمزنی یا کار در بانک؟
اگر برگردم به همان سالها حتما قلمزنی را انتخاب میکردم و به دنبال کار در بانک نمیرفتم.
استاد، شما درجه یک هنری دارید، درسته؟
بله، البته مقام استادی آنقدر بزرگ است که من جرأت نمیکنم این عنوان را برای خودم بکار ببرم.
چه تفاوتی در سبک شما و همکارانتان وجود دارد؟
من در قلمزنی سبک مخصوص خودم را دارم که با دوستان دیگر در این هنر کمی متفاوت است؛ من هنر قلمزنی را بر اساس سبک صفوی کار میکنم که در دوران قلمزنی بینظیر است و هیچ دورهای مانند دوران صفوی در هنر قلمزنی رشد نداشت، هر چند که دوارن هخامنشیان و اشکانیان و ساسانیان نیز سبکهای بهخصوصی داشتند ولی زیباترین آثار هنر قلمزنی در دوره صفوی ایجاد شد.
یعنی در این سبک از کدام روشهای قلمزنی استفاده میکنید؟
من بیشتر از روش بُراده برداری(قلمگیری یا تراش یا کَندهگیری) استفاده میکنم که سبک دوران صفوی است، آن زمان چون مردم قیر را نمیشناختند و بدون قیر کار میکردند و نمیتوانستند ضربههای عمودی بزنند و باید کندهکاری می کردند، دو قلم هم بیشتر نداشتند که یکی قلم مخصوص دورگیری بود و دیگری هم "خطچه" که زمینههایش را با هاشور زدن از متن طرح جدا میکردند، در این مورد مثالی میزنم، ببینید باران، قطرهای است ولی خطی دیده میشود، دوران صفویه نیز دقیقا همین روش را برای زمینهها استفاده میکردند و این روش، همان "بُرادهبرداری" است که من هم برای جداکردن طرحها انجام میدهم؛ البته به روشهای "ریزهکاری"، "مُشبک" و روشی که در قدیم به آن "جُندهکاری" میگفتند و امروز (برجستهکاری) نام دارد را نیز کار میکنم.
امروزه در سبک "جُندهکاری" پیشرفت زیادی شده و جوانهای بسیاری به این روش روی آوردهاند که خیلی خوب کار میکنند، بُعدسازی میکنند و سه بُعدی کار میکنند و در مجموع و باعث افتخار شهر ما هستند. در سبک "ریزه قلم" هم که اساتید بسیار بزرگی داشتیم مثل "مرحوم استاد ساعی"، "مرحوم استادعلاقمندان"، و قبلتر هم "مرحوم استاد داییزاده"، "مرحوم استاد موذن"، "مرحوم استاد لاهیجی" و بسیاری دیگر در این سبک شُهرۀ خاص و عام بودند.
من "سبک مُشبک" هم انجام میدهم که در گذشته خیلی رواج داشت ولی متاسفانه امروزه کمتر رواج دارد، البته من مُشبک با تیزبُر انجام میدهم نه مشبک با ارّهبری، چون با اره بر روی سطوح صافی مثل سینی و قابو پلاک انجام میشود ولی مشبک با تیزبُر با قلم ارّه روی حجمها انجام می شود؛ البته امیدوارم جوانها بیشتر از این سبک استقبال کنند.
در مجموع من "جُندهکاری یا "برجستهکاری" را کم انجام میدهم ولی بقیه روشهای قلمزنی ازجمله "ریزهکاری"، "مُشبک"را هم انجام می دهم و "بُرادهبرداری" را خیلی خوب بلدم.
این گفتگو ادامه دارد...
گفتگو از: شیرین مستغاثی، سرویس فرهنگ و هنر ایمنا
نظر شما