به گزارش ایمنا، اگر خرید کتاب های رنگارنگی که امروزه سوپر مارکت ها نیز آن ها را به اقلام خوراکی خود افزوده اند برای کودکان اولین و مهم ترین گام والدین امروزی برای تقویت ادبیات آن ها باشد، حتما تلقین و آموزش شعرهایی که سال هاست در مهد کودک ها می چرخند تا کودکان آن ها را حفظ کنند و به واسطۀ آن برتریشان را بر کودک مهد همسایه اثبات کنند نیز دومین و آخرین گام است.
باید بپذیریم که همین گام های سست و لرزان است که کودک را تنها تا اول مهر اولین سال ورودش به دبستان همراهی می کند و بعد از این، او را به کتاب های درسی اش می سپارد تا خوشه چین بیت ها و قصه هایی باشد که دیگران در کتاب فارسی اش گنجانده اند و کمتر، منجر به این می شود که در این چرخه، میل به ادبیات تا نوجوانی، درون آن کودک زنده بماند و در سن پر از بحران بلوغ، کتاب ها، شعرها و داستان ها را دوست دوران سرکشی اش کند، چه رسد به آینده.
اینگونه است که در بهترین حالت، علاقمندان به ادبیات اگر میل و وقتی هم در زندگی شان برای پرداختن به ادبیات داشته باشند از سیندرلا و دیگر قصه های ثابت کودکی شان، یکباره در نیمه های بیست، سی یا چهل سالگی به خواندن حافظ و مولانا و قلعۀ حیوانات و سمفونی مردگان و ... می پردازند و این ادبیات نوجوان است که در این میانه به معنای واقعی گم می شود. شاید اگر این حلقۀ ادبیات کودک، نوجوان، جوان و... در جامعه زنجیرهای متصل به هم داشته باشد و پرداختن به ادبیات نوجوان چه از سوی والدین، چه از سوی هنرمندان و متولیان فرهنگی و اجتماعی نادیده گرفته نشود، شاهد تربیت نسلی باشیم که در کنار توانایی حافظ خوانی یا گارسیا مارکز و دولت آبادی خوانی توانایی حافظ شدن، گارسیا مارکز شدن و محمود دولت آبادی شدن را هم داشته باشند.
این امر شدنی است به شرطی که والدین کتاب خریدن را منحصر به دوران کودکی فرزندانشان نکنند و از کتاب در کنار توصیه های عمه و خاله، برای طی کردن هر چه بهتر بحران بلوغ فرزندانشان در نوجوانی بهره بگیرند. دوم این که ادبیات را در کتاب خلاصه نکنند، نمایش های بسیاری در سطح شهر در حال اجراست که برچسب ویژۀ کودک و نوجوان دارد، اما به دلیل کثرت وجود والدینی که تفریح کودک و نوجوانشان را تنها به حضور در پارک و شهر و اتاق های بازی می دانند این سالن ها غالبا تماشاگر چندانی ندارند و نمایشنامه هایی که برای نوشتن آن زحمت بسیار کشیده شده، بازیگرانی که برای اجرای نمایش ماه ها تمرین کرده اند و کارگردانانی که هر شب مبلغ زیادی را برای اجارۀ یک سالن که پس از مدت ها در صف ایستادن اجاره کرده اند، می پردازند، تلاششان بی مایه فطیر می شود.
بر ماست که از همین امروز باور داشته باشیم اهمیت دادن به ادبیات کودک و نوجوان، به اندازۀ اهمیت دادن به خود کودک و نوجوان ضروری است و همواره بهترین راه اقناع و آموزش، همین هنر غیر مستقیم سخن گفتن و پوشاندن معانی عمیق در لابلای شعرها و داستان ها بوده و هست.
امید می رود که اصفهان، به عنوان شهر دوستدار کودک، در نهادینه کردن فرهنگ کتاب خوانی رده های کودک و به طور ویژه نوجوان، تشویق برای تقویت فرهنگ دیدن نمایش های کودک و نوجوان و تبلیغ برای بازدید از خانه ها و مزارهای ادیبان بزرگ این مرز و بوم، در بین خانواده ها بیش از پیش بکوشد و با وصل کردن حلقه های این زنجیر، نسلی ادب دوست بسازد و به معنای واقعی ادیب پروری کند، چرا که به گفتۀ نادر ابراهیمی: «کسی که سهراب را دوست داشته باشد، شاملو را احساس کند، فروغ را بستاید و هر شعر خوب را آیۀ زمینی بپندارد، چنین کسی به درستی زندگی خواهد کرد...
کسی که مولوی را قدری بشناسد، حافظ را قدری بخواند، خیام را گهگاه زیر لب زمزمه کند و تک بیت های ناب صائب را دوست بدارد، چنین کسی به درستی زندگی خواهد کرد.
کسی که زیبایی نستعلیق و شکسته، اندوه مناجات سحری در ماه رمضان، عظمت خوف انگیز کاشیکاری های اصفهان، و اوج زیبایی طبیعت را در رودبارک احساس کرده باشد، چنین کسی به درستی زندگی خواهد کرد.
شاید سخت، شاید دردمندانه، شاید در فشار؛ اما بدون شک به درستی زندگی خواهد کرد...» (بخشی از کتاب چهل نامۀ کوتاه به همسرم) /
نظر شما