روزنامه جوان در یادداشتی به قلم عبدالله متولیان به بررسی تأثیرات «نگاه به درون» در پیشرفت کشور پرداخته و نوشته است:
بر اساس قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، تمام قوای کشوری و لشکری موظف و مکلف به حرکت در چارچوب اصول بنیادین و سیاستهای کلی نظام (و سیاستهای بخشی منبعث از سیاستهای کلی) که توسط ولایت مطلقه فقیه ابلاغ میگردد بوده و هرگونه انحراف، تخلف یا تغییر آنها، اقدامی مجرمانه و برخلاف قانون اساسی تلقی میشود.
فرمایش مقام معظم رهبری حضرت امام خامنهای در جمع مسئولان نظام و سفرای کشورهای اسلامی مبنی بر «سپردن تعهد هر یک از نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری به مردم که برای پیشرفت امور کشور، برای توسعه اقتصادی، برای بازکردن گرهها، نگاهشان به بیرون از این مرزها نخواهد بود، نگاه به خود ملت خواهد بود» نیز از جمله همان سیاستهای کلی نظام است که باید با جدیت تمام از سوی رئیسجمهور دوازدهم عملیاتی شود. رئیسجمهور بعدی باید این «ایمان، اتحاد، ایستادگی و حضور در صحنه» را حفظ کرده و با استفاده از تواناییها و ظرفیتهای داخلی و برنامهریزی عاقلانه، ساخت درونی نظام را چنان مستحکم کند که دشمن از توطئههایش مأیوس شود و دست از دشمنی بردارد.
نگاه به درون لوازم و مقدماتی دارد که از مهمترین آنها «خدمتگزاری خالصانه و اعتماد به مردم و ولی نعمت دانستن آنان»، «اصلاح نیت و پرهیز از ریاست و قدرتطلبی»، «کار جهادی و انقلابی»، «پرهیز جدی از تشریفات زاید و اسراف»، «سادهزیستی و فاصله گرفتن از خوی کثیف اشرافیگری»، «عزم جدی و ملی برای مبارزه با انواع فساد»، «برنامهریزی منطبق با اصول بنیادین و سیاستهای کلی نظام»، «استفاده خردمندانه از ظرفیتهای داخلی»، «دل بریدن از دشمنان و بیگانگان» و... است. نگاه به داخل موجب تقویت حس رضایتمندی و بالارفتن مشارکت سیاسی مردم و افزایش استحکام درونی نظام شده که از نتایج و ثمرات آن در بعد خارجی «رفع سایه تهدید دشمن و امنیت ملی» و در بعد داخلی، «رفع موانع و مشکلات موجود بر سر راه پیشرفت و در نتیجه رشد ضریب امنیت اجتماعی، اخلاقی، اقتصادی و افزایش ضریب آرامش روحی مردم و جامعه» خواهد شد. این تفکر که برخی مسئولان، امنیت کشور و مردم را مدیون حضور خود یا برجام میدانند، تفکر غلط و بیپایه و اساسی بوده و مسیر خدمتگزاری و ولی نعمت دانستن مردم را به ناکجاآباد طلبکاری و سیادت بر مردم میکشاند.
در همین راستا، رهبر فرزانه و معزز انقلاب اسلامی روز یکشنبه در جمع کارگران فرمودند: «شنیدهایم در گذشته بعضیها گفتهاند که وقتی ما آمدیم مسئولیت پیدا کردیم توانستیم سایه جنگ را از سر کشور رفع کنیم؛ نه، این حرفها، حرف درستی نیست، آنچه که سایه جنگ را و سایه دشمن را در طول این سالهای متمادی از سر کشور رفع کرده است، حضور مردم بوده است.» مقام معظم رهبری علت این دیدگاه را نیز با شفافیت بیان میفرمایند: «وقتی ملت در صحنه حضور پیدا میکند دشمنی که میخواهد با این نظام مبارزه کند مجبور میشود عقب بنشیند و تعرض نکند؛ وقتی بین ملت و نظام فاصله ایجاد شد و ملت در صحنه حضور پیدا نکرد، آنوقت هر کاری بخواهند میتوانند انجام دهند.
رویکرد رئیسجمهور آینده و همه نامزدهای انتخاباتی لزوماً علاوه بر فاصله گرفتن از توهمات غربگرایانه و غیرانقلابی موجود و تعهد و التزام عملی به «نگاه به درون» باید اصلاح نیتها و قبول خدمت جهادی و انقلابی به مردم، به ویژه اقشار ضعیف و محرومین باشد و شعارهای نامزدهای انتخاباتی نیز باید به طور صریح نشان بدهد که آن نامزد میخواهد از قشر ضعیف کشور حمایت کند. بیشک امروز ما از سر و صداها و عربدهکشی دشمنان بیرونی نگرانی جدی نداریم و بر این باوریم که تهدید اصلی برای مردم و نظام از ناحیه آسیبهای داخلی نظیر «فقر»، «فساد»، «رکود»، «بیکاری»، «تبعیض و حمایت از مرفهین بیدرد»، «اشرافیگری»، «غربباوری و عدم اعتماد به مردم»، «فرصتسوزی» و... است که علاوه بر تخریب باور و ایمان مردم، پایههای استقلال و امنیت کشور را نیز سست خواهد کرد. بر این اساس انتظار این است که مردم شریف و انقلابی ایران با حضور و مشارکت حداکثری خود در صحنه انتخابات و انتخاب شایستهترین و نزدیکترین فرد به ویژگیهای مذکور، راه خدمت به کشور و مردم به ویژه اقشار ضعیف جامعه و پیشرفت کشور بر اساس «نگاه به درون» را هموار سازند.
علی ربیعی وزیر کار و رفاه اجتماعی نیز در یادداشتی به مناسبت روز کارگر در روزنامه شرق منتشر کرده است:
امسال مراسم روز کارگر از سوی تشکلها، اتحادیهها، تعاونیها و خانه کارگر برگزار شد. با توجه به اینکه مراسم امسال مصادف بود با سال انتخابات، همه هزینههای مراسم از طریق تشکلهای کارگری تأمین شد. مراسم بسیار ساده، کمهزینه و پر از شادی، شعف و معنویت برگزار شد. جمعیت بیش از ٢٠ هزار نفر امسال و آزادی بیان، بیاختیار من را به یاد مراسم روز جهانی کارگر که در سال ١٣٨٤ در خیابان طالقانی برگزار شد و من سخنران تشکل کارگری بودم، انداخت؛ آن مراسم با درگیری نیروهای امنیتی و کارگران ناتمام ماند. پس از آن در تمام دولت قبل به هیچ مراسم و راهپیمایی کارگری مجوز داده نشد. همایشهای کارگری در نهاد ریاستجمهوری و با جمعیتی محدود شاید در حدود صد نفر برگزار میشد. یک سال در سالن وزنهبرداری برگزار شد که جمعیتی ٤٠٠نفره جمع شد و مراسم با موسیقی و برنامههای جانبی برگزار شد که البته نیمی از کارگران نیز با شروع سخنرانی مراسم را ترک کردند. وقتی آنچه را که در سالیان گذشته اتفاق افتاد، با مراسمهای سالهای اخیر مقایسه میکنم، خدا را شکر میکنم که به برکت اعتماد کارگران به رئیسجمهور و دولتی که آن را حامی حقوق کارگران و محرومان میدانند، کارگران میتوانند آزادانه مراسم برگزار کنند. خوشحالم کارگران میدانند چه کسانی صادقانه رفتار و عمل میکنند.
با خودم مرور میکنم و میبینم مراسمهای صدنفره سالهای قبل به تجمعهای چند ١٠هزارنفره سالهای اخیر تبدیل شده است. در ایام دولت تدبیر هیچ مراسمی با کمتر از جمعیت ١٠ هزار نفر برگزار نشد و امسال هم که جمعیتی بالغ بر ٢٠ هزار نفر در مراسم حاضر بودند. در سال ٩٣ نیز با دستور و پیگیری مستقیم رئیسجمهور، کارگران مجوز راهپیمایی گرفتند، به خیابانها آمدند و اعتراض کردند. وقتی این مقایسهها را انجام میدهم، بیاختیار به دیدگاه تنگ و کوچک عدهای فکر میکنم که تصور میکنند یک اعتراض ٥٠ نفره بهانهای برای زیرسؤالبردن حضور باشکوه کارگران باشد. این سند افتخار دولت تدبیر است که نشان داد میتوان و باید رفتار و شعارهای خاص جمعیتی حدود ٥٠ نفره را (که فرض میکنیم سامان و سازماندهی نداشتند و کاملا تصادفی در یک مکان جمع شده بودند و احتمالا اتفاقی جلوی برخی دوربینهای خاص هم قرار داشتند) شنید. اتفاقا نگران بودم مبادا کسی به آنها آسیبی برساند یا درگیری به وجود آید و چقدر غیرمسئولانه و بیانصافی است که برخی عادت به ندیدنشان را به ندیدن جامعه کارگری هم تسری دادند و نخواستند جمعیت ٢٠هزارنفری را ببینند.اما خستگیام را یک کارگر کارخانه کیان تایر در حاشیه مراسم از تن به در برد. او که کارخانهاش در سالهای دولت قبل تعطیل شده بود و در این دولت کارخانه راهاندازی شد، به من گفت امروز بیش از پیش به حقانیت شما پی بردم و گفت دوستتان دارم.
روزنامه قانون نیز در مطلبی به قلم داوود حشمتی معتقد است که وعده افزایش یارانه ها از سوی نامزدهای ریاست جمهوری دوازدهم ناممکن بوده و مجلس را متهم به سکوت در مورد این مسئله کرده است:
وعده پرداخت یارانههای زیاد، اولین بار نیست که مطرح می شود. هربار نیز با نیت فریب مردم به کار گرفته شده است. یک بار از سوی احمدی نژاد و این بار از سوی دو کاندیدای اصلی جبهه اصولگرایان. اما سوال اینجاست که چرا مجلس در مقابل این موضوع سکوت اختیار کرده است؟ اگرچه روز گذشته علی لاریجانی در این باره موضعگیری خوبی علیه این وعده داشت اما این انتظار از نمایندگان مجلس نابه جا نیست که در مقابل این وعدهها - که تلاش میکند اتفاقا مجلس را به هیچ انگاشته و بدون توجه به سازوکارهای قانونی بودجه نویسی، وعدههای نجومی بدهد- سکوت نکنند.به سال 91 برگردیم که احمدینژاد تمایل شدیدی به پرداخت یارانه 250 هزار تومانی با عنوان فاز دوم هدفمند کردن یارانهها داشت. طرحی که با مخالفت مجلس روبهرو شد. در همان ابتدای پرداخت یارانهها بحث خوشهبندی خانهوارها مطرح شد که قرار شد دهکها به سه خوشه تقسیم و تنها به دو خوشه اول یارانه پرداخت شود. طرحی که با مخالفتهای مردمی روبهرو شد و احمدینژاد ناچار آن را کنار گذاشت. باید متذکر شد که حتی احمدینژاد هم قصد نداشت به همه مردم یارانه سه برابری پخش کند اما وعدهدهندگان امروز، این نیتها را مخفی می کنند و به مردم نمیگویند قرار است چه بلایی سرشان بیاورند.در اواخر سال 91 و با نزدیک شدن به انتخابات سال 92 از آنجا که تیم احمدینژاد قصد داشت مشایی را به عنوان جایگزین احمدینژاد معرفی کند، به شدت به دنبال اجرایی کردن این طرح بود. آنها قصد داشتند بخشی از یارانهبگیران را حذف و با افزایش حاملهای انرژی (تا 5 برابر) یارانه پرداختی به مردم را افزایش دهند. در این رابطه کار به جایی رسید که علی لاریجانی با نوشتن نامهای به رهبری از وی درخواست کرد مانع از انجام این کار شود.
خباز در همان تاریخ گفته بود: «طرح مساله یارانه 250 هزار تومانی البته به مذاق برخی از مردم شیرین می آید اما دولت برای مردم روشن نمی کند که اگر قرار باشد یارانه 250 هزار تومانی داده شود باید قیمت حامل انرژی نیز 5 برابر شود. به همین دلیل، اعتقاد من بر این است که طرح مساله یارانه 250 هزار تومانی و 120 هزار میلیارد تومان یارانه نقدی، نه منطقی و نه قانونی و نه اجرایی است و فقط و فقط مصرف سیاسی و انتخاباتی دارد».
مصباحی مقدم نیز بعد از دیدار با احمدی نژاد افشا کرد که در تامین بودجه همان فاز اول چقدر کسری وجود داشت و گفت: «در فاز اول هدفمندی 9 هزار میلیارد تومان از بانک مرکزی استقراض و 3 هزار میلیارد تومان از نفت برداشت شد که اینها اثر تورمی دارد».
احمدینژاد با درآمد افسانهای نفت نتوانسته بود منابع لازم برای فاز اول هدفمندی را تامین کند و ناچار دست در کیسه بانک مرکزی و نفت کرد تا آن را اجرا کند. در این شرایط، دیگران چگونه میخواهند آن را اجرا کنند؟ چرا وعدههایی میدهند که میدانند اساسا در حدود اختیارات آنها نیست؟ به یاد داشته باشیم که قالیباف در فایل صوتی که در سال 88 از او منتشر شده گفته بود: «قیمت نفت به 75 دلار برسد، کشور قابل اداره نیست. دو سه روز قبل 82 دلار فروخته میشده. به 75 دلار برسد کشور قابل اداره نیست. نه اینکه توسعه نباشه. همین که نون و آب بخوری هم نیست. من نمی خوام بحثهای اقتصادی رو باز کنم».حالا سوال این است: کسی که با نفت 75 دلاری تصور میکند کشور به قطحی و بیآبی میرسد، چطور میتواند با نفت 50 دلاری کشور را اداره کند و عجیب تر اینکه وعدههای نجومی میدهد؟
مجلس قبل به درستی مانع از اجرای فریبکارانه فاز دوم هدفمندی یارانهها توسط احمدینژاد شد. امروز این انتظار بحق از مجلس دهم (و بهخصوص لیست امید) هست که در نامهای جمعی اعلام کنند، این وعدهها بدون توجه به سازوکار بودجه و نظر مجلس، اساسا دروغ محض، فریبکاری و غیرقابل اجراست.
روزنامه کیهان نیز در مطلبی به قلم علی اکبری به مسئله اشتغال در شعارهای دولت یازدهم پرداخته و نوشته است:
در حاشیه جلسه چهارشنبه ششم اردیبهشت هیئت دولت، پوشهای در دستان محمدباقر نوبخت سخنگوی هیئت دولت و رئیس سازمان برنامه و بودجه دیده شد که بر روی آن عبارت «برنامه دولت دوازدهم؛ آزادی، امنیت، آرامش و پیشرفت» نوشته شده بود. عباراتی با زمینه رنگ بنفش که رنگ انتخاباتی آقای روحانی است، تا نشان دهد مقصود وی چیست. اینکه جناب آقای نوبخت به عنوان سخنگوی دولت یازدهم، خود را در کرسی سخنگویی دولت دوازدهم! نیز فرض نماید و شعار دولت دوازدهم را به این صورت برای عموم اعلام نماید، نکتهای قابلتأمل است و دعوت به قانونگرایی از کسانی که اینچنین قانونشکنی میکنند و افکار عمومی را به بازی میگیرند شنیدنی نخواهد بود. تبلیغ در جایگاه سخنگوی دولت برای یکی از نامزدهای انتخابات دوازدهم، قطعاً امری خلاف قانون است. در خصوص انتخاب این شعار به عنوان شعار آقای روحانی باید به این نکته اشاره کرد که آقای روحانی پس از ثبتنام در ستاد انتخابات وزارت کشور به عنوان یکی از نامزدهای انتخابات دوره دوازدهم ریاست جمهوری، در جمع خبرنگاران به ایراد سخنرانی پرداخته و اظهار داشته بود: «میخواهم به ملت ایران اعلام کنم که همه ما باید دوباره بیاییم؛ من امروز دوباره آمدم برای ایران، دوباره آمدم برای اسلام، آمدم برای آزادی بیشتر در این سرزمین، آمدم برای آرامش و امنیت گستردهتر در ایران عزیز و آمدم برای پیشرفت بیشتر. » و شعار انتخاب شده که در دستان آقای نوبخت خودنمایی نمود، سرفصلهای همین عبارت آقای روحانی در زمان ثبتنام است.
اگر سخنگوی محترم هیئت دولت در قامت سخنگوی آقای روحانی چنین تبلیغی را مینماید که اشاره شد رفتاری غیرقابلقبول است؛ با این وصف شایسته است این نکته مورد توجه قرار گیرد که متأسفانه در برنامه آقای روحانی برای دولت بعدی، همچنان حاشیه بر متن غلبه داشته و مشکل اصلی کشور در محاق قرار دارد. در این برنامه و شعار، اقتصاد، اشتغال، معیشت مردم، تولید و مواردی از این قبیل ظاهراً یا جایی ندارد و یا در اولویت نیست. بدیهیترین برداشت در خصوص این شعار این است که مهمترین معضل کشور آزادی است و به سختی میتوان مهمترین معضل و مشکل یعنی اقتصاد را در این شعار پیدا کرد و نهایتاً باید گفت این مسئله، مستتر در واژه پیشرفت است. امنیت کشور نیز در منطقه زبانزد است و در منطقهای که نظام سلطه آن را کانون جنگ و بحران و ... نموده است، جمهوری اسلامی ایران با تمامی تحرکات دشمن مقابله کرده و اکنون امنیت کشور، امنیتی مثالزدنی است. آنچه اکنون برای همه دغدغه است و به عنوان شعار سال از سوی رهبر معظم انقلاب مطرح شده است آن نیز مسئله اقتصاد است و اشتغال. آنهایی که بر دروغ بزرگ دور کردن سایه جنگ از کشور به واسطه برجام سخن گفته و برجامهای 2 و 3 را پیشنهاد میکردند، اکنون به صراحت میگویند که آمریکا نهتنها روح برجام که به اصل آن نیز بیاعتنا بوده است.این آقایان اکنون تلاش دارند که به ملت القاء کنند که با دیوانهای به نام ترامپ هر اقدامی از سوی آمریکا متصور است و فراموش میکنند که شعار میدادند برجام امنیت را به کشور هدیه کرد. اگر امنیتی در کشور برقرار است به واسطه حضور مردم پاکباخته در صحنه و پشتیبانی مثالزدنی آنان از انقلاب و نظام برخاسته از آن است و نه تدبیر دولت و یا این و آن مسئول دولتی. جانفشانی فرزندان این کشور در مقابله با تروریسم تکفیری و توطئههای دشمن نماد روشن و خالی از ابهامی از این حضور متعهدانه میباشد.
منظور از پیشرفت نیز مشخص نیست و خوب است این واژه نیز برای ملت تعریف گردد. جناب آقای نعمتزاده به عنوان یکی از وزرای دولت آقای روحانی در خصوص توانایی دولت برای اشتغال بر روی عدد نزدیک به پانصد هزار در سال سخن گفته و دیگر افراد اعم از معاون اول رئیسجمهور و شخص آقای روحانی که البته هر دو از نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری آینده هستند، هرکدام به انحای مختلف بر ناتوانی بر ایجاد اشتغال به گونهای که بتواند معضل اشتغال در کشور را حل نماید، تأکید ورزیدهاند و سخنان برخی دیگر از نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری را شعارهای غیرواقعی و بعضاً پوپولیستی برشمردهاند و به عبارتی صراحتاً اعلام کردهاند که نمیشود در دولت آینده مشکل بیکاری و اشتغال را رفع کرد. بر همین اساس به نظر میرسد بهترین راهکار برای حل مشکل، پاک کردن صورت مسئله باشد و آدرس غلط دادن به جامعه. چون نمیتوانیم شغل ایجاد کنیم، شعار آزادی سر دهیم. رفتاری که در دورههای گذشته نیز تکرار شده بود و دولت اصلاحات را میتوان نمونه آن معرفی نمود. شاید بتوان یکی از مهمترین بسترها و مصادیق واژه آزادی در این شعار را نحوه تعامل دولت با موضوع فضای مجازی دانست. دولت محترم یکی از بزرگترین خدمات به ملت را آزاد کردن شبکههای اجتماعی مجازی برمیشمارد و به گونهای سخن میگوید که ظاهراً قبل از این مردم اصلاً چیزی به نام اینترنت را نشنیده بودند و این آقایان بودند که پای اینترنت را به کشور باز کردند! دولت در حالی دم از آزادی در این فضا میزند که عملکردش در این زمینه نهتنها باعث خیر و برکت نشده بلکه باعث بروز ناهنجاریهای متعددی گشته است. شبکههایی که متأسفانه هیچ کنترلی بر آن از سوی دولت وجود ندارد و پروندههای متعدد قضایی که منشأ آن همین موضوع است در محاکم قضایی مفتوح است و خانوادههای متعددی درگیر این ماجرا. قتل یک دختربچه بیگناه به واسطه تأثیرپذیری قاتل از این شبکهها تنها یک نمونه از مواردی است که میتوان به آن اشاره کرد. حجم انبوه موارد و جرائم اخلاقی، اخاذی از خانوادهها، تهمتپراکنی سیاسی، مسائل اجتماعی و ... در این شبکهها که امکان برخورد با آن نیز بعضاً فراهم نیست گوشههای دیگر از این رهاسازی و عدم کنترل است.
دولتی که ادعا میکند شبکه ملی اطلاعات را راهاندازی کرده است، چرا از نرمافزارهای پیامرسان و شبکههای مجازی داخلی که توسط متخصصان کشور تولید و راهاندازی شده و میتواند باعث ایجاد اشتغال شود، پشتیبانی نمیکند؟ رها کردن سگ هار و یا گرگ درنده با ادعای دفاع از آزادی، با کدام منطق همخوان است؟ موضوع هوشمندسازی فیلترینگ که دولت محترم شعار آن را میداد به کجا رسیده است و آیا قرار است به بهانه نداشتن چنین ابزاری، فضای مجازی که به فرمایش حضرت آیتالله جوادیآملی تفاوتی با فضای حقیقی ندارد (نقل به مضمون) تماماً در اختیار دشمن قرار گیرد تا هرگونه که میخواهد برای ما تصمیمسازی و تصمیمگیری نماید؟
آرامشی که از آن سخن گفته میشود کدام است؟ مخدر و مُسکن تا کجا میتواند باعث فراموشی درد شود و اگر برفرض نیز باعث فراموش کردن درد شود، آیا میتواند درد را درمان کند؟ آیا تأمین آرامش برای یک خانواده جز این است که این خانواده بتواند خودش و فرزندانش را تأمین کند؟ برای فرزندان خود شغلی را بیابد و زمینه ازدواج جوان خود را مهیا سازد؟ مواردی که دولت کنونی نشان داده برنامهای برای برطرفسازی آن ندارد و بعضاً آن مقدار از وعدههای دادهشده نیز متأسفانه محقق نشده است. وعدههایی که در بحبوحه انتخابات بعضاً یکی پس از دیگری انکار میشود تا مردم به چشم و گوش نیز تشکیک نمایند.
مهمترین مسئله کشور اقتصاد، تولید و اشتغال است و هر دولتی که بخواهد بر مشکلات فائق آید و برای این ملت آسایش و آرامش را به ارمغان آورد، چارهای جز اینکه اولویت خود را اقتصاد قرار دهد نخواهد داشت و هرگونه انحراف از این مسیر، باعث تشدید مسئله و مشکل و بروز بحران خواهد شد.
وطن امروز نیز در یادداشتی به قلم حسین قدیانی به بررسی دلایل اعتراض کارگران پرداخته و آورده است:
وقتی حسن روحانی، یکی هم چشم در چشم کارگر بیکار، مدعی میشود «رکود نداریم»، برداشتش میشود همین صدای اعتراض دیروز کارگران، چشم در چشم خودش که «عزا، عزاست امروز، روز عزاست امروز؛ زندگی کارگر، رو به فناست امروز»! این جواب آن سوءاستفاده زشت از نام مقدس کارگر بود که در حالی که آقای روحانی، اعتراض به بیکاری را «شعار» خوانده بود، خانه کارگر، خیابانهای شهر را پر کرد با پوستر «رأی ما دکتر حسن روحانی»! تا دیروز، کارگر حتی حق نداشت بپرسد که چرا و با کدام معیار، دیگر یارانه به او تعلق نمیگیرد، حالا در موسم انتخابات، شده جورکش تبلیغ برای رئیسجمهوری که 4 سال تمام، صدای او را نشنید! این جواب بازدید از خط تولید کارخانه بود درون ماشین شاسیبلند، آنجا که آقای روحانی، این حداقل از احترام را برای کارگر و عرق جبین او قائل نشد که لااقل در خط مقدم کار و تلاش او، برای دقایقی از ماشین خود پیاده شود! دیروز 11 اردیبهشت گمانم برای آقای روحانی و البته مکمل ایشان اسحاق جهانگیری، انتخابات، 3 هفته زودتر برگزار شد، تا دولتمردان 4 درصدی، خیلی خوب و واضح و کاملا از نزدیک، متوجه شوند رأی و نظر جامعه کارگری نسبت به کارنامه دولت اعتدال چیست! وقتی با وجود این همه مدیر نجومیبگیر، دولت اعتدال، شب پرداخت یارانه به مردم را شب عزای خود اعلام میکند یا وقتی اندک وقعی به مطالبات قشر کارگر نمیدهد یا وقتی با وجود این همه رکود، شخص آقای روحانی، رسما و علنا اعلام میکند «رکود نداریم»، برداشتش میشود همین! عاقبت، بعد از 4 سال سکوت و تحمل، صبر کارگر یکجا لبریز میشود! و چه بهتر که این اتفاق، در آستانه انتخابات افتاد تا 2 نامزد خواهان ادامه وضع موجود یعنی آقایان روحانی و جهانگیری بهتر از قبل بدانند که جماعت کارگر، چه نظری درباره عملکرد ایشان دارند! کارگر اما به شهادت همه این قریب به 40 سالی که از عمر نظام جمهوری اسلامی گذشته، هرگز اهل چپرویهای شورشی نبوده و باز هم نیست! هم فضا را درک کرده، هم از قضا، سختی کار دولت و دولتمرد را! اما این 4 سال، چیزهایی دید و شنید که در نهایت یکجا، کاسه صبرش لبریز شد! کجا؟! حرم امام! همان امام محرومان، که مدام به دولتمردان گوشزد میکرد که شما خادم و نوکر این مردم هستید و نه هیچ چیز دیگر! یادم نمیرود که در جمع مردم کرمانشاه، آقای روحانی چگونه اعتراض مردم این استان به بیکاری را پاسخ داد! کارگر هم یادش نرفته! آنجا و آن روز، آقای روحانی، چشم در چشم معترضان دوخت و گفت: «با شعار که چیزی حل نمیشود!» و حال آنکه، این سخن، فیالواقع حرف مردم بود با آقای روحانی! یادم نمیرود آن روز که آقای روحانی، چشم در چشم دوربینها و مردم، با وجود این وضع خراب، رسما و علنا گفتند «ما شرمنده نیستیم!» و از یاد نبریم این، رئیس همان دولتی است که هم مدعی بود خزانه خالی است و هم حقوق نجومی به مدیرانش میداد! و شگفتا! با وجود همه آن ادعاها مبنی بر برخورد کامل با فساد و تبعیض، حتی از معرفی یک مدیر متخلف به دستگاه قضا خودداری کرد! چه میگویم که مدعی هم شد مدیران نجومیبگیر، ذخیره و امانتدار هستند! اگر روزی خمینی با پشتوانه این ملت، سیلی به گوش دولت شاه زد، کارگران این ملت هم، بعد از 4 سال تحمل و رواداری، به پشتوانه امام خود، عاقبت بیواسطه ما رسانهها، فریاد اعتراض خود را به گوش دولت مستقر و البته مستعجل رساندند! جناب آقای روحانی! آنچه دیروز شنیدید، الحمدلله صدای بیواسطه خود کارگران، با حضرتعالی بود! این دیگر، تیتر یک ما در «وطنامروز» نبود که بخواهید نزد بزرگان، زبان به شکایت از آن باز کنید! یادتان هست 4سال پیش وعده داده بودید که هم باید چرخ سانتریفیوژها بچرخد و هم چرخ کارخانهها؟! و باز یادتان هست که با وجود نچرخیدن چرخ هر دوی اینها، یعنی با وجود این همه کارگر بیکارشده در دولت اعتدال، اظهار داشتید شرمنده نیستید؟! دیروز اما به خوبی معلوم شد خانه کارگر، بیش از آنکه یک «حزب» باشد، «حرم امام» است! و اتفاقا اصلا هم رای کارگر، به ادامه وضع موجود نیست! حالا گمانم بعد از آن همه طعنه و کنایه جورواجور رئیسجمهور به جمهور، کاملا برای آقای روحانی مشخص شده حرف حساب ملت! و بویژه جماعت کارگر! دیروز روز انتخابات نبود اما آقای روحانی توانست چند روز زودتر از روز انتخابات، متوجه رأی کارگران عزیز شود! کاش اما آقای روحانی، حرف ما روزنامههای مردمی و غیردولتی را که چیزی جز انعکاس همان درددلهای جماعت کارگر یا کارمند نبود، زودتر میشنید تا مجبور نباشد این همه بیواسطه، فریاد اعتراض را از زبان خود ایشان بشنود! قدر مسلم، دیروز آقای روحانی به زندهترین شکل ممکن و مستقیمترین حالت ممکن، ملتفت شدند که میزان اقبال عمومی به ایشان تا چه حد، نازل و قلیل است! و تا چه حد، گلایهمند است کارگر از دولت 4 درصدی! آقای روحانی! کلید شما، کارخانههای ما را بدتر قفل کرد! باور بفرمایید تغییر لازم است! این را که دیگر ما ننوشتیم! خود کارگران به گوش حضرتعالی رساندند!
آرمان امروز نیز در سرمقاله خود به قلم فریدون مجلسی به «تبعات شعارهای پوپولیستی نامزدها» پرداخته است:
درآستانه انتخابات سرنوشتساز ریاستجمهوری دوره دوازدهم قرار داریم. این مهم را باید با درنظر گرفتن دیگر کشورها، تحلیل کرد. تلاش پوپولیسم در آمریکا موفق به پیروزی شد و با نا باوری شاهد روی کارآمدن چهرهای مانند ترامپ در آمریکا هستیم که شخصیتی برخاسته از میان عوام با شعارهای عوامپسندانه بود و مردم این کشور را با علایق ناسیونالیستی فریب داد و موفق شد در جامعهای که نسبت به اروپا رشد متوسط فرهنگی کمتری داشت، پیروز شود. این روزها برخی رفتارهای حاد و تحریککننده از جانب افراطیون موجب شده مردم اروپا که به لحاظ فرهنگی در سطح پیشرفتهتری هستند در موقعیتی قرار بگیرند که گروههای دستراستی با شعارهای عوامفریبانه به میدان سیاست بازگردند. در ایران، زمینه برای رشد عوامگرایی وجود دارد زیرا سطح عمومی فرهنگی ایران برای رشد یافتگی راه طولانیای در پیش دارد و البته در این میان برخی تحرکات بازگشت عناصر عامی و عوامزدگی را تشدید میکند. هنوز از دوران شعارهای پوپولیستی دولتهای نهم و دهم چندان فاصلهای نگرفتهایم. مردم در خاطر دارند که کشورشان تضعیف شد و با یادانههایی که دولت قبل به مردم میداد، سطح اقتصادی جامعه در مقایسه با قبل کاهش یافت؛ یارانههای غیراصولیای که باعث شد آسیب عمیقی به اقتصاد کشور خورده و سطح زندگی مردم را پایین بیاورد. در آن دوران به جای امدادرسانی به دهکهای پایین اقتصادی و محرومان، به همه افراد یارانه عمومی داده شد که جز تشویق بیکاری و کم ارزش شدن پول ملی، حاصلی نداشت. یکی از شعارهایی که پوپولیستی بوده و میتواند مردم را فریب دهد، این است که نامزدها تلاش کنند خود را در شمار پایینترین اقشار مردم قرار دهند تا به این طریق کسب رأی کنند. شعارهای عجیب 96درصد و 4درصدی که در این دوره شاهد طرح آن از سوی یکی از کاندیداها بودهایم، میتواند خطر بازگشت پوپولیسم را تقویت کند. این روزها افرادی این شعارها را میدهند که نه تنها جزو طبقه فرودستان نیستند بلکه، مطمئنا از زندگی با سطح بسیار بالایی برخوردارند، اما با رسم ایندرصدها و صورتبندیهای فرضی، تلاش میکنند که اقشار پایین جامعه را فریب دهند. این بار پوپولیسم، موفق به پیروزی نخواهد شد. گذشت زمان، فرصتها را برای این دست شعارها از بین میبرد. میلیونها جوانی که فرصت تحصیلات عالی داشتند، وارد عرصه رأی و عرصه کار شدهاند. خاطره پوپولیسم قبلی نیز دلیل دیگری است که شانس اینگونه افراد را به طور کلی از بین خواهد برد. اگر به فرض این افراد موفق به کسب قدرت شوند، باید به این نکته توجه کرد که چه خواهند کرد. آیا پول نفت را میان مردم تقسیم میکنند؟ اگر بخواهند با تبلیغاتی که علیه برجام کردهاند این سند را نقض کنند، تمام تحریمها به کشور بازمیگردد و سودی از فروش نفت برای کشور حاصل نخواهد شد. در این صورت، با فروش چه چیزی قصد دارند به شعارهای خود عمل کنند؟ با نقض برجام نه تنها تحریمها به روز نخست برمیگردد ، بلکه تحریمهای جدیدی نیز علیه ایران وضع خواهند کرد. دولت ایران در دولت یازدهم، ویژگی کشوری را به خود گرفت که به تمامی پیمانهای بینالمللی پایبند است. اگر این افراد، وجهه کشور را خراب کنند، آنگاه چه سرنوشتی در انتظار کشور خواهد بود؟
روزنامه اعتماد نیز در سرمقاله خود آورده است:
بیایید فرض کنیم که یک اتفاق ناگوار در حوزه مسوولیت یک مسوول رخ دهد. مثلا هواپیمایی سقوط کند یا ساختمانی آتش بگیرد یا... طبیعی است که مردم میخواهند بدانند چرا این اتفاق افتاده، مسوول آن کیست و چگونه میتوان در آینده مانع از تکرار این رویدادها شد؟ در چنین شرایطی مسوول مربوط انواع و اقسام توجیهات درست و نادرست را ردیف میکند تا خود را غیرمسوول معرفی کند. در واقع ماشین توجیه روشن میشود و به راه میافتد. البته برخی از این علل نیز پذیرفتنی است ولی نکته این است که هیچگاه کسی نمیگوید «من نتوانستم». همه در پی شرح علل وقوع فارغ از مسوولیت فردی هستند. حتی حاضر به عذرخواهی هم نمیشوند. حالا بیایید به زمان انتخابات و کسب رای وارد شویم. اگر کسی مدعی تواناییهایی شود، منطقی است که به علل این توانایی خود اشاره کند و نه به اراده خودش. اجازه دهید توضیح داده شود. اگر در یک جامعه بیکاری یا تورم بالا باشد، به طور طبیعی هر نامزدی مدعی است که بیکاری یا تورم را کاهش خواهد داد. اگر ١٠ نامزد هم باشند همین را خواهند گفت. ولی مردم از کجا بدانند که کدامیک از این افراد بهتر میتوانند این دو هدف را محقق کنند. یک راه ادعا درباره این است که من میگویم چنین میکنم پس میتوانم! در این زمینه طبیعی است که هر کس ادعای انجام هر چیزی را میکند به طور ضمنی معتقد است که او این کار را انجام خواهد داد. بنابراین چنین چیزی راهی قابل قبول نیست. ممکن است کسی بگوید که من کارهای دیگری را که گفتهام انجام میدهم، انجام دادهام، پس در این مورد هم میتوانم انجام دهم. اگرچه این یک گام رو به جلوست ولی کافی نیست زیرا دهها قول و قرار میتوان ارایه کرد که وی نتوانسته است انجام دهد. راه سوم این است که این ادعا دو قسمت شود. یک بخش منطق قضیه و بخش دیگر اراده معطوف به انجام آن. فرض کنیم که کسی ادعا کند من میتوانم هواپیمای مسافربری بسازم. چون قبلا دوچرخه ساختهام پس این کار را هم میتوانم. خب شاید یک امتیاز مثبت برای او باشد که پیش از این دوچرخه را ساخته است ولی کسی نمیتواند صدها میلیارد سرمایه را در اختیار او قرار دهد که هواپیما بسازد، اگر نشد، چه کسی مسوول است؟ طبعا کسی که این ادعا را میپذیرد. فرد مدعی باید طرح بیاورد که شامل جزییات فراوانی است و این طرح باید تصویب شود. سپس به اراده فرد برای تحقق آن پرداخت. وقتی کسی میخواهد صد میلیون وام بگیرد، باید طرح توجیهی بیاورد و مرجع بیطرفی آن را تایید کند. سپس سرمایه خود را نیز به میان بیاورد و ضمانت کافی هم بدهد. حال چگونه ممکن است که کسی رییسجمهور شود بدون آنکه یک طرح یک صفحهای در اقتصاد داشته باشد و ادعاهای بیهوده کند، انتظار دارد که مردم سرنوشت کشور را برای ٤ سال در اختیار او قرار دهند؟ او باید طرح توجیهی خود را بیاورد، سپس کارشناسان بیطرف آن را ارزیابی کنند، در صورت تصویب، آنگاه رای بگیرد. وقتی کسی صرفا تکرار میکند که من میتوانم، من میتوانم، معنای روشن آن این است که طرح و ایدهای ندارد زیرا کسی که طرح و ایده و برنامه دارد نمیگوید من میتوانم، میگوید که این طرح به این دلایل قابلیت اجرایی دارد. کسی که مدعی ساختن هواپیماست، نمیتواند به دوچرخه ساختن خود استناد کند. او باید یک طرح جامع از هواپیماسازی ارایه کند و هزینه، نیروی انسانی، نیاز به فناوری و نحوه تامین آن، بازار سفر هوایی و... همه را در آن لحاظ کند سپس این برنامه را جهت دفاع از آن ارایه کند.
کسی نمیتواند انجام و تحقق ادعاهایی را بکند که منطقا و از منظر علمی غیرممکن است. از همه مهمتر اینکه هر اقدام مثبتی مستلزم پرداخت هزینه است. کسی نمیتواند وعدهای دهد که حتی اگر شدنی هم باشد، به هزینههایش اشاره نکند. اگر کسی بگوید ٥ اتوبان بزرگ در تهران احداث میکنم باید چند نکته دیگر را هم پاسخ دهد؛ اول اینکه پول آن را از کجا میآورد.
دوم اینکه آیا موضوعات و طرحهای مهمتر از ساخت اتوبان وجود ندارد؟ مثلا کسی که سرطان دارد، آیا میتواند پول خود را صرف سفرهای تفریحی کند؟ پول که محدود است، باید در بهترین طرح خرج شود.
بهترین طرح آن است که بیشترین بهرهوری را داشته باشد. سوم هم باید بگوید اتوبان را برای چه میسازد؟ آیا ساختن اتوبان ترافیک را کم میکند یا زیاد؟ پس ملاحظه میشود که نفس ادعا کردن مشکلی را حل نمیکند.
بلکه طرح توجیهی آن و سپس مقایسه آن با طرحهای مشابه است که مقدم بر هر ادعا بر توانایی انجام یک کار است.
نظر شما