به گزارش خبرنگار فرهنگی ایمنا، نظام لیبرال دموکراسی هرگز نتوانست اقشار مختلف جامعه را آنگونه که شایسته است تربیت و هدایت کند، تاریخ مصرف اندیشههای مارکس و انگلس به زودی به سرآمد و جامعهای که از سویی خدا را به مرخصی فرستاده از سویی خود را به اندیشههای فلاسفه و روانشناسان و جامعه شناسان سپرده و اکنون آنان نیز عجز خود را از اداره امور او اعلام میکنند.
اما اسلام منطقی مبتنی بر واقعیت دارد و جوان را آنگونه که هست و باید باشد میبیند. اسلام نه طرفدار افراط است نه تفریط، از سویی دست جوان را بر نشاط سالم باز گذاشته و از سویی او را به عبادت و بندگی و پرهیز از گناه میخواند و همیشه بر باز بودن درِ توبه تأکید دارد.
در میان شهدای کربلا افراد مختلف از سنین مختلف بودند، از حبیب بن مظاهر تا علی اصغر، هریک از این شهدا نیز به خصالی نیکو، سرآمد دوران خود بودند، اما در آن میان علی اکبر(ع) هم سرگذشتی شگرف و هم سرانجامی شجاعانه دارد.
امام حسین(ع) در روز عاشورا تابلویی زیبا ترسیم کرد که مجموعهای از فضائل و مکارم در آن جمع بود؛ هیچ کس به اندازه امام حسین(ع) در ترسیم این تابلو ماهر نبوده است، قلمی از ایمان و رنگی از اخلاص، بر بومی از صداقت، بزرگترین حماسه تاریخ بشر را آفرید؛ اما در میان همه شهدای کربلا، علی اکبر(ع) از امتیازات ویژهای برخوردار بود که مهمترین آنها جوانی و رشادت ایشان است.
عاشورا، دانشگاه عشق است. تجلی گاه ایثار و از خودگذشتگی، عزت و سربلندی، وفا و پایداری و پایمردی است. آکنده از درس و پیام هایی است که پیام آوران عاشورا مسؤول تبلیغ و بازگویی آنند. عالمان، خطیبان، مبلغان و پیام آوران کربلا باید با حفظ ارزشهای متعالی و عزت حسینی آن را به نسل های آتی منتقل کنند. امّا، در نهایت تأسف، در مواردی چند، عدهای بنابر انگیزههای گوناگون تعهد مزبور را نادیده گرفته و با زیر پا گذاردن ارزش های عالی و متعالی قیام کربلا اقدام به تحریف تاریخ عاشورا نموده اند.
بر این اساس و نیز اهمیت و برجستگی خاص فکری-عقیدتی ماجرای عاشورا، شرایط ایجاب می کند پژوهشگرانی پای به عرصۀ تحقیق گذارند و با پژوهش در تاریخ کربلا، به تفکیک واقعیت از تحریف بپردازند و نیز به بیان چهرۀ حقیقی حادثۀ کربلا همت گمارند.
علی اکبر(ع) یکی از برجسته ترین شهدای صحنۀ کربلاست که در فرهنگ محرّم و سوگواری امام حسین (ع) به وی بهای شایانی داده شده است؛ در حالی که زندگانی و شهادت او در هالهای از ابهام باقی مانده و همراه و آمیخته با تحریف بیان می شود.
تولد علی اکبر (ع) روز یازدهم شعبان سال سی و سوم هجری یعنی دو سال پیش از قتل عثمان است. بدین ترتیب هنگام شهادت نیز حدود بیست و هفت سال سن داشته است. به خصوص که اکثر مورخان و نسب شناسان میگوید علی اکبر(ع) بزرگتر از امام سجاد(ع) و در واقعۀ کربلا بیست و سه ساله بوده است. لقب اکبر نیز ناظر به همین فزونی سن وی بر امام سجاد(ع) است، اگرچه برخی امام سجاد (ع) را بزرگتر از او دانسته اند.
روز واقعه
مؤلف «ناسخ التواریخ» معتقد است: علی اکبر(ع) به هر سو که یورش می برد لشکریان دشمن به سان گلۀ گرگ دیده، از شدّت ترس و وحشت می گریختند و به یکدیگر برخورد می کردند؛ به طوری که در یک حمله او صد و بیست نفر از آنان با شمشیر او به درک واصل شدند. دلاوری او چنان بود که در یک هجوم دیگر، هشتاد تن از آنان را به هلاکت سپرد.
برخی دیگر از مورخان نیز نوشتهاند: شخصی به نام طارق که از سوی عمر بن سعد تطمیع شده بود با نیزه به علی اکبر (ع) حمله کرد؛ ایشان نیزۀ او را رد نمود و چنان با نیزۀ خویش به سینۀ او کوبید که نیزه به اندازۀ دو وجب از پشت او بیرون شد. پس از آن، این مرد از اسب بر زمین افتاد و علی اکبر(ع) با اسب خویش بر بدن او تاخت و تمام جسد وی را پای مال سم اسب خویش نمود.
در منابع نخستین تاریخ عاشورا ذکری از شمار کشتگان دشمن به دست علی اکبر(ع) نیامده و گزارش های نقل شده عاری از آرایهها و توصیفهای این چنینی است.
منابع اصیل چنین گزارش می دهند که پس از شهادت یاران و اصحاب ابی عبد اللّه (ع) نوبت به اهل بیت ایشان رسید. در این میان، نخستین کسی که از میان نزدیکان آن حضرت مهیای نبرد و رویارویی با دشمن شد، علی اکبر (ع) بود.
این واقعیت در فرازی از زیارت ناحیۀ مقدسه نیز اشاره شده است، آن جایی که می فرماید: «السلام علیک یا اول قتیل من نسل خیر سلسل من سلالة ابراهیم الخلیل صلی اللّه علیک و علی ابیک»، «سلام بر تو ای نخستین کشتۀ از دودمان بهترین فرزند برگزیدۀ ابراهیم خلیل، درود خدا بر تو و بر پدرت.»
علی اکبر (ع) که رخساری زیبا و خلقی نیکو داشت به حضور پدر آمد و اذن میدان طلبید. اباعبداللّه (ع) بی درنگ به وی رخصت داد؛ سپس نگاهی ناامیدانه به قامت و اندام او انداخت وبی اختیار اشک از چشمانش سرازیر شد، رو به آسمان نمود و فرمود: «خدایا! شاهد باش جوانی به سوی این سپاه رفت که از جهت اندام و خلق و گفتار شبیه ترین مردم به رسولت بود و هرگاه مشتاق دیدار پیامبرت می شدیم به او می نگریستیم.» پس از آن، خطاب به عمربن سعد فریاد زد: «ای پسر سعد! خدا رحم تو را قطع کند چنان که رحم مرا قطع کردی»، علی اکبر (ع) رجز بر لب وارد میدان شد.
شهادت
پس از مدتی جنگ و نبرد، نزد پدر بازگشت و عرض کرد: «پدرجان! تشنگی جان به لبم رسانده و سنگینی اسلحه رنجورم ساخته است. آیا ممکن است با کمی آب مرا از تشنگی برهانی؟» امام حسین (ع) گریست و فرمود: «وامصیبتا! فرزند دلبندم! از کجا آب آورم؟ برو به میدان، نبرد کن؛ چرا که به زودی جدت محمد (ص) را دیدار می کنی و از دست او جامی سرشار از آب می نوشی که بعد از آن هرگز تشنه نشوی.»
علی اکبر به میدان بازگشت، مکرر رجز خواند و بر دشمن یورش برد اما کوفیان از رویارویی با وی می گریختند. مرّة بن منقد بن نعمان عبیدی او را دید، گفت: تمامی گناهان عرب به پای من باشد اگر این بار این جوان از کنارم بگذرد و من پدرش را به عزایش ننشانم. هر دو درگیر شدند و مرّة با نیزۀ خود علی اکبر (ع) را نشانه گرفت، ایشان از اسب بر زمین افتاد و دشمنان اطرافش را گرفتند و با شمشیرهای خویش پیکرش را قطعه قطعه کردند.
امام حسین (ع) خود را به کنار بدن علی اکبر (ع) رسانید، صورت بر صورتش نهاد و فرمود: «پسرم! خداوند بکشد آن کسانی را که تو را کشتند چه قدر گستاخی به خدا کردند!چه قدر حرمت رسول خدا را شکستند! بعد از تو خاک بر این دنیای فانی و بی فا.»
زینب کبری (س) نیز در حالی که با صوت حزینی ناله می زد «برادرم! وای پسر برادرم!» خود را بر بالین علی اکبر (ع) رسانید و خویش را بر پیکر او انداخت، اباعبداللّه (ع) پیش آمد و او را به خیمه بازگرداند و در همان حال به جوانان فرمود: «برادرتان را به خیمه ببرید» و آنان چنین کردند.
اینگونه داستان زندگی جوان عاشورا به پایان رسید، پایانی که آغاز یک دوران جدید در تاریخ اسلام بود، دورانی که در آن جوانان بسیاری با عبرت از حماسه علی اکبر(ع) عاشوراهای زیادی خلق کردند.
نظر شما