به گزارش خبرگزاری ایمنا، سرخط به دنبال آن است تا هر روز سرمقاله و یادداشت روز روزنامه های کشوری را بررسی و به اطلاع شما مخاطبان عزیز برساند؛ یادداشت هایی که همه به مناظره دیروز اختصاص دارد:
احمد شیرزاد فعال سیاسی اصلاحطلب و از نمایندگان مجلس ششم در روزنامه آرمان با عنوان «روحانی ۹۶ درصدی و قالیباف ۴ درصدی» نوشته است: صدا وسیما در روز نخست مناظرهها چهره مسلط و کارشناسانه و آگاهی از خود نشان نداد. بدین علت که به اجرای برنامهای بسیار سرد و بیروح پرداخت اما خوشبختانه آقایان اسحاق جهانگیری و محمدباقرقالیباف توانستند مقداری فضای مناظره را تغییر دهند. در حالی که رویکرد صداوسیما به ایجاد یک مناظره سرد منجر میشد، آقایان جهانگیری و قالیباف زمین بازی را تغییر دادند. مجموع سؤالاتی که مطرح شده بسیار نامناسب بود و اجازه نمیداد که چالشهای اساسی و تفاوتهای نامزدها دیده شود. حداقل توقع مردم این است که مناظرهای برگزار شود که در آن تفاوت نامزدها آشکارگردد. اینکه چگونه میتوان با حاشیه نشینی مقابله کرد یا با ریزگردها چگونه باید به مقابله پرداخت، مباحثی کارشناسی است و مناسب فضای انتخابات نیست و نباید با طرح این مسائل زمان مردم را هدر داد. صداوسیما در این منظره دور از انتظار ظاهر شد و مردم انتظار برنامهای چالشیتر داشتند اما پیدا بود که آقای قالیباف تیرهایی را در چنته نگه داشته که به موقع پرتاب کند. البته حملات متقابلی که آقایان جهانگیری و روحانی داشتند کاملا قوی بود بهخصوص آقای جهانگیری بسیار قوی ظاهر شد. در آینده و تا انتخابات تلاش آقای قالیباف بر این خواهد بود که بر این ژست طرفداری از محرومان ادامه دهد، اما اسنادی که در دست طرف مقابل وجود دارد، بیانگر این مسأله است که این ژست شبه احمدینژادی، زیاد به قالیباف نمیچسبد. عملکرد قالیباف در شهرداری نمیتواند او را کمک کند تا بتواند با ژست طرفدار محرومین مردم محروم را به خود جذب کند. ورود قالیباف به صحنه انتخابات اشرافیتر از آن است که خود را دولت 96 درصدی و طرف مقابل را 4 درصدی بداند. از سوی دیگر آقای رئیسی به کل از دور خارج خواهد شد و اصولا ستارهای نیست که اصولگرایان به او توجه کنند و بهنظر میرسد حجتالاسلام سیدابراهیم رئیسی در ادامه کنارهگیری خواهد کرد. در عین حال چیزی که کمتر توقع میرفت صحبتهای آقای سیدمصطفی هاشمیطبا بود که بسیار صحبتهای متین و منطقیتری را مطرح کرد و شاید اصلیترین نکته را هاشمیطبا مطرح کرد بدین عنوان که اصولا مگر میشود راه حل همه چیز را از دولت خواست و تمام معجزات را با کرامت دولت پاسخ گرفت؟ ازدواج جوانان بحث چالشی نیست که بتوان با آن دیدگاههای نامزدها سنجیده شود چون اساسا در جامعه مخالفی در این ارتباط وجود ندارد. این مساله با اینکه چالشی نیست اما، بسیار دامن زننده توقعات است و سوق دادن کاندیداها به وعدههای توخالی است. سؤالات مطرح شده نیز کاملا از خاستگاه اصولگرایان بود چون در مباحث اجتماعی سوالات جدیتری مطرح بود مانند دسترسی به آزادی اطلاعات، آزادی رسانهای، آزادی مطبوعات و بحث اداره جامعه اما در مناظره روز گذشته چنین مفاهیمی دیده نشد. صرفا مباحث حمایتی که میتواند کمی بعد اجتماعی داشته باشد مطرح شد که بیشتر بعد اقتصاد حمایتی داشت. از آقای جهانگیری کم و بیش همین انتظار میرفت که مطرح کننده دیدگاه اصلاحطلبان باشد. آقای قالیباف با این ژست آمده بود که حضور آقای جهانگیری را به تمسخر بگیرد و به عنوان یک حضور پوششی و تشریفاتی تلقی کند اما آقای جهانگیری روی نکته بسیار درستی دست گذاشت و خود را نماینده جریان اصلاحطلب مطرح کرد.
همچنین سیدحمید کلانتری در مطلبی با عنوان «روحانی می آید تا...» در روزنامه آفتاب یزد نوشته است: روحانی شنبه شب در پایگاه انقلاب مسجد حظیره با مردم یزد گفتگو ودیدار خواهد داشت. یزد و یزدیها با روحانی رابطه ای آشنا و دوستانه و متقابل باسابقه طولانی چهل ساله دارند.
روحانی از جمله روحانیون مبارز و انقلابی بود که در دوران ستم شاهی بارها به دعوت علما و انقلابیون و دانشجویان برای سخنرانیهای مختلف به یزد آمد و در آگاهی بخشی و ترویج فرهنگ انقلابی دربین یزدیها بویژه جوانان نقش موثری ایفا نمود.اتفاقا یکی از مراکزی که بانی و مدعو این مجالس بود منزل آقای دکترعارف بود.
در انتخابات حماسی سال 92 نقش بزرگان یزدی در پیروزی آقای دکتر روحانی نقشی محوری و سرنوشت ساز بود. مدیریت برجسته رئیس دولت اصلاحات و حمایت ویژه یار دیرین انقلاب حضرت آیت الله هاشمی رفسنجانی و همراهی یادگار عزیز امام همراه با فداکاری ارزشمند دکتر عارف همگی موجب پیروزی دکتر روحانی در دور اول انتخابات شد.
مردم آگاه، بصیر و بزرگوار یزد نیز در انتخابات 92 خوش درخشیدند و با حضور آگاهانه خود درانتخابات رای به عقلانیت وتدبیر دادند و یزدیها مفتخر شدند که به عنوان دومین استان بالاترین درصد رای را به آقای دکتر روحانی بدهند.
آقای دکتر روحانی هم در سفر سال گذشته به یزد برای یزدیها وبزرگان اصلاحات وعلمای بزرگ یزد سنگ تمام گذاشت و از همت والای آنان قدردانی شایسته نمود.
اینک باردیگر روحانی به یزد می آید تابه مردم گزارش دهد چگونه وظیفه خود را در پاسداشت اعتماد مردم به انجام رسانده است.
آمده است تا بگوید چگونه کشور را از تهدیدها و تحریمهای بزرگ با اتخاذ دیپلماسی مذاکره و گفتگو نجات داد و برجام را با مدیریت درست در یک تلاش بزرگ بین المللی به فرجام رساند.
می آید تا بگوید چگونه به اقتصاد کشور آرامش داد و نرخ رشد منفی 6 درصد را پس از سه سال تلاش به مثبت 7 درصد رساند. چگونه تورم لجام گسیخته را به تورم یک رقمی تبدیل کرد.
می آید تااز خدمت بزرگ در عرصه سلامت وارزان سازی خدمات درمانی و بیمارستانی بگوید. تا از تحت پوشش بیمه سلامت رفتن قریب به ده میلیون نفر از اقشار ضعیف و حاشیه نشینان بگوید.
از رونق بخش کشاورزی بگوید از خودکفایی و صادرات گندم.، از افزایش صادرات غیر نفتی نسبت به واردات برای اولین بار و البته از موانع ومحدودیتها ومشکلات خدمت وسازندگی کشور و مانع تراشیها و کم لطفی ها بگوید.
والبته از مشکلات و رنجهای مردم که هنوز باقی است و از برنامه هایش برای رفع مشکلات، برای رونق اقتصادی و تولید و برای رشد اشتغال صادقانه سخن بگوید و شعارهای عوام فریبانه و غیرواقعی و مشکلآفرین سخن بگوید.
وبالاخره می آید تا بار دیگر باشما مردم بزرگ تجدید پیمان نماید.مردم یزد بار دیگر به تاسی از بزرگان یزد بااستقبالی بزرگ حماسه میآفرینند و نشان خواهند داد که یزد هم دارالعباده است هم دارالعلم و مردم فهیم یزد فریب عوامفریبی ها را نخواهند خورد و راه عقلانیت و تدبیر را ادامه خواهند داد. انشاءالله
محمدعلی وکیلی در مطلبی با عنوان «چرا دوباره روحانی؟» در روزنامه ابتکار نوشته است: کمتر از یک ماه به انتخابات ریاست جمهوری زمان باقی است. این انتخابات از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است. نتیجه این انتخابات تاثیر زیادی بر سرنوشت ایران خواهد گذاشت. ما به لحاظ زمانی در نقطه عطف تحولات منطقه ایستاده ایم.
مناسبات قدرت در حال تحول است. به گمانم می توان گفت «قدرت» در حال پوست اندازی است. پدیده ای به نام ترامپ از راه رسیده که می تواند تهدیدی جدی به حساب آید. در این میان، نوع برخورد ایران می تواند حتی سرنوشت منطقه را عوض کند. لذا ما در نقطه کانونی سرنوشت ایستاده ایم. راهی که امروز انتخاب می کنیم به یک معنا برگشت ناپذیر است. از همین رو، انتخابِ اردیبهشت امسال، اهمیتی حیاتی دارد.
به نظر نگارنده، میان این آشوب و تلاطم در جهان و منطقه روشی که روحانی انتخاب کرده است و راهی که او می رود، معقول ترین انتخاب است.
امروز کشورهای متخاصم منطقه، مترصد فرصتند که علیه ایران اقدامی جدی انجام دهند اما توان همراه سازی کشورهای دیگر را ندارند. در واقع آنان با بحران اجماع
روبه رو اند. این درحالی است که تا پیش از روحانی، ساده ترین کار برای دشمنان ایران، ایجاد اجماع جهانی علیه ایران بود. در آن هنگامه، هر قطعنامه ی ظالمانه ای علیه ایران، باکمترین دردسر و با بیشترین امضا، تصویب می شد. بزرگترین هنر روحانی در سیاست خارجی، شکستن این اجماع بود.
امروز که جهان محل ناآرامی و بی ثباتی شده است، ضرورت حضور کسی مانند روحانی دوچندان حس می شود. کسی که هم متخصص امنیت ملی و هم در دیپلماسی تبحر دارد. از این حیث روحانی بر رقیبانش تقدم فضیلت دارد.
در داخل نیز ضرورت حضور روحانی حس می شود. او کارهای نیمه تمام بسیار دارد. کارهایی که می تواند اقتصاد ایران را ترمیم کند . او مهمترین کاری که در این حوزه انجام داد این بود که اقتصاد ایران را به ریل «قاعده» آورد. تیم اقتصادی دولت، در این حوزه کارهایی انجام داد که عموماً در دراز مدت آثار ملموس خود را نشان می دهد و به هوسِ تبلیغات و «هورا» های زودگذر و تشویش آفرین، آینده اقتصاد ایران را قربانی نکرد. در ادمه همین روش است که می بینم امروز او شعارهای پوپولیستی نمی دهد و وعده های نجومی از او شنیده نمی شود. چرا که او قاعده اقتصاد را می داند و اقتصاد را هم به قاعده می خواهد. از قضا، یکی از جاهایی که باید روحانی را بر رقیبش ترجیح داد، در همین دقیقه است. اینکه او وعده تولید چند میلیونی شغل نمی دهد یعنی او هم می داند شغل چیست و هم معنای چند میلیون شغل را درک می کند و هم واقعیت های اقتصاد را می فهمد و از این حیث نیز بر رقیبانش تقدم فضل دارد.
او نه تنها گره پرونده هسته ای را پس از یک دهه گشود بلکه قفل تورم را هم پس از یک دهه، باز کرد.
بیش از یک دهه بود که تورمِ افسار گسیخته، بلای جانِ بازار و اقتصادِ ایران شده بود. سرنوشت معیشت مردم، گرفتارِ منحنیِ ناپایدارِ تغییرِ قیمت بود. روحانی ثبات را به این حوزه باز گرداند و ضریب امنیت اقتصاد را بالا برد.
روحانی راه های درستی را رفته است که نیاز به تداوم و تکمیل دارد. او موانع حقوق شهروندی را می داند و این نکته را درک می کند که برای تحقق آن، آگاهی مردم از آن، مقدم بر هر چیز است. برای اجرای حقوق شهروندی از خود شروع می کند و دهان منتقد را نمی بندد و منتقدان را ممنوع التصویر نمی کند. شعار فانتزی نمی دهد و موانع اجرا را می شناسد و گام به گام به رفع آن همت می گمارد.
نگاهی به شعارهای طرفین رقابت و کاندیدا ها نشان از تفضلِ او بر رقیبان می دهد. او شعار زیاد نمی دهد و ادعای بلند نمی کند؛ چرا که برای رئیس شدن نیامده بلکه آمده برای اسلام، برای ایران...
از این رو، محترمانه عرض می کنم که او بر رقیبانش ترجیح دارد و باید او بماند برای تکمیل ایده بازگشت به عقلانیت و اعتدال.
جواد دلیری سردبیر روزنامه اعتماد نیز در یادداشتی با عنوان «برندگان و بازندگان مناظره» نوشته است: برنده مناظره اول کدام نامزد بود و آیا چهره پیروز داشت؟ این نخستین پرسش پس از مناظره جمعه بود.
پدیده مناظره اول، بدون شک اسحاق جهانگیری بود. معاون نجیب و اصلاحطلب دولت، دیروز یک ستاره واقعی بود که زلزلهای بر تار و پود رقیبان روحانی انداخت. او بدون شک با صراحت و شجاعت و البته صداقت تمام سخن گفت. گفت که رییس خود را روحانی میداند و پاسخ شنیدنی رییسجمهور را هم دریافت کرد (اهلا و سهلا) او با صداقت و شجاعت گفت که آمده است تا صدای اصلاحات را به گوش مردم برساند. آمد و با صلابت گفت که آمدنش برای استفاده از فرصتها جهت بیان مطالبات و دیدگاههای جریانی با اقتدار اجتماعی است.
اسحاق جهانگیری دیروز در برابر قالیباف ایستاد تا او خود را رقیب روحانی نخواند. قالیباف تمام تلاش خود را کرد تا نشان دهد او نماد اصلی تغییر در برابر نماد وضع موجود یعنی روحانی است. اما خیلی زود، تاکتیک او بیاثر شد. او زود به روحانی حمله کرد. در مناظره سخنانی را علیه روحانی بیان کرد و خیلی زود مشت خود را باز کرد اما جهانگیری به عنوان چهره مکمل روحانی نقشه او را برهم زد و پاسخی زودهنگام و منسجم و البته باورنکردنی را داد. تقریبا تمام اتهامها و انتقادهای قالیباف علیه دولت پاسخ داده شد و در برخی موارد او بود که در جایگاه متهم قرار گرفت. در مناظره دیروز روحانی نه برد نه باخت؛ هر چند بر کسی که در دولت مستقر است و باید پاسخ وضعیت موجود را بدهد، نباختن یک برد محسوب میشود. زوج روحانی- جهانگیری، راهبرد قالیباف برای حمله به دولت و ایجاد موج نارضایتی از دولت را خنثی کرد.
در مناظره دیروز، ائتلاف راهبردی- روحانی و جهانگیری توانست تصویری از رویکردها و نگاهشان از وضعیت امروز کشور و آنچه انجام دادهاند را در ویترین و مقابل افکار عمومی به نمایش بگذارد. اما در مقابل رییسی و قالیباف بهجای برنامههایشان، تنها دیدگاهشان را بیان کردند. آنچه از حرفهای آنها ناخواسته به نمایش درآمد جدال آنها در جذب آرای پایگاه پایین جامعه بود. به بیان دیگر آن دو آمده بودند تا سهم بیشتری از پایگاه آرای احمدینژاد را تصاحب کنند و برای این از هم سبقت گرفتند. هر چند تفاوت این دو در این موضوع و نگاه مشهود بود. مناظره دیروز موفق شد تا حد زیادی افق نگاه کلان کاندیداهای انتخابات را برای تودههای اجتماعی به نمایش بگذارد هر چند جدال قالیباف با روحانی – جهانگیری به رییسی کمک کرد تا در پایان مناظره خود را به مثابه یک چهره متفاوت نشان دهد. آنجا که گفت دوای درد مردم برنامه داشتن است نه دعوای اصلاحطلب و اصولگرایان. هر چند این جملات نه فضای مناظرات را در دقایق پایانی عوض کرد و نه فضای اجتماعی را.
دیروز، مناظره برنده نداشت. اما پدیدهای متفاوت داشت، او کسی نبود جز اسحاق جهانگیری. او کمک کرد تا روحانی نبازد، بازیای را شروع کرد که بازندهاش قالیباف بود. اسحاق جهانگیری در انتخابات شرکت کرد تا قالیباف را از صحنه به در کند. حالا نوبت روحانی است تا در جدال با رییسی، نشان دهد پیروز میدان کیست. هر چند رقابت قالیباف – روحانی هنوز تمام نشده است. همچنان که رقابت رییسی – قالیباف. قالیباف بسیاری از برگهای خود را رو کرد اما روحانی – جهانگیری هنوز گفتنیهای بسیار و برگهای برنده زیادی دارند. باید منتظر ماند. راه زیادی نمانده است.
عباس حاجینجاری هم در مطلبی با عنوان «دوگانه جنگ و صلح و عبرتی که باید گرفت» در روزنامه جوان می نویسد: جنگنمایی و خط ایجاد ارعاب در مردم برای کسب رأی در انتخابات دوازدهم این روزها به محور اصلی گفتمانی و فضاسازی طیفی از فعالان سیاسی داخل و رسانههای ضد انقلاب و بیگانه تبدیل شده و آنها این عرصه را بستری یافتهاند تا مردم ایران را تحقیر و ترسو معرفی و به تبع آن اهداف خود را برای زمینهسازی جهت تحمیل برجامهای بعدی دنبال کنند. توصیه به تسلیم البته در گذشته نیز در کارنامه این طیف سیاسی ثبت شده است، زمانی که امریکاییها بعد از حمله به افغانستان، به ظاهر توانسته بودند بر این کشور جنگ زده و فقیر مسلط شوند، بوش رئیسجمهور وقت امریکا، هدف بعدی حمله امریکاییها را ایران اعلام کرده و ایران را به همراه عراق و کره شمالی محور شرارت نامیده بود که باید منتظر حملات قریبالوقوع نظامیان امریکا باشند، در همان زمان فعالان مرتبط با همین طیف سیاسی که در مجلس ششم اکثریت داشته ظاهراً ترس از دشمن جزو خصیصه ذاتی آنها شده است، با نوشتن نامهای با 127 امضا به مقام معظم رهبری به ایشان توصیه کرده بودند که جام زهر رابطه با امریکا را سر کشیده و در برابرش تسلیم شوند.
اکنون که ترامپ رئیس جمهور امریکا به شکست در افغانستان و عراق به رغم 6هزار میلیارد دلار هزینه اعتراف و ایران را پیروز این میدانها معرفی میکند بهتر میتوان ثمرات ایستادگی و مقاومت ایران و عدم توجه به توصیههای ذلتآمیز در آن زمان را درک کرد. ملت ایران در طی چهاردهه بعد از پیروزی انقلاب بارها ثمرات ایستادگی و مقاومت را تجربه کرده و البته هر زمان که مسئولان وقت در برابر دشمنان کوتاه آمدند نتایج تلخ آن را چشیدند. در زمینه رفتارشناسی امریکاییها در تهدید کشورها مقایسه دو الگوی سوریه و کره شمالی قابل توجه است، در مورد سوریه زمانی که آنها احساس کردند که این کشور قادر به پاسخگویی به تهدیدات آنها نیست، به سمت پایگاه الشعیرات موشکپرانی کردند و البته در همان زمان هم تصریح کردند که هدف از این حملات ارسال پیام به برخی از کشورهای منطقه است، اما در مورد کره شمالی وقتی آمادگی این کشور را در پاسخگویی به تهدیدات امریکا احساس کردند، عقب نشستند...
اما در مورد ایران تأکید مکرر مقامات امریکا بر اینکه یکی از اهداف حمله به سوریه پیام به ایران است، مشخص میکند که از منظر آنها مسائلی نظیر هستهای بهانهای بیش نیست، بلکه همانطور که ترامپ تأکید کرد هدف آن است که ایران با امریکا باشد و مانند دیگر کشورهای مفلوک منطقه سلطه آنان را بپذیرد. مؤید این امر نیز سخنان خانم راس لتینین رئیس کمیته روابط خارجی سنای امریکاست که ماه گذشته در جلسه استماع کمیته روابط خارجی مجلس این کشور گفته بود امریکا تحریمهای فلج کننده را علیه ایران اعمال خواهد کرد تا همانگونه که ایران برجام هستهای را پذیرفت، برجام موشکی را نیز پذیرفته و روند تقویت توان موشکی خود را متوقف کرده یا دست از حمایت از نیروهای مقاومت در منطقه بردارد. اما در داخل اهداف این جنگنمایی و آن هم در آستانه انتخابات را در چند بعد میتوان فهرست کرد.
1- دولت یازدهم بهرغم وعده و وعیدها، اکنون در روزهای پایانی کار خود با یک سؤال بزرگ در مورد نتایج برجام مواجه است و این امر به شدت به پایگاه اجتماعیاش لطمه وارد کرده است. تهدیدنمایی نسبت به وقوع جنگ، شاید بدترین برداشت از این توافق است، که متأسفانه بر آن اصرار میشود.
2- ناکارآمدی در دیگر عرصهها و رهایی از پاسخگویی به مطالبات معیشتی و اقتصادی مردم بهرغم فهرست بلند وعدههایی که در آستانه انتخابات 92 داده شده بود، عامل دیگری است که مشاوران در بهرهگیری از دوگانه «جنگ و صلح» برای جبران ناکارآمدی روی آوردهاند.
3- پیامد منفی دیگر این سناریو طمعورزی دشمنان و مصمم ساختن آنها در تشدید فشارهاست، نکتهای که پس از تهدیدات اخیر امریکاییها، آقای ظریف وزیر امور خارجه ناچار به واکنش در برابر آن شد. او ضمن تأکید مجدد بر بدعهدی امریکاییها، با اشاره به اینکه ایران برای تمام سناریوهای ممکن آمادگی دارد، با اشاره به تجربه جنگ تحمیلی و مقاومت مردم ایران تصریح میکند که ایرانیان هرگز اجازه تکرار این تجارب تلخ و خسارات جبرانناپذیر و تحمیل جنگ ویرانگر دیگری را نخواهند داد و سامانه موشکی دفاعی جمهوری اسلامی ایران دقیقاً با همین هدف استقرار یافته و تقویت میشود.
مقام معظم رهبری در دیدار فرماندهان و کارکنان ارتش جمهوری اسلامی ایران به مناسبت روز ارتش، یکی از نقاط قوت مردم ایران را روحیه شجاعت و ایستادگی ملت در برابر تشرها و اخمهای ابرقدرتها دانسته و یادآور شدند که یکی از شگردهای قدرتهای متجاوز برای ترساندن ملتها و دولتها وادار کردن آنها به تأمین منافع نامشروع خود، تشر زدن و از خودبزرگنمایی نشان دادن است. ایشان تأکید کردند که برای یک کشور بدترین حالت آن است که مسئولان آن کشور از تشر دشمن بترسند، زیرا این کار در را به روی ورود متجاوز و تعرض او باز میکند. رهبر انقلاب خاطر نشان کردند که در اینکه امور کشور را باید با عقل، تدبیر و حکمت انجام داد، هیچ تردیدی وجود ندارد اما این تدبیر و حکمت باید همراه با شجاعت باشد، ترسیدن و دلهره از دشمن و تحت تأثیر قرار گرفتن اول بدبختی است، اگر کسی هم میخواهد بترسد، اشکالی ندارد، اما از طرف ملت و به حساب مردم نترسد، زیرا ملت ایران ایستاده است.
احمدغلامی سردبیر روزنامه شرق نیز در مطلبی با عنوان «قالیباف در دوزخ مناظره» معتقد است: حیات و مرگ سیاسی قالیباف در گرو پیروزی در انتخابات دوازدهمین دوره ریاستجمهوری است. آنچه او را به این کارزار کشانده است، جدا از جاهطلبی سیاسیاش، ترس از درجا زدن در سیاست است. قالیباف فکر میکند وقت آن رسیدهاست که میوه قدرت را از شاخه بچیند و اگر این کار را امروز نکند شاید دیگر فرصت چنین کاری پیش نیاید، رویایی که در اولین مناظره انتخاباتیاش به کابوس تبدیل شد. چرخش رویکرد اصلاحطلبان و صراحت آنان، خاصه اسحاق جهانگیری که در مناظره اخیر خود را نماینده طیفِ اصلاحطلب خواند، قالیباف و تیمِ انتخاباتی او را شوکه کرد. اصلاحطلبان سالیانی روحیه مدارا و تساهل را در پیش گرفته بودند و در مقابل، این اصولگرایان بودند که با حضور رادیکال و حرفهای نامتعارف نگاهها را به خود جلب میکردند، اما انتخابات ٨٤ و ٨٨ این معادله را برای همیشه برهم زدهاست. اینک اصلاحطلبان با دستِ پُر و بدون مصلحتاندیشی از دستفروشانی سخن میگویند که صورتشان با سیلی سرخ میشود، یا از مجوز برجهای چندینوچند طبقهای که بهتعبیر جهانگیری با مدیریتِ سازهای به کسانی واگذار شد که ثروت مردم را غارت کردهاند. اشتباه محاسباتی قالیباف تاکید او بر رانتخواری طیفِ برخوردار جامعه بود که بهزعم او از نگاه دولت روحانی جا مانده بودند حال آنکه او هنوز پاسخ درخوری برای رانتهای برملاشده شهرداری به مدیران شهری نداده است. بهتعبیر دیگر، قالیباف درست از جایی حمله کرد که نقطه ضعفِ خودش بود.حیات و مرگ سیاسی قالیباف در گرو پیروزی در این انتخابات است و او تنها در صورتی به جانبداری از رئیسی کنار خواهد رفت که شانس رئیسی دوچندانِ او باشد و در این صورت نیز جایگاه معاونتاولی او در دولت تضمین شود. وگرنه قالیباف در کارزار انتخابات میماند و میجنگد. قالیباف در وضعیتی است که راه برگشتی ندارد، یا باید پیروز شود یا در معامله با رئیسی به خواستهاش برسد، معاملهای که چندان هم قطعی نیست. چه آنکه نخستین حضور نامزدهای انتخاباتی در مناظره جمعی نشان داد دستکم همصداییِ آشکاری میان رئیسی و قالیباف وجود ندارد. اما از راهِ رفته نمیتوان بازگشت و آدمهایی که تنها یک راه پیش رو دارند، آدمهای خطرناکی هستند، خاصه اگر محمدباقر قالیباف باشد که تمایل او به بالارفتن، حد یقفی ندارد و از هر دستاویزی برای رسیدن به هدفش استفاده خواهد کرد. شاید همین خصیصه او است که بزرگان اصولگرا را میترساند و نمیگذارد با او یکدل شوند.با مقایسه سردستی قالیباف با علی لاریجانی میتوان تا حدی به کُنه وضعیت قالیباف پی برد. علی لاریجانی در سیاست گامبهگام قدم برمیدارد و جاهطلبی سیاسیاش را با طمأنینه مهار میکند، برعکسِ قالیباف که بدون پردهپوشی سودای ریاست دارد. خاستگاه سیاسی علی لاریجانی چنین فرصتی برایش فراهم میکند تا آهسته و مطمئن بهسمت ردههای بالای سیاست قدم بردارد، اما قالیباف چنین خاستگاهی ندارد و ناگزیر باید موفقیتش را در کنشپذیری و خطرپذیری سیاسی جستوجو کند. تاریخ سیاسی ایران خاطره خوشی از چهرههای سیاسی همچون قالیباف ندارد. او روی دیگر احمدینژاد است و درست برعکسِ ابراهیم رئیسی، تلاش میکند این «اینهمانی» را پنهان کند؛ اما در همین مناظره اخیر رفتار و گفتارش بیش از هر زمان دیگر احمدینژاد را تداعی کرد.دادههای تاریخی خود سخن نمیگویند و باید تعبیر و تفسیر شوند، اما برخی رویدادها نقطه تلاقی تئوری و تاریخاند و نیازی به تفسیر ندارند، همچون انتخاباتی که دولت نهم و دهم را روی کار آورد، دورانی که مردم مصائب آن را با پوست و گوشت خود احساس کردند. از این منظر است که میتوان گفت انتخابات سال ٨٤ و ٨٨ تجربه مهمی برای مردم ایران بوده است. حتی میتوان پا را فراتر گذاشت و ادعا کرد که تجربه سیاسی جامعه ما در انتخابات ٨٤ و ٨٨، تاریخ انتخابات را به دو دوره قبل و بعد از خودش تقسیم کرده است. قالیباف و رئیسی میتوانستند رئیسجمهور این دو دوره باشند، دورهای که احمدینژاد، درست یا نادرست جایگاه آنان را در دست گرفت. قالیباف میخواهد دوران بهسرآمده سیاسیاش را در پس کردارها و گفتارهای بهظاهر متفاوت پنهان کند، در حالیکه بهنظر میرسد رئیسی بیشتر بر آن است تا بدون تداعیِ احمدینژاد از توان جریانِ او استفاده کند و روحانی و قالیباف را بدون برانگیختن مردم کوچه و بازار شکست بدهد. همین رویکرد موجب شده تا سعید مرتضوی با دعوت یا بدون دعوت رهسپار مسجد حظیره یزد شود و در شهری که تحتتاثیر آموزههای آیتالله خاتمی است، از تفکرات رئیسی -که فاصله آشکاری با این آموزهها دارد- خواسته یا ناخواسته رونمایی کند. عملکرد مرتضوی یادآور این حکایت است که «شترسواری دولا دولا نمیشود!» بیشک حضورِ بهنگام یا ناهنگام مرتضوی در ریزش آرای رئیسی در شهرهای بزرگ تاثیر بسیار خواهد داشت. خودِ رئیسی نیز این مسئله را بهخوبی دریافته است که ستاد انتخاباتیاش بهسرعت بیانیهای را منتشر میکند تا حضور مرتضوی را بیبها و بیبهانه قلمداد کند. این کار از سوی نامزدی که هیچ اِبایی در همکاری با مردان احمدینژاد ندارد بسیار معنادار است. حضور مرتضوی را چه جدی بگیریم و چه نگیریم، معلوم میشود که رئیسی و قالیباف بیش از آنکه نامزدهای انتخاباتی بعد از ٨٨ باشند به دورههای قبل از آن تعلق دارند و هنوز در آن فضا تنفس میکنند. سالهایی که برای اصولگرایان این امکان بهوجود آمد تا خود را در ردههای بالای سیاست تثبیت کنند، فرصتی که با پیروزی احمدینژاد و حمایت همهجانبه اصولگرایان از او از دست رفت. چندان منطقی بهنظر نمیرسد که مردم به حامیان دولت نهم و دهم اقبالی نشان دهند، مگر اینکه اتفاق تازهای در سیاست بیفتد. قاعدتا اصولگرایان باید چهار سال دیگر صبوری کنند تا اگر قرار است به عرصه سیاست بازگردند، خاطره مردم از تبعات مدیریت آنان در سالهای گذشته پاک شود. اگر مردم حافظه بلندمدت هم نداشته باشند، بهاتکای حافظه کوتاهمدت خود درمییابند که با روی کار آمدنِ نامزدهای اصولگرا، رئیسی و قالیباف، در بر همان پاشنه میچرخد. اینک مردم بیش از هر زمان دیگر باور دارند که مشکلات اجتماعی و مصائب اقتصادی خود را میتوانند از طریق فرمولهای سیاسی حل کنند و از اینروست که اینچنین با سیاست رودررو شدهاند.
حیات و مرگ سیاسی قالیباف در گرو پیروزی در انتخابات دوازدهمین دوره ریاستجمهوری است. آنچه او را به این کارزار کشانده است، جدا از جاهطلبی سیاسیاش، ترس از درجا زدن در سیاست است. قالیباف فکر میکند وقت آن رسیدهاست که میوه قدرت را از شاخه بچیند و اگر این کار را امروز نکند شاید دیگر فرصت چنین کاری پیش نیاید، رویایی که در اولین مناظره انتخاباتیاش به کابوس تبدیل شد. چرخش رویکرد اصلاحطلبان و صراحت آنان، خاصه اسحاق جهانگیری که در مناظره اخیر خود را نماینده طیفِ اصلاحطلب خواند، قالیباف و تیمِ انتخاباتی او را شوکه کرد. اصلاحطلبان سالیانی روحیه مدارا و تساهل را در پیش گرفته بودند و در مقابل، این اصولگرایان بودند که با حضور رادیکال و حرفهای نامتعارف نگاهها را به خود جلب میکردند، اما انتخابات ٨٤ و ٨٨ این معادله را برای همیشه برهم زدهاست. اینک اصلاحطلبان با دستِ پُر و بدون مصلحتاندیشی از دستفروشانی سخن میگویند که صورتشان با سیلی سرخ میشود، یا از مجوز برجهای چندینوچند طبقهای که بهتعبیر جهانگیری با مدیریتِ سازهای به کسانی واگذار شد که ثروت مردم را غارت کردهاند. اشتباه محاسباتی قالیباف تاکید او بر رانتخواری طیفِ برخوردار جامعه بود که بهزعم او از نگاه دولت روحانی جا مانده بودند...
روزنامه قانون نیز در مطلبی با عنوان «رئیسی؛ بازنده بزرگ مناظره نخست» به قلم داوود حشمتی آورده است: بازنده بزرگ مناظره روز نخست، نه محمد باقر قالیباف، بلکه آقای رئیسی وهمه آنهایی بودند که او را برای حضوردرانتخابات ترغیب کردند.حجت الاسلام رئیسی نتوانست خودش را نشان دهد چون درمیان حملات قالیباف ودفاع کاندیداهای دولت گم شده بود. گفتنی است دراین بازی، قالیباف بازنده دوم بود. او سعی کرد خود را رقیب اصلی دولت معرفی کند و در این پروژه نیز موفق بود. دولت نیز نشان داد با حمله به قالیباف تمایل دارد رقیبش را قالیباف تعریف کند، نه رئیسی. قالیباف حملات را از شب قبل و در برنامه فردی خودش در سیما آغاز کرده بود اما در اولین مناظره نشان داد تنها در جایی می تواند پیروز باشد که رقیب حضور ندارد.
جهانگیری در این مناظره همان مسائلی را گفت که مردم می خواستند اما قالیباف سعی کرد همچنان چهرهای احمدی نژادی از خودش بروز بدهد. او قصد داشت وعدههای بزرگ داده واز شعار«مامی توانیم» استفاده کند. اما چون به حرفهایی که می زد اعتقادی نداشت،درمقابل حملات جهانگیری دچارمشکل شد.اوبه ناچاربه جای پاسخ به جهانگیری بارها به روحانی حمله میکرد چون جوابی برای جهانگیری نداشت.دراین میان، معاون اول دولت به درستی برروی خصلتهای آمرانه قالیباف دست گذاشت و گفت شمایک شهردارید اما بهگونهای حرف می زنید که گویی مسئول کل عالم هستید. دربازی مناظره، بازیکن اصلی نقش تعیین کنندگی دارد.براساس قاعده اصلی،این تیم دولت(شامل روحانی وجهانگیری)بود که می توانست رقیب خودش را تعیین کند.همین اتفاق درسال 88 نیز افتاد.احمد نژاد آن سال همه کاندیداها(حتی نیروهای سیاسی) رایکجا جمع کرد وگفت همه شما پشت سر موسوی هستیدومن با اورقابت می کنم.در این، میان تلاش های کروبی ورضایی به جایی نرسید.احمدی نژاد بود که رقیبش رامشخص کرد.دراین مناظره نیز این تیم دولت بودکه رقیبش را تعریف کرد ودراین تعریف رقیب،رئیسی نبودکه انتخاب شد. قالیباف نیز نشان داد که قصد دارد از تجربه سال 92 استفاده کند و در مقابل اولین حمله کوتاه نیاید اما برآیند کلی مناظره نشان میدهد که درمجموع، قالیباف توانایی این را نداشت که حریف تیم دونفره شود.میتوان گفت جهانگیری دراین مناظره به تمام حرفهای قالیباف دراین چند مدت پاسخ داد اگرچه اولین خدشه به آمارقالیباف را رئیسی واردکرد. قالیباف که گفته بود ما یازده میلیون حاشیه نشین داریم،رئیسی پاسخ داداین رقم به سال 92 تعلق دارد و امروز نزدیک به 16 میلیون حاشیه نشین وجود دارد.اما هیچ کدام سراغ یکدیگرنرفتند.تلاش قالیباف برای تقسیم بندی جامعه به 96 درصدی هاو 4 درصدی هاوبرخی دیگر از مواردی که در کمپین انتخاباتی او طرح ریزی شده،در واقع کپی برداری از آمریکاست.او نمی توانست مانند احمدی نژاد خودش را بیرون از نظام معرفی کرده وبگوید:« از ابتدای انقلاب برخی همه پست ها رادراختیار داشتند، بنابراین ازجنبش والاستریت کپی برداری ناشیانه ای کرد وبه جای 99 درصدی ها،خواست جنبش 96درصدی راه بیندازد.
قالیباف البته تمام مواردی که می توانست بگوید رابیان کرد. بدون شک این موضوع دستش را در مناظرههای بعدی خالیتر خواهد کرد. طرفداران رئیسی در روزهای آینده تلاش می کنند ازاونقشی مانند محسن رضایی در 88 بسازند.ضمن اینکه در روزهای آینده، پس لرزه های این مناظره را شاهدخواهیم بود.این برنامه ای نیست که عصر روز 8 اردیبهشت تمام شود.تازه سوت آغازمسابقه نواخته شده است. قالیباف نیز نشان داد هیچ برنامه ای ندارد.اوتنها با دو پروژه افزایش شغل ودادن یارانه و تقسیم پول به میدان آمده ومی خواهد آنها را اجرا کند.درست مانند ترامپ که پروژه های دیوار مکزیک و ممانعت از مهاجرت را داشت.
روزنامه کیهان نیز در مطلبی با عنوان «مردم از یک سوراخ دوبار گزیده نمیشوند» به قلم جعفر بلوری نوشته است: دادن وعدههای «آنچنانی» و «نشدنی» برای جمعآوری آراء، همواره یکی از روشهای«آفتزای» مبارزات انتخاباتی، چه در کشور ما و چه در انتخابات سایر کشورها بوده است. «شاید» این روش، با سوءاستفاده از شرایط خاص حاکم بر آن کشور در کنار تاکتیکهای خاص رسانهای و کلامی، «جواب» داده و آراء عدهای را هم به سبد فرد ریخته باشد اما، به دلیل غیرمنطقی و غیرعقلانی بودن بسیاری از اینگونه وعدهها که به اصطلاح وعده «سرخرمن» نامیده میشود در نهایت، آتش آن دامن وعدهدهنده و مردم را، با هم خواهد گرفت. چنین وعدههایی نیز معمولا اقشار خاصی از جامعه را هدف میگیرند که بعضا فریب چنین حرکتهای عوامفریبانه و پوپولیستی را به راحتی میخورند. وعده معروف 100 روزه، فقط یک نمونه از این وعدههای آنچنانی است که دود آن سرانجام، به چشم صاحبان آن رفت طوری که در ماههای آخر ریاست جمهوری مجبور شدند، دادن چنین وعدهای را مانند بسیاری از وعدههای دیگر از اساس تکذیب کنند! اما این وعده شاید، به دلیل همان«جواب دادن»، شاید هم به دلیل خالی بودن کارنامه وعده دهنده، مجددا و برای دور بعدی انتخابات تکرار شده است!
اما در همین چند روزی که فضا رسما انتخاباتی شده و مناظرهها تنور انتخابات را گرمتر کردهاند، برخی نامزدها به همراه جریانهای نزدیک به آنها به طور مرتب، دم از پوپولیستی بودن وعدههای رقبا زده و عملی شدن آنها را غیر ممکن اعلام میکنند.
تا اینجای کار مشکلی وجود ندارد؛ اما نکته اینجاست که، چنین برچسبهایی دقیقا از سوی همان کسانی به رقبا زده میشود که با وعدههای پوپولیستی و خلاف واقع، عوام را فریفتند، به قدرت رسیدند، به داشتههای ارزشمندی مثل هستهای و مسکن مهر و... چوب حراج زدند و در نهایت چوب آن را هم خود خوردند و هم مردم. این عده حتی پس از برگزاری انتخابات نیز دست از دادن چنین وعدههایی برنداشتهاند و مثلا در مقطعی که مجلس در حال بررسی برجام بود ادعا کردند: «روزی 100 تا 150 میلیون دلار هزینه تاخیر در اجرای برجام خواهد بود.»(!) تا بدین ترتیب افکار عمومی را با این وعده که در صورت اجرای برجام روزانه 150 میلیون دلار به جیب ملت خواهد رفت، بفریبند. با این حساب امروز با گذشت حدود یک سال و 4 ماه از اجرایی شدن برجام میبایست چیزی نزدیک 73 میلیارد دلار از اجرای برجام به جیب ملت واریز شده باشد!
از این حرفها و شعارهای پوپولیستی در 4 سال گذشته بسیار زیاد مطرح شده و هنوز هم مطرح میشوند. در اینجا فقط به گوشه کوچکی از آنها اشاره میشود:
- دولت تدبیر و امید نخواهد گذاشت این همه جوان بیکار در مقابل خانواده و فرزندان شرمنده باشند.
- در ماههای ابتدای آغاز به کار دولت «تدبیر و امید» موانع از سر راه تولید برداشته میشود.
- در کنار هدایت نقدینگی به سمت تولید باید با فساد و رانتخواری مبارزه کنیم چرا که بدون آن تولید رونق نخواهد یافت.
- شعار من «نجات اقتصاد ایران» است. برنامه اقتصادی من حل معضل اشتغال به خصوص برای تحصیلکردههاست.
- روی آوردن به مسیر واردات بزرگترین بیعدالتی است. یعنی عدالت این است که در شرایط فشار دشمن ما بتوانیم در داخل به تولید کمک کنیم، فضا را بهبود ببخشیم، تولید داخل را افزایش دهیم و از مقدار واردات بکاهیم.
- کلید من، کلید تدبیر است و هر قفلی را باز میکند و تمام مشکلات قابل حل است و برای آنها برنامه دارم.
- در برنامه من علاوه بر برنامههای میانمدت برای حل مشکلات اقتصادی، اجتماعی، سیاست خارجی و امور فرهنگی، برنامه کوتاهمدت یک ماهه و 100 روزه وجود دارد. ما میتوانیم در یک زمان کوتاه تحول اقتصادی در کشور به وجود آوریم و در آن تحول اقتصادی با ایجاد یک دوره تنفس به کارخانهها و مراکز تولیدی که مشکل دارند این معضلات را حل کنیم.
- چنان رونقی به اقتصاد بدهیم و آنچنان مردم را از درآمد سرشار کنیم که نیازی به 45 هزار تومان پول یارانه نداشته باشند.
- همه تحریمهای مالی و بانکی و حتی نظامی و موشکی در روز اجرای توافق یکجا برداشته خواهد شد.
- اگر میخواهید ریال ایرانی به جای اول خود و گذرنامه ایرانی به احترام خود برگردد، پای صندوق آراء بشتابید
-در سال 10 میلیون توریست میآورم و 4 میلیون شغل ایجاد میکنم.
زدن رقبا با چوب «پوپولیست» آن هم از سوی پوپولیست جماعت، میتواند دلایل مهمی داشته باشد. اعتقاد و ایمان به شعار «ما نمیتوانیم» یکی از این دلایل است. اگر دلیل بر زمین ماندن بخشی از این همه وعده «پوپولیستی بودن» آنها بدانیم، قطعا بخش عمدهای از این وعدهها به دلیل داشتن همین باور«ما نمیتوانیم» است. این که چرا به وعدههای رقبا حمله میکنند و وعدههای شدنی حریف را هم، «ناشدنی» جا میزنند هم، ریشه در باور همین عوامفریبانی دارد که در این دور از انتخابات با ژست مبارزه با پوپولیست به میدان آمدهاند.
ماجرا اما به همینجا ختم نمیشود. این عده در کنار وعدههای داده شده رقبا، وعدههای «عملی شده» آنها را نیز از حمله خود بینصیب نگذاشته و برخی از آنها مثل مسکن مهر را «ویران» کردهاند، بدون این که خود جایگزینی برای آن داشته باشند. مسکن مهر با تمام اشکالاتش، هزاران «مستاجر» را «صاحب خانه» کرد اما، این عده با «مزخرف» خواندن آن، از هیچ تلاشی برای «شکست خورده» جا زدن این طرح دریغ نکردند. «کلمه» مسکن اجتماعی را جایگزین «طرح عملیاتی شده» مسکن مهر کردند، بدون آن که حتی یک ماکت از «مسکن اجتماعی» که وعده آن را داده بودند، ارائه کنند، ساخت و ساز آن پیشکش!
در این بین اگر طرحی هم آنقدر بزرگ و موفق بود که نمیشد روی آن برچسب «مزخرف» زد، با گرفتن چند عکس یادگاری و افزودن کلمه «رسمی» به کلمه «افتتاح» سعی در مصادره آن کردند.
همانطور که اشاره شد، تبعات روی کار آمدن با وعدههای پوپولیستی و عوامفریبانه علاوه بر مردم در نهایت، دامن وعده دهنده را هم خواهد گرفت. «دستاوردسازی» هم دقیقا در چنین فضایی است که رونق میگیرد آن هم روی کاغذ و فضای مجازی. امروز روی کاغذ تحریمها لغو شده، رکود از بین رفته، میلیونها شغل ایجاد شده، تورم از کشور رخت بربسته، کارخانهها رونق گرفته، اموال بلوکه شده کشورمان آزاد شده و ...
کارنامه که خالی شد، وعدههایی که قبلا خود آن را «غیر عقلانی» خواندهایم را تکرار خواهیم کرد، حمله به وعدههای عملی شده و نشده رقبا را در دستور کار قرار خواهیم داد، همه غیر از خود را پوپولیست معرفی خواهیم کرد، با پروژههایی که دیگران ساختهاند، عکس یادگاری خواهیم گرفت و از همه مهمتر، با دستاوردسازی در شبکههای مجازی آن هم با پول بیتالمال، سعی در استفاده از روشهای پوپولیستی و عوامفریبی خواهیم داشت، غافل از این که مردم عاقلند و عاقل هم از یک سوراخ دو بار گزیده نمیشود.
همچنین روزنامه وطن امروز در مطلبی به قلم حسین قدیانی با عنوان «به «دولتِ نمیشود» نمیشود اعتماد کرد» آورده است: دولتی که رئیس آن، خودش میگوید «نمیشود، نداریم، نمیتوانیم» لاجرم توقع رأی دوباره از مردم هم نباید داشته باشد! اگر بنا به گفته خود حسن روحانی، «مشکلات کشور، ظرف 100 سال هم حل نمیشود»، پس کدام اعتماد مجدد به رئیس دولت حرف؟! و دولت آیه یأس؟! و دولت خلف وعده؟! و دولت تبعیض؟! و دولت رکود؟! و دولت فیشهای نجومی؟! و دولت ضد مردم؟! و دولت اهانت؟! و دولت تهمت؟! و دولت دروغ؟! اگر دولت موسوم به اعتدال، «دولتِ نمیشود» است، پس رأی هم نمیشود به او داد، چرا که باز هم نخواهد شد! حتی ظرف 100 سال! آقای روحانی تمنای کدام رأی از مردم دارد، وقتی بنا به اعتراف خودش، 40 سال یا حتی 100 سال هم، زمانی کافی برای حل مشکلات کشور نیست؟! شگفتا! نامزدی که 4 سال پیش در چنین روزهایی به ما «کلید» نشان داد، اینک بدل شده به «نماد قفل»! فیالمثل، برجام قرار بود بعد از آن همه امتیاز بزرگ به دشمن، سایه شوم تحریم را از سر ملت بردارد؛ برداشت؟! حسن روحانی و شرکا، توافق خود را «فتحالفتوح» نامیدند، «آفتاب تابان» نامیدند، «ابر و باد و مه و خورشید و فلک» نامیدند، حتی «نوزاد» هم نامیدند اما چه سود از این همه نام، از این همه حرف، از این همه حرافی و از این همه لفاظی، وقتی در عوض آن همه امتیاز دادهشده، نتوانستیم امتیاز لازم را از دشمن بگیریم و بهزعم آقای روحانی؛ شاهد لغو همه تحریمها در همان روز اجرای توافق باشیم؟! سایه شوم جنگ را که شهدا و رزمندگان و زلالترین جگرگوشههای این ملت، از سر کشور دور کرده بودند و همچنان هم دور نگه داشتهاند، جماعت قرار بود سایه شوم تحریم را از سر کشور بردارند! و اصلا و اساسا با همین هدف، راهی مذاکره با دشمن شدند! حالا اما در بزرگترین دروغ ممکن، مدعی هستند برجام، هدفی غیر از لغو تحریمها داشت! گویا عادت شده برایشان سخن ناراست که چشم در چشم ملت میدوزند و میگویند «من وعده 100 روزه ندادم!» سلمنا! این را فرض میکنیم وعده ندادی! 4 سال را بگو چه کردهای؟! جواب را نگاه کن! «100 سال هم مشکلات حل نمیشود!» پس به «دولت نمیشود» نمیشود اعتماد مجدد کرد! اگر دولت مستقر، خودش اصرار دارد بگوید «ندارم، نمیشود، نیست، حسش نیست، نمیتوانیم، این کار از عهده ما خارج است، مشکلات باقی خواهد ماند، اراده حل معضلات را ندارم»، پس لطف کند و تمنای رأی دوباره از مردم نداشته باشد! طرفه حکایت اینجاست که به اعتبار سخن دوست و دشمن، مهمترین معضل فعلی اقتصاد مملکت، «رکود» است، آنوقت حسن روحانی چشم میدوزد به چشم مردم و مدعی میشود «رکود نداریم»! از همین روزنامه ما، تا کیهان و سایر رسانههای انقلابی، تا روزنامههای زنجیرهای، تا فضای مجازی، تا سخن توده مردم در هر کوی و برزن و هر کوچه و بازار، همه از رکود و بیکاری و عدم تولید، گلههای بلندبالا دارند، آنوقت رئیسجمهور مملکت معتقد است «رکود نداریم»! آیا میتوان به کسی که اصلا و اساسا معضل را نمیبیند، اعتماد مجدد کرد؟! به کدام دلیل، کاری ندارم؛ بنا به هر دلیل، رئیس فعلی قوه مجریه، منکر وجود رکود در کشور است! آیا به کسی که بزرگترین معضل حال حاضر اقتصاد کشور را، از بیخ و بن انکار میکند، باز هم میتوان اعتماد کرد؟! 4 سال دیگر که هیچ، 100 سال دیگر هم آقای روحانی، رئیس قوه مجریه باشد، دریغ از معرفی فقط یک مدیر نجومی به دستگاه قضا! چرا که از نظر این دولت، مدیری با دریافتی ماهی 100 میلیون و بیشتر، «ذخیره و امانتدار» است! و این همان دولتی است که در شب واریز یارانه به مردم، عزا میگیرد! این «عزا» اما باورم هست که استعاره از عزای بزرگتری است! اصولا هر جا سخن از «کار برای مردم» است، «دولت حرف» عزا میگیرد! و از ورای همین عزاداری است که آقایان، حتی فرصت 100 ساله را هم کافی نمیدانند که احیانا از مشکلات، چیزی کم کنند! به جمله درست آقای قالیباف، شرحی بزنم؛ این ملت اگر، عمر نوح و صبر ایوب هم میداشت، وقتی چشم آقای روحانی، اصلا و اساسا رکود را نمیبیند، چه سود؟!
نظر شما