مجله خبری ایمنا: 25 جولای 1941(1320) چرچیل نخستوزیر وقت انگلستان با ارسال یک تلگرام سری به ژنرال «آرچیبالد ویول» فرمانده نیروهای انگلیسی در هند، به او اطلاع داد که حمله نظامی به ایران قطعی است و واحدهای لشکر 9 هند باید تا ده روز دیگر به بصره برسند.
چرچیل تاکید کرد: به کشتیهای حامل آنان دستور دهید که با آخرین سرعت برانند. ما باید برای خنثی ساختن ناوگان ایران روشی در پیش بگیریم که برایمان گران تمام نشود. برای وینستون چرچیل، نخستوزیر بریتانیا یافتن توجیهی اخلاقی و بهانهای حقوقی برای حمله به ایران سالها بعد اهمیت بیشتری یافت.
او پس از پایان جنگجهانی دوم، دست به قلم برد و کوشید با نگارش خاطراتش نشان دهد که تجاوز به ایران برای او خالی از دغدغههای اخلاقی و حقوقی نبوده و اینطور نوشت که «برای شروع جنگ علیه ایران نگرانیهایی داشتم ولی دلایلی که در توجیه آن وجود داشت، قویتر از نگرانیها بود.»
تصمیم برای اشغال ایران اوایل مرداد ماه سال 1320 اتخاذ شد و برنامه آن در سوم شهریور به اجرا درآمد. ساعت چهار بامداد دوشنبه سوم شهریور، دو اتومبیل سیاه رنگ همزمان از سفارتخانههای انگلیس و شوروی که در مجاورت یکدیگر قرار دارند خارج شدند و در سکوت و تاریکی شب به سوی یک مقصد، خانه منصور نخستوزیر وقت ایران که در حوالی پیچ شمیران قرار داشت، روان شدند، هر دو اتومبیل در حدود ساعت چهار و پانزده دقیقه در برابر درب خانه نخستوزیر توقف کردند.
اسمیرنوف، سفیر شوروی از اتومبیل اول و سر بولارد وزیر مختار انگلیس از اتومبیل دوم پیاده شدند و پس از چند ثانیه گفتوگو با یکدیگر به اتفاق زنگ در خانه نخستوزیر را به صدا درآوردند.
موضوعی که موجب شده بود سفیر دو کشور قدرتمند در آن وقت شب به در خانه منصور کشیده شوند، تسلیمکردن یک یادداشت کوتاه بود. اما وقتی منصور این یادداشت را مطالعه میکرد، دستهایش میلرزید و رنگش پریدهتر و زردتر میشد زیرا این یادداشت از حمله هماهنگ روس و انگلیس به مرزهای شمالی و جنوبی ایران خبر میداد.
وقتی نخستوزیر علت این حمله را سوال کرد، هر دو سفیر اظهار بیاطلاعی کردند. زمانی که سفیر روس و انگلیس خداحافظی کرده و از منزل نخستوزیر خارج شدند، اغلب شهرهای شمالی و جنوبی کشور مورد حمله قوای زمینی،هوایی و دریایی روس و انگلیس قرار داشت. اخبار موحش و جانگدازی از همهجا میرسید.
خبر رسید قدری بعد از نیمهشب ناوهای جنگی انگلیس به ساحل خرمشهر نزدیک شده و با شلیک توپ به بندر حمله بردند و ناوهای ایران را سحرگاه از پای درآوردند، چند دقیقه بعد خبر رسید که سرتیپ بایندر فرمانده نیروی دریایی را کشتهاند و قایقهای هندی و انگلیسی دربندر پیاده شدند... چند دقیقه بعد خبر بمباران هوایی اهواز رسید.
در همین موقع خبرهای موحش دیگری از شمال، حمله به آذربایجان، نقاط مرزی و بمبارانهای هوایی واصل شد: «سربازخانهها هدف قرار داده میشود، ترس و وحشت همه مردم را فراگرفته، قشون خارجی به سرعت پیشرفت میکند و بسیاری از خانوادهها از شهر فرار میکنند.»
رضاخان که اصلا انتظار چنین حملهای را از سوی متفقین نداشت، به سرعت روحیه خود را باخت و دستور داد سفرای روس و انگلیس به کاخ سلطنتی دعوت شوند. سفرای هر دو کشور در ساعت 10 صبح در کاخ شاه حضور یافتند اما با جوابهای مبهم خود بیش از پیش رضاخان را نگران کردند. او به علت بیخبری از اوضاع و احوال جهانی، نمیتوانست علت حمله متفقان به ایران را درک کند.
اگرچه بهانه متفقین برای حمله وجود عدهای آلمانی در ایران بود، اما بهنظر میرسد که علت اصلی اشغال ایران، چیز دیگری بوده است،. چرچیل در خاطرات خود درباره اشغال ایران مینویسد: «لزوم ارسال انواع و اقسام ساز و برگ و مهمات برای شوروی از یک طرف و اشکالات روزافزون راه اقیانوس منجمدشمالی و نقشههای استراتژیک متفقین در آینده از طرف دیگر بیش از پیش ما را بر آن میداشت که برای استفاده کامل از ایران به منظور ارتباط با شوروی اقدام فوری معمول داریم.
چاههای نفت ایران به منزله عامل مهمی در جنگ بهشمار میرفت. عده کثیری از آلمانیها در تهران استقرار یافته و جبهه آلمان در ایران روزبهروز بهتر میشد. بههم خوردن نقشه شورش در عراق و اشغال سوریه از طرف انگلیس و فرانسه که در فاصله کمی صورت گرفت، نقشههای هیتلر را در خاورمیانه مواجه با اشکالات بسیار کرد. بنابراین ما از موقعیت استفاده کرده و بر آن شدیم که به روسها دست اتحاد بدهیم و به اتفاق مبادرت به لشکرکشی به ایران کنیم.»
منبع: روزنامه دنیای اقتصاد
نظر شما