به گزارش ایمنا، فیلم بهنام بهزادی از جهات بسیار زیادی قابل تقدیر است. معضل قصه را یک پدیده رایج هواشناسی ایجاد می کند، البته رایج برای مردم این روز های تهران نه برای آدم هاییی که در ابیانه یا اورامانات اکسیژن خالص استشمام می کنند. در فیلم بهنام بهزادی یک معضل جغرافیایی، یک بحران خانوادگی می زاید و این بحران خانوادگی دختر خانواده را به یک بلوغ فکری و شخصیتی می رساند و پایان درست قصه همین جا شکل می گیرد! وقتی حرف از پایان خوب و شیرین می شود تصویر یک سفره پر رنگ و لعاب ایرانی که همه خانواده دورش نشسته اند و صدای خنده ها موسیقی تیتراژ را پر می کند به ذهن می آید. اما در «وارونگی» خبری از پایان هندی نیست ولی قصه درست و خوب تمام می شود.
پدیده آلودگی هوا و مادر بیماری که باید از تهران خارج شود و دختر که ازدواج نکرده و مجبور است کار و زندگی اش را رها کند و جور بقیه بچه ها را بکشد و همراه مادر از تهران برود پیرنگ اصلی فیلم است، اما زیر لایه فیلم داستان بلوغ فکری این دختر است.
«نیلوفر» با بازی سحر دولت شاهی باید چاره ای برای زندگی اش پیدا بکند و در کنار انجام وظیفه فرزندی از حقوق از دست رفته اش هم دفاع کند. خواهر و برادر نیلوفر محل کار او را بی اجازه اش تصاحب می کنند و او را بدون نظرخواهی روانه شمال می کنند، اما نیلوفر در تک تک این چالش ها به جای شیون و گریه و آی به دادم برسید دست به کار می شود و خودش حق نداده اش را احیا می کند و این اولین قدم بلوغ است که نیلوفر با یک استراتژی درست در جامعه مردسالار امروز بر می دارد و آن را بی هیچ مظلوم نمایی و اشک و آهی از سر می گذراند.
در پیرنگ دوم فیلم دوست قدیمی نیلوفر که بعد از سال ها از خارج برگشته باب آشنایی دوباره با نیلوفر را باز می کند. او داستان زندگی گذشته اش را از نیلوفر مخفی می کند تا جایی که او خودش ماجرا را متوجه می شود و قدم دوم بلوغ این جاست: نیلوفر که به مرد علاقه مند شده و کاملا هم به حضور او در زندگی ش احتیاج دارد به خصوص در همین لحظات بحرانی، دست به انتخاب اشتباه نمی زند و بدون درگیری عاطفی از رابطه کناره می گیرد.
شخصیت اصلی بعد از کشمکش های فراوان با خواهر و برادری که بویی از خویشاوندی نبرده اند، حقش را تمام و کمال می گیرد اما مادر را رها نمی کند ...شاید مثال درستش این جمله باشد که با بدان بد باش و با نیکیان نکو ... او در جای درست حقش را می گیرد و در جای درست تر هم تصمیم همراهی با مادرش را و این پایان درست قصه است.
اما همه این ها در فیلم نامه و روی کاغذ زیباست و جسارت و دقت بهنام بهزادی را در نوشتن فیلم نامه اش نشان می دهد. فیلم در مرحله پرداخت کمی کم دل و جرات تر از فیلم نامه است و آنچنان که باید و می توانست با داستان درگیرت نمی کند. این فیلم نامه می توانست در مرحله اجرا جسارت بیشتری داشته باشد که بهنام بهزادی این خطر را نکرده است و فیلم بیشتر حس دیدن یک سریال یا تله فیلم تلویزیونی را در مخاطبش بر می انگیزد تا یک فیلم سینمایی که روی یک پرده ۶ متری نمایش داده مشود.
بازی ها همه به قاعده و اندازه اند، به خصوص سحر دولت شاهی که کاملا در قالب نقش قرار دارد، او بدون اغراق یک بازی باورپذیر ارائه می کند و مخاطب را با کارگردان در انتخاب او برای این نقش همراه و هم عقیده می کند. علی مصفا مثل همیشه خوب است و شیرین یزدان بخش و رویا جاویدنیا هم بسیار بی نقص بازی کرده اند.
نظر شما