به گزارش خبرنگار فرهنگی ایمنا، بارها و بارها به میدان نقش جهان آمده ام و در میان بناهای چهارگانۀ و شگفت انگیز این میدان، بیش از همه به بازار قیصریه در ضلع شمالی این میدان وارد شده ام و در راسته های مختلف و تو در توی آن شاهد جریان زندگی بوده ام و گاه مسیر آن را تا مسجد جامع عتیق هم طی طریق کرده ام. حضور در این بازار و به جان دیدنش و گوش سپردن به صدای اصفهان، لذتی وصف نشدنی دارد که هیچگاه تکراری نمی شود و مرا برای دیدن و شنیدن دوبارۀ جریان زندگی در بازار قیصریه حریص تر می کند.
بازاری که ساخت آن به معمارباشی شاه عباس اول، یعنی استاد علی اکبر اصفهانی منسوب است و به واقع تنها او می تواند این چنین نقش شگرفی در اصفهان بیافریند. بازاری که به بازار سلطانی یا شاهی نیز شُهره است و در دوران صفویه به شکوه اصفهان افزود.
این بازار با سقف گنبدگونه اش ۲ طبقه دارد، که طبقۀ پایین به حجره های مختلف و قسمت فوقانی اش به امور دفتری و بازرگانی اختصاص دارد. اکنون ۴۱۰ سال دارد و بازارهای دیگری از آن منشعب می شود که برخی هنوز هم فعالند و و برخی دیگر خاموش، خالی و بدون تپش ... هرچند که طبقۀ سوم آن با داشتن نقاره خانه دیگر وجود خارجی ندارد.
سردری که با نقاشی های فاخر و کمنظیر که یکی از نفیس ترین و زیبنده ترین ورودی های یک بازار را نشان می دهد. پویایی و جریان زندگی در این نقاشی ها نیز به وضوح دیده می شود و در بالاترین قسمت نیز طالع اصفهان با ترسیم برج قوس دیده می شود و درب چوبی ورودی بازار که ۴ قرن از عمرش می گذرد.
در طول مسیر این بازار مسقف که بواقع همچون گالری سرپوشیده است راسته های مختلفی ازجمله بازار عربان، بازار هارونیه، نیم آورد گلشن، مخلص، سماورسازها و مقصود بیک قرار گرفته اند. این راسته ها به حیاطی متصل می شوند که اطرافش حجره هایی قرار دارد و به آن سرا یا تیمچه گفته می شود و ازجمله مهم ترین آن ها سرای خانی، سرای میراسماعیل، سرای آقا، سرای اردستانی ها، سرای تالار، سرای گلشن، سرای جارچی، و سرای پادرخت سوخته هستند؛ همچنین مدارس مذهبی جده بزرگ و کوچک، هارونیه، کاسه گران، جارچی، شیشه، نیماور و صدر نیز برخی از مساجد و مدارس بزرگ بازار قیصریه اصفهان بشمار می روند.
اما مدتهاست که در ضلع شمالی میدان نقش جهان و در همسایگی بازار تاریخی قیصریه و درست مقابل بانک صادرات شعبۀ میدان، پیرمرد نابینایی را می بینم که برای من به عنصری آشنا و همیشگی در این میدان تبدیل شده است، عنصری جدا مانده از بافت بازار قیصریه و کاسبی که اگرچه حجرۀ محصوری ندارد اما نشانیاش میدان نقش جهان است و همسایگی بازار قیصریه...
عمو اسمت چیه؟
علیپناه محمدخانی.
چند وقته میای اینجا؟
تقریباً ۱۱ ساله.
اهل کجایی؟
روستای فارسان در شهرکرد.
چندساله در اصفهان ساکن شدی؟
۱۴ ساله.
منزلت کجاست؟
مستأجرم، هر دوسال خانۀ ما عوض میشه، الان در خیابان ۲۴ متری دوم در حوالی پروین هستیم ...
چرا دستفروشی می کنی؟
چاره ای ندارم، درآمدی ندارم.
قبل از دستفروشی کار دیگه ای داشتی؟
نه از اول کارم دستفروشی بود.
در شهرکرد هم دستفروش بودی؟
مغازۀ کوچیکی داشتم.
چه جنسایی می فروشی؟
جوراب زنانه و مردانه، لیف، و بعضی چیزای کوچیک دیگه.
صبح ساعت چند میای اینجا؟
ساعت ۷ و نیم صبح اینجا هستم تا ساعت یک، بعد ازظهرها نمیام.
هر روز جنس ها را با خودت می بری منزل و دوباره صبح میاری؟
نه. میذارشمون توی بانک.
کاسبی چطوره؟
خیلی خوب نیست اما خدا را شکر بهتر از شهرکرده.
بچه هم داری؟
۷ تا بچه دارم که همه ازدواج کردن. ۳ پسر دارم که کارگر ساختمان هستند و ۴ دختر.
چه اتفاقی برای چشمهات افتاد که نابینا شدی؟
بچه بودم آبله افتاد توی چشمام.
خانمتون هم نابیناست؟
نه خدارا شکر سالمه.
با خانمت فامیل هستید؟
نه بچه محل بودیم و آشنایی پیدا کردیم.
عمو میدونی اینجایی که هستی چه اسمی داره؟
بله. میدون امامِ ولی اسم قدیمی ترش میدون نقش جهانِ.
از این میدون چی میدونی؟
میدونم که خیلی بزرگِ، خیلی قشنگِ، بازار داره، حجره داره، دوتا مسجد داره، کاخ داره.
و ای کاش میدیدیش...
خداروشکر که حسش میکنم. اگه نمی بینم صدای مردمو میشنوم و بوی اونهارو حس می کنم، اینجارو دوست دارم، بوی زندگی می ده...
ممنون عموجان
خدا به همرات.
علیپناه درست می گوید... اینجا صدای زندگی بخوبی شنیده می شود، صدایی توأم با تعلیق زمان، و بویی که از جنس زندگی است...
شیرین مستغاثی
نظر شما