به گزارش خبرنگار ایمنا، آجریها و سنگهایِ سرخِ کتابخانه مرکزی رخنما شدهاند. از سنگهایِ سیاه و هرمِ حرارتشان میگذریم و حالا سهشنبه _۲۹ خردادماه_ به سالن محل برگزاری "نشستی در شناخت آثار انتقادی محمود نیکبخت" رسیدهایم.
ابتدایِ جلسه است و محمدرضا رهبری مدیر تالار هنر و از شاگردانِ "محمود نیکبخت" پشت میکروفن قرار میگیرد. او نشست امروز را نشستی ویژه میداند و میگوید: مدتی است چنین مجالی نبوده و در نشست رسمی فرصت از سخن گفتن در باب ادبیات معاصر به صورتی تخصصی نبوده است.
وی ادامه میدهد: نزدیک به سه دهه پیش که نخستین کتابهایِ استاد منتشر شد و استاد به عنوانِ چهرهای منتقد مطرح شدند.
ایشان در مقدمه کتاب"گمشدگی و رهایی" نوشته بودند سه دهه از انتشار آثار فروغ میگذرد و هنوز به صورت جدی به آن پرداخته نشده، جالب است که امروز سه دهه از انتشار همان کتاب میگذرد و هنوز نتوانستهایم به نشستی تخصصی در رابطه با آثار ایشان بپردازیم.
در چرایی آموختن از استاد
در ادامه این برنامه امیر حسین یاوری مقالهای با عنوان "چرا باید از محمود نیکبخت آموخت؟ " را ارایه میدهد.
او از همان ابتدا میگوید که در مقالهاش نگاهی کلی به زندگی پر ثمر استاد نیکبخت انداخته و اصلا قصد ورود به جزئیات بیوگرافیک و ادبی را ندارد.
یاوری در مقالهاش با توجه به اینکه هیچ متنی در خلاء تولید نمیشود! میان مولف آزاد و مولف مقلد تمایز میگذارد و از این خلال مترگذاری استاد نیکبخت را در انتخاب سوژهها و تالیفاتشان متمایز از روند کلی ادیبان امروز میداند و اعتقاد دارد در این آثار میتوان به رویکردهایِ نوین ایشان دست یافت.
یاوری ابتدا به بومگرایی در نقد ادبی نقب میزند و نگاه خاص استاد نیکبخت را در این بستر میبیند. او با یادآوریِ نقدهای استاد بر نیما و دیگر شاعران شناخت شعر و برخورد با مقوله شعر را از نظرگاه لمسِ خود و محیط خود در بومنگری جستجو میکند.
یاوری در انتهایِ این مقاله مهمترین آموختنی از استاد را، اخلاق حرفه ای در ساحت منتقد و دست و دلبازی در بیانِ دانستههایِ محمود نیکبخت میداند.
نقد امروز شناخت تدقیقی متن است
بیمقدمه، محمدرضا رهبری از محمود نیکبخت برای بیان دیدگاههای خود در رابطه با نقد ادبی دعوت میکند.
محمود نیکبخت میگوید: نقد چیست؟ آیا همانقصه همیشگی دانشگاهی یا عیر دانشگاهیِ تشخیصِ خوب از بد است؟ خیر، این همان نگاه رولان بارت است که میگوید خداحافظ نقد دانشگاهی...
وی ادامه میدهد: نقد ادبی به نظر من، به دنبال واکاوی نمادهایی است که اثر به مخاطب تحمیل میکند. اما بخش عمده آثار انتقادی در عوض خوانش تدقیقی متن، به تشخیص سره از ناسره میپردازد.
این داستاننویس پیشکسوت میگوید: یکی از عیبها همین است که بهجایِ فرهنگ تدقیق فرهنگ تقلید حاکم شده است. ما در نقد در پی شناخت متن هستیم و این با تقلید همخوان نیست. هر متنی در ادبیات را بر خلاف آنچه گاهی گفته شده، میتوان تعریف کرد و برای اینتعریف به شناخت دقیق نیازمندیم.
این منتقد ادبی، شاعر و مترجم معاصر ایرانی میافزاید: معمولا خلق ایرانی به دلیل کل نگری، به این نتیجه میرسد که برای مثال همه غزلهای حافظ خوب است در صورتی که حتی در مورد حافظ هم چنین نیست.
وی به مدیوم متن اشاره میکند: نقد هر متن بر اساس مدیوم آن است که شناخته میشود و باید به خود متن توجه کرد. اگر بهجای این همه قیل و قال، غزل های حافظ به صورت تدقیقی بررسی شده بود این مشکلات بوجود نمیآمد. البته تکنیک شیوه برخورد با زبان است که در این مدیومها قابل مطالعه است.
نیکبخت میگوید: بحث بر سر امروز و دیروز هم نیست، ما باید به نگاه تدقیقی در نقدها و بررسیها برسیم. شما به رودکی به عنوان طلایه دار شعر دری نگاه کنید که چطور متن کلیله و دمنه را به نظم درآورده. اما امروز حتی یک مقاله تدقیقی در رابطه با این شاعر بزرگهم نداریم و هرچه هست همان تصحیحات و سره ناسرهای است.
نیکبخت با تاکید بر رویکردهایِ خود در انتخاب سوژه آثارش، فروغ فرخزاد را حاصل فرایندی میداند که از ناآگاهی قالب های شعری و چهارپاره سرایی به "ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد" میرسد. پرداختن من به فروغ فرخزاد، احمد شاملو، صادق هدایت و... به دلیل این است که اینها گل و ثمر ادبیات معاصر ما هستند.
وی در ادامه با اشاره به کتابِ "مشکلِ شاملو در شعر" میگوید: زمانی که من این کتاب را نوشتم هنوز احمد شاملو دو کتاب آخرش را به چاپ نرسانده بود و باید به آن کتاب یک فصل دیگر اضافه شود، منتهی چند روزی است ناشر قدیم من در سایتی اقدام به فروش همان کتاب کرده با چاپ ۱۳۹۷ که این در واقع همان چاپ ۱۳۷۴ با جلدی جدید است و به هیچ وجه پورد تایید من نیست.
بوطیقای بوف کور کار شگرف نیکبخت است
در پایان محمد کلباسی نویسنده و مترجم ادبیات داستانی در رابطه با کتاب بوطیقای بوف کور نوشته محمود نیکبخت میگوید: در حوزه نقد ادبی و شناخت ادبیات داستانی با توجه به دقتهایی که آقای نیکبخت به خرج میدهند حضور ایشان را باید مغتنم شمرد. من تصورم صحبت ایشان در رابطه با بوف کور و تحلیل ادبیت این اثر بود.
وی ادامه میدهد: بوطیقای بوف کور دو قسمت دارد. بخش اول تحلیل ایشان از متن بوف کور بر اساس چاپ خطی بوف کور است. این کتاب از منظر علائم نگارشی، پاراگراف بندی، شکل جملات و... این نسخه، نسخه خاصی است و مارا به طرف آنچه در ذهن صادق هدایت بوده میبرد. جمله بندی در زبان فارسی، به دلیل حضور فعل در پایان جمله مشکلی برای روایات درونی و ذهن کاوانه است. به همین دلیل هدایت بجای گذاشتن نقطه از خط فاصله استفاده کرده.است
این داستاننویس پیشکسوت اصفهان میگوید: از زمان انتشار بوف کور تعداد کتابهایی که در رابطه با بوف کور و هدایت نوشته شده بی نظیر است اما کمتر کسی به این موضوع میپردازد که دستاورد ادبی او چه بوده و این کار شگرف آقای نیکبخت است. وی تاکید میکند: آقای نیکبخت در انتهای اثرش حرف آخر را در رابطه بوف کور زده است.
نظر شما