به گزارش ایمنا، از زلزله ای که در غرب کشور رخ داده کاممان تلخ است، چشممان پر آب و دستمان کوتاه. تنها پلی که می توان زد و تنها بنایی که می توان از این فاصله آن را راست کرد، پل همدردی و بنای آگاهی است. به بهانۀ قرار گرفتن در آستانۀ هفتۀ کتابخوانی در این گزارش به معرفی دو اثر ادبی می پردازیم که به بلای طبیعی «زلزله» پرداخته اند و کلمات را پناه داغدیدگان این حادثه کرده اند.
«بعد از زلزله»
هاروکی موراکامی، که خاطرۀ تلخ زلزلۀ وحشتناک سال ۱۹۹۵ کوبۀ ژاپن را در ذهن داشت دست به قلم شد و شش داستان دربارۀ شش شخصیت مختلف نوشت که هر کدام در نقاط مختلف جهان زندگی میکردند و به ظاهر هیچ ارتباطی با شهر کوبه و زلزلهای که در این شهر رخ داد، نداشتند اما زندگی هر یک از آنها تحت تاثیر این زلزله به کلی تغییر کرد. «اتویی در چشم انداز، تایلند، ابر قورباغه توکیو را نجات می دهد، شیرینی عسلی، بشقاب پرنده در کوشیرو، همه بچه های خدا حق دارند برقصند» نام شش داستان این کتاب است.
موراکامی در این مجموعه داستان به تشریح خشونت پنهان در لایههای زیرین جامعهٔ مدرن ژاپن میپردازد. «وضعیت اقتصادی در اوج شکوفایی بود و مردم آنقدر پول داشتند که نمیدانستند با آنچه کار کنند. در همین حال بود که زلزله اتفاق افتاد. برای شخصیتهای «بعد از زلزله»، زلزلۀ کوبه بازتاب گذشتهٔ فراموششدهای است که پیشتر از اینها به خاکش سپرده بودند. ساتسوکی سی سال از عمر خود را با نفرت از یک مرد سپری کرده است: عاشقی که شانس او را برای بچه داشتن از بین برده. آیا حس انتقامجویی او باعث وقوع زلزله شده بود؟ پدر و مادر عجیب و غریب جانپِی، در کوبه زندگی میکنند. آیا او میتواند خود را به آنها برساند؟ میاکه خانوادهٔ خود را در کوبه ترک کرده است تا در جایی فرسنگها دورتر، نیمهشبها در کنار ساحل، آتشبازی راه بیندازد. سالایِ چهار ساله هر شب در کابوسهای خود مردِ زلزله را میبیند که میخواهد او را در جعبهای کوچک محبوس کند. کاتاگیری وقتی به خانه برمیگردد، در آپارتمان خود با ابَر قورباغهای روبرو میشود که مأموریت دارد توکیو را از شرّ کِرم بزرگی که زمین را سوراخسوراخ میکند، نجات دهد. ابَرقورباغه میگوید: «وقتی آن کِرم عصبانی میشود، زلزلهای اتفاق میافتد؛ و الآن او خیلیخیلی عصبانی است.» یکی از ویژگیهای اصلی این مجموعه داستان این است که یک سری نکات و رمز، این داستانها را به هم پیوند میدهد. در واقع برخی منتقدان آمریکایی براین باورند که بعد زلزله مجموعه داستان نیست، بلکه یک رمان است.
در بخشی از داستان «ابر قورباغه توکیو را نجات می دهد» از همین کتاب می خوانیم:
محله کابوکیچوی گینجوکو هزارتوی خشونت بود: گانگسترهای قدیمی، تنبهکاران کُرهای، مافیای چینی، اسلحه و مخدر، زیرزمین لابه لای پستوهایی تاریک همین طور پول ردوبدل می شد و هرازگاهی، آدم هایی مثل دود سیگار ناپدید می شدند. کاتاگیری از وقتی برای اعاده بدهیهای معوقه پا به کابوکیچو گذاشت، چندین بار تبهکارانی دورهاش کرده بودند که می کشندش؛ اما او هیچ گاه نترسیده بود. کشتن مردی که به خاطر شغلش توی بانک این ور و آن ور می رود برای شان چه فایده ای داشت؟
اگر می خواستند می توانستند با چاقو بزنندش، لت و پارش کنند. کاتاگیری برای این شغل عالی بود: زن نداشت، بچه نداشت، پدر و مادرش هر دو مُرده بودند، و تحصیل را که تمام کرد برادر و خواهرش هم ازدواج کرده بودند. بنابراین اگر میکشتندش چه میشد؟ اوضاع چیزی یا کسی تغییر نمی کرد _ کمتر از همه هم اوضاع خود کاتاگیری.
کاتاگیری خودش را نمی باخت اما جانیانی که دوره اش می کردند با دیدن آرامش و خونسردی او عصبی می شدند. خیلی زود در دنیای آنها چهره آدمی سرسخت و خشن را یافت و وجهه ای کسب کرد. با این حال کاتاگیری خشن حالا عاجز مانده بود. این قورباغه چه کوفتی داشت می گفت؟ کِرم؟
دودل پرسید: کرم کیه؟
قورباغه گفت: کرم زیر زمین زندگی می کنه. یه کرم غول پیکره. عصبانی که بشه زلزله درست می کنه. درست همین الان هم خیلی خیلی عصبانیه.»
«بعد زلزله» با ترجمۀ بهرنگ رجبی، در ۱۵۹ صفحه و با قیمت ۱۱۰۰۰تومان از سوی نشر چشمه منتشر شده است.
«دومینوی تهران فرو ریخت»
این رمان را فرورتیش رضوانیه نوشته و بهرام عکاشه پدر علم زلزله شناسی ایران، خواندن آن را با انتشار این نوشته توصیه کرده است: «باعث شگفتی است، در شرایطی که آگاهسازی جامعه درباره زلزله از وظایف سینما و تلویزیون است، اکنون ادبیات با قدرت تاثیرگذاری بالایی به یاری مردم آمده به طوری که داستان دومینوی تهران به اندازه صدها خبر و مصاحبه و مقاله مطبوعاتی، جامعه را با آنچه باید باعث نگرانی از آینده باشد، آشنا میسازد.
اکنون هر کسی که در پایتخت زندگی میکند یا حتی قصد سفر به این شهر را دارد، باید «دومینوی تهران فرو ریخت» را از پیش خوانده باشد. پیشبینیهای مطرح شده این اثر باید مورد تحقیق و بررسی قرار گیرد زیرا دومینوی تهران، یک داستان تخیلی نیست بلکه روایتگر حقیقتی است که در این سالها خیلیها از فکر کردن به آن فرار کردهاند و باید مورد توجه رسانهها، مردم و مسوولان قرار گیرد. اگر یک زمینلرزه با قدرتی بیشتر از هفت درجه در مقیاس ریشتر رخ دهد، آن هنگام صحنههایی که دومینوی تهران توصیف کرده را ر واقعیت نیز شاهد خواهید بود و حتی بدتر از آن...»
داستان دومینوی تهران فرو ریخت، ابعاد مختلف اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و تکنولوژیک پس از زلزلۀ پایتخت را به تصویر کشیده و اتفاقاتی چون نگهداری از اجساد در سردخانههای فروشگاههای شهروند وهایپر استار، قطع بودن شبکه تلفن همراه برای چند ماه، غارت نمایشگاه اتومبیلهای کلاسیک سلطنتی و موزه جواهرات ملی، فعالیت غارتگران و سارقان، وقوع درگیریهای دفاعی و ناموسی و تیراندازیهای ناشناس و نزاعهای منجر به قتل، توقف سیستم گردش پولی کشور به دلیل تخریب ساختمانهای دیتا سنتر بانکها، بروز قحطی و بازار سیاه کالاهایی چون آب، بیسکوییت، کنسرو، باتری، شیرخشک، سیگار و... را به تصویر کشیده است.
این اثر داستانی، تصویری منطقی از زلزله پایتخت و حتی شهرهای بزرگ دیگر را با روایتی گیرا و با فضایی دلهرهآور از مقابل چشمان خواننده میگذراند و به سخنان سرلشگر سیدیحیی رحیمصفوی، فرمانده سابق سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آذرماه ۱۳۸۵ اشاره میکند که زلزله شهر تهران را یکی از پنج خطر اصلی تهدیدکننده کشور نامیده و از اینکه موضوع زلزله در زمان عادی مورد توجه جدی قرار نمیگیرد، ابراز تاسف کرده بود.
در بخشی از این داستان می خوانیم:
«نیمه شب از خواب می پرید. از خیابان صدای جیغ و فریاد می شنوید. لحظه ای بعد احساس می کنید که تختخواب می لرزد. قلبتان تند می تپد. همیشه از زلزله هراس داشتید. صدای افتادن قاب عکس های روی دیوار و مجسمه های داخل قفسه را می شنوید. سراسیمه از روی تخت بلند می شوید و به طرف چهارچوب در می روید و آنجا می ایستید. در همین لحظه برق قطع می شود و همه جا در تاریکی فرو می رود. از این که همسر و دو فرزندتان برای مسافرت به شهرستان رفته اند و آن لحظه در تهران نیستند، خوشحال هستید. با خودتان فکر می کنید اگر در زلزله اتفاقی برایتان رخ دهد، آنها در نقطه ای امن سالم می مانند. سعی می کنید تا جایی که ممکن است از جان خود محافظت کنید. صدای جیغ و فریاد همسایه ها و شکستن شیشه ها و افتادن اشیا روی
زمین از راه پله به گوش می رسد. مطمئن نیستید که ساختمان پابرجا بماند، اما می دانید که راه رفتن در آن شرایط هم عقلانی نیست.
صبر می کنید تا لرزشها تمام شود. بالاخره بزرگترین کابوس زندگیتان به حقیقت پیوست. همیشه از زلزلۀ تهران هراس داشتید، اما راهی برای فرار از آن نیافتید. مطمئن هستید اگر پنجرۀ اتاق شیشۀ دوجداره نداشت، صدای فرو ریختن ساختمان ها را بیشتر از حال می شنیدید. چند ثانیه بعد وقتی تکان ها تمام می شود، با قدم های آهسته به طرف تخت می روید تا گوشی موبایلتان را بردارید و با نور صفحۀ آن راه را پیدا کنید. از چند ماه قبل برای مواقع اضطراری یک چراغ قوۀ پلیسی دسته دار را در کابینت آشپزخانه پنهان کرده بودید، اما حالا پیدایش نمی کنید. حدس می زنید که همسرتان پیش تر بدون اطلاع شما جای آن را تغییر داده است. ذهنتان کار نمی کند. قبل از وقوع زلزله تنها یک ساعت بود که به تختخواب رفته بودید وحالا گیج هستید. نمی دانید با لباس خواب آپارتمان را ترک کنید یا با پوششی بروید که برای حضور در اماکن عمومی مناسب باشد و از آن خجالت نکشید...»
گفتنی است، رضوانیه این داستان را در قالب فایل PDF به رایگان در اینترنت منتشر کرده تا همگان توان دسترسی به مطالعۀ آن را داشته باشند، منتها پیش از خواندن آن هشدار داده که افراد زیر ۱۸ سال و کسانی که ناراحتی قلبی و عصبی دارند آن را مطالعه نکنند چرا که پر از صحنه های دلخراش و دردناک است. /
نظر شما