موضوعی که در جنگ های پیش از اسلام نیز به خوبی قابل مشاهده است، اما با توسعه اسلام در ایران و صدور این دین مترقی از مرزهای شبه جزیره به کشورهای همجوار، این رشادت هدفمند شد و علاوه بر میهن پرستی، به نوعی ارزش معنوی نیز مزین گشت.
میرزای جنگلی، رئیسعلی دلواری، ستارخان و باقرخان تنها نمونه هایی از تبلور روحیه رشادت در تاریخ معاصر این مرز و بوم هستند و این اسامی با آغاز نهضت اسلامی امام خمینی(ره) در ایران رشد چشمگیری پیدا کرد، انبوهی از اسامی که غالب آن ها را جوانانی تشکیل می داد که به امید استقلال و آزادی برای رسیدن به عدالت پا در راهی مقدس ولی دشوار نهادند و عَلَم مبارزه را به دوش کشیدند.
در این میان عناصری هم بودند که خیلی با موضوع آزادگی همراهی نمی کردند، اما برای رسیدن به قدرت حاضر بودند دست به هر جنایتی بزنند، حتی اگر سریر قدرتشان عاری از رکن "عدالت" باشد.
از این رو با پیروزی انقلاب اسلامی، در حالی که بسیاری از ایرانیان درد جانگداز از دست دادن عزیزانشان در راه رسیدن به این تحول بزرگ سیاسی ، اجتماعی را با شیرینی به زیر کشیدن نظام سلطه التیام می بخشیدند، ناگهان ابرقدرت های نظامی و سیاسی دنیا بر طبل جنگ کوفتند و به خیال تصرف تهران ظرف 48 ساعت!!! قلاده سگ هار منطقه را به سوی ایران گشودند و در حالیکه از هیچ حمایتی دریغ نمی کردند، این حیوان درنده را به سوی مرزهای کشورمان هی کردند.
ایران، کشوری ریشه دار با نظامی نو پا که نشئت گرفته از رهبری امام خمینی (ره) و حمایت های مردمی بود ، هنوز نتوانسته بود به مسایل داخلی خود سر و سامان بدهد و این تهاجم نظامی همزمان شد با استراتژی شائبه برانگیز یکی از مهره های خودفروخته این نظام تحت عنوان "زمین می دهیم زمان می خریم". بنی صدر که آن روزها بر خلاف نظر امام خمینی(ره) که معتقد بودند "هدف وسیله را توجیه نمی کند"، به شدت سعی داشت تا با هم کاسه شدن با گروه های مبارز غیر اسلامی تحت عنوان "مارکسیست اسلامی" وانمود کند که هدف وسیله را توجیه کرده است. از این رو پس از خلع وی از فرماندهی کل قوا و ریاست جمهوری به دست فرزندان انقلابی همین آب و خاک، ناگهان نقاب از رخ بر انداخت و با همراهی مسعود رجوی ، سرکرده گروهک مجاهدین خلق(منافقین) تیغ بر ملت ایران کشید.
ترورهای کور و بی هدف و انتخاب سوژه های انقلابی بر اساس چهره و ظاهر مذهبی، اخلال در نظام سیاسی و اداری کشور و همصدایی با گروه های سلطنت طلب و اپوزیسیون خارج نشین باعث شد تا اعضای این گروهک به صورت متفرق در کشورهای منطقه و فرانسه بگریزند، اما در سال 1986فرانسه آنان را اخراج و منافقین که مهره های ارزشمندی برای حزب بعث به شمار می آمدند، به صورت متمرکز به بغداد رفته و چندی بعد به شهر جدید التاسیس "اشرف" منتقل شدند.
از ابتدای پیروزی انقلاب کمک های علنی مالی و غیر مالی امپریالیسم به این گروهک، خشم مردم ایران را به دنبال داشت و این خشم زمانی به اوج خود رسید که این افراد در سودای رسیدن به قدرت بلامنازع در کشور، فتنه 30 خرداد سال 60 را راه انداختند و در این فتنه تنی چند از بهترین و پاک ترین جوانان انقلابی ایران را به شهادت رساندند. در آن روز منافقین با استفاده از سلاح، پیچ گوشتی و تیغ موکت بری صدها نفر از جوانان طرفدار مردم و انقلاب را تکه تکه کردند.
یک هفته از این موضوع نگذشته بود که ایادی ترور و نفاق در ایران سعی در ترور آیت الله خامنه ای(مدظله العالی) در مسجد ابوذر تهران نمودند که هرچند این ترور ناموفق بود، اما موفقیت آنان در ترور شهید بهشتی و یارانش در هفتم تیر همان سال کام ایرانیان را تلخ کرد.
رهبری خردمندانه امام خمینی(ره) در این اتفاق ناگوار باعث شد تا مردمی که هنوز به شعارهای ایدئولوژیک این گروهک شک داشتند، به سالوس صفتی آنان اطمینان پیدا کنند و حضور میلیونی مردم آن زمان در تشییع پیکرشهید بهشتی و یاران انقلابی اش باعث شد تا تمام تلاش های روسای این گروهک برای ترور شخصیتی ارکان نظام پنبه شود و جایگاه منافقین در نگاه مردم بیشتر از قبل نازل گردد.
منافقین بی اعتبار تر از همیشه
با بی اعتبار شدن منافقین در نگاه مردم، جنایات آنان رنگ و بوی دیگری به خود گرفت و ترورها هم وسیع تر شد. در لیست هایی که از اعضای این گروهک در خانه های تیمی به دست می آمد، مشخص می شد که منافقین برای جوخه های ترور خود سوژه هایشان را از روی ظاهر افراد انتخاب می کردند و معتقد بودند هر کسی که ریش دارد و ظاهری انقلابی به خود می گیرد باید ترور شود، حالا بسیاری از این طعمه ها مردمی عادی در کوچه و خیابان ها بودند که بزرگترین جرمشان از نظر منافقین، اعتقاد قلبی به ایرانی آزاد و به دور از استکبار بود. موضوعی که تا آن روز کمتر گروهک های تروریستی فعال در جهان به آن می پرداختند و حداقل برای توجیه اقدامات وحشیانه خود، توجیهی به نام دادگاه های داخلی برای آن می تراشیدند.
ترور آبمویه فروش انقلابی
"حسین شیخ الحکماء" ، فرمانده معدوم شاخه نظامی این سازمان در اعترافات خود که از سیمای جمهوری اسلامی نیز پخش شد، عنوان کرده بود: "بر اساس لیستی که به ما داده بودند آقایان.... و .... و ... به ترتیب ابزار یدکی فروش که به صورت سیار فعالیت می کرد، بنگاه دار و آبمیوه فروش همگی به جرم انقلابی بودن و فعالیت در مسجد محله اشان باید ترور می شدند." و این جنایات جدای از ترور های دسته جمعی در اثر انفجارهای شهری بود که حتی در کرج و دهلران به مهد های کودک و اطفال هم رحم نکردند.
در همین اثنا، ایران در حوزه خارجی نیز درگیر جنگی تمام عیار با کشوری بود که تحت حمایت بسیاری از ابرقدرت های جهان قرار داشت. از این رو فروش اطلاعات نظامی و اخلال در این رویه می توانست به سرگرمی بعدی منافقین که حالا از ایران گریخته و در کشور متخاصم بعثی مخفی شده بودند تبدیل شود.
منافقین با همکاری ارتش عراق، اقدام به تشکیل بازویی نظامی به نام «ارتش آزادیبخش ملی ایران» کردند و در کنار ارتش عراق در جنگ علیه ایران مشارکت کرد. آنها در مدت 8 سال جنگ تحمیلی بیش از یکصد عملیات جنگی در کنار عراقی ها علیه ایران انجام دادند.
علاوه بر این، تخلیه تلفنی مسئولان و فروش اطلاعات به حزب بعث، فروش اطلاعات نظامی ایران به دشمنان از جمله لو رفتن عملیات کربلای 4 که باعث شهادت حدود 6 هزار نفر از جوانان ایران شد و بیش از 170 غواص در منطقه "ابوفلوس" توسط عوامل بعثی با اطلاعات منافقین زنده به گور شدند، ترور وحشیانه سرنشینان یک اتوبوس در شیراز که از مردم عادی بودند به منظور ایجاد رعب ، وحشت و هراس و القای این تفکر که بعثی ها به مرکز ایران رسیده اند و مشارکت در کشتار ددمنشانه حجاج ایرانی توسط رژیم سعودی در سال 66 از دیگر اقدامات ضد بشری اعضای این گروهک بود به طوری که پس از سرنگونی رژیم بعث اسنادی منتشر شد که صدام بابت این خوش خدمتی ها ماهیانه به سازمان منافقین 30 میلیون دلار دستمزد پرداخت می کرد.
این جنایات جدا از فساد گسترده اخلاقی اعضای شبکه نفاق بود که به اجبار سازمان همه اعضا همسرانشان را طلاق داده و زنان سازمان به عقد اجباری مسعود رجوی در آمده تا پایه ثابت شب نشینی ها و عیاشی های این عنصر خودفروخته شوند.
فرار از دست شیطان
با شروع زمزمه های پایان یافتن جنگ تحمیلی علیه ایران، جایگاه منافقین که حالا به بدترین وضع ممکن در کمپ اشرف روزگار می گذراندند، تزلزل یافت.
برخی از عناصر اغفال شده این سازمان که خود را برابر انبوهی از وعده های پوشالی مسئولان این گروهک می دیدند و آرمان هایشان را به فنا رفته یافتند، قصد فرار از این کمپ را داشتند که با بدترین شیوه های شکنجه به قتل رسیدند.
تلویزیون دولتی عراق، تصاویر سه نفر از اعضای گروهک منافقین را که موفق به فرار از این اردوگاه مخوف شدند، به همراه اعترافات تکان دهنده آنها پخش کرد.
این سه عضو فرقه رجوی، در اعترافات خود مطالبی را فاش کردند که به گفته مقامات وزارت دفاع عراق، این افراد اطلاعات ارزشمندی را در اختیار دولت عراق قرار داده اند و با این اطلاعات، دولت نوری المالکی مدارک و اسناد لازم برای بستن همیشگی این اردوگاه و بیرون راندن منافقین از خاک عراق را به دست آورده است. اخراجی که باعث شد تا منافقین راهی کشور آلبانی شوند.
یکی از اعضای گروهک رجوی که موفق به فرار از اردوگاه مخوف اشرف شده است، اظهار داشت : از زمان حمله آمریکا به عراق در سال 2003، رهبران گروه استراتژی خود را تغییر دادهاند و اردوگاه اشرف به زندانی تبدیل شده است که ساکنان آن امکان ارتباط با دنیای خارج از این اردوگاه را ندارند. به گفته وی، از آن زمان تا کنون، رهبران منافقین با صرف میلیونها دلار، اعضای این گروهک را برای مقابله با نیروهای عراقی و شدت بخشیدن به انجام حملات تروریستی آموزش می دهند.
کشته شدن دهها نفر به دستور رجوی
این افراد در ادامه اعترافات خود از کشته شدن دهها نفر از اعضای گروهک منافقین به فرمان سرکردگان آنها پرده برداشتند. سرکردگان منافقین به ساکنان اشرف گفتهاند، در صورتی که این اردوگاه را ترک کنند، به دست نیروهای عراقی کشته میشوند اما بر خلاف آنچه رهبران مجاهدین میگفتند، نیروهای عراقی با آنان با احترام برخورد کردند. همچنین این افراد اظهار داشتند: کسانی که در اردوگاه اشرف هستند، به هیچ عنوان اجازه تماس با خارج از اردوگاه را نداشته و در صورت اقدام به فرار یا هدف گلوله نگهبانان قرار گرفته و یا دستگیر و اعدام میشوند.
"عبداللطیف چهاردری" یکی از اعضای جدا شده از سازمان نفاق در نشست خبری خود در بغداد گفت: من به مدت 25 سال در فرقه رجوی بودم. از 15 سالگی در این سازمان بودم و الان 40 سال دارم. وی گفت : بعد از جنگ آمریکا و عراق، مریم و مسعود رجوی در مجامع بینالمللی اعلام کردند که ما جنگ و مبارزه مسلحانه را رد می کنیم. آنها گفتند که ما خواستار برگزاری انتخابات آزاد هستیم، اما در موضوع داخلی این سازمان، به دنبال هیچ چیزی جز جنگ مسلحانه نیستند. شعار درونی این سازمان جنگ و مبارزه مسلحانه است و همواره به نیروها این گونه وانمود میکنند که یک روزی با دولت عراق کنار میآییم، سلاحهایمان را پس میگیریم و به جنگ و مبارزه مسلحانه ادامه میدهیم.
نبرد نابرابر
از سوی دیگر یکی از جنایات بزرگ و فراموش نشدنی منافقین ، طراحی عملیاتی موسوم به "فروغ جاویدان" است، عملیاتی که ایرانیان آن را با پاتک "مرصاد" پاسخ دادند و دشمن را زمین گیر کردند.
منافقین در این عملیات، تنها شش روز پس از آتش بس میان عراق و ایران در تیرماه سال 67 با حمایت همه جانبه عراق به مرزهای ایران یورش بردند و مسعود رجوی ، در شب عملیات گفت: "براساس تقسیمات انجام شده، ۴۸ ساعته به تهران خواهیم رسید... کاری که ما میخواهیم انجام دهیم در حد توان و اشل یک ابرقدرت است؛ چون فقط یک ابرقدرت میتواند کشوری را ظرف این مدت تسخیر کند... از پایگاه نوژه هم ترسی نداشته باشید؛ هر سه ساعت به سه ساعت دستور میدهم هواپیماهای عراقی بیایند و آنجا را بمباران کنند. پایگاه هوایی تبریز را هم با هواپیما هر سه ساعت به سه ساعت مورد هدف قرار خواهیم داد... علاوه بر آن، ضد هوایی و موشک سام ۷ هم داریم... هوانیروز عراق تا سرپل ذهاب بههمراه ستونها خواهد بود. از نظر هوایی ناراحت نباشید چون هواپیماهای عراقی پشتیبان ما هستند و تمام ماشینها به صورت ستون حرکت میکنند."
در آن تاریخ نیروهای نظامی موسوم به سازمان مجاهدین خلق فاصله تنگه "پاتاق" تا منطقه "چهارزبر" در ۳۴ کیلومتری کرمانشاه را با سرعت خیلی زیاد طی کردند. به دلیل هجوم همزمان ارتش عراق به جبهه جنوب، بخش عمدهای از توان نظامی ایران در جبهههای جنوب غربی مشغول دفع تهاجم عراق بودند. به همین دلیل در برابر حرکت ستونهای مجاهدین مقاومت کلاسیکی وجود نداشت و با پشتیبانی نیروهای عراقی مجاهدین با سرعت زیاد در این جبهه پیشروی کردند. غیر از مقاومت محدودی که توسط ساکنان کرد منطقه وجود داشت نیروهای مجاهدین بدون مانعی جدی تا عمق ۹۰ مایلی خاک ایران پیش رفتند. مجاهدین پیش بینی نموده بودند با اشغال منطقه، مردم به حمایت از آنها می آیند، ولی بر خلاف انتظار آن ها، کردهای منطقه به مقاومت پرداختند که همین مقاومت محدود محلی سرعت پیشرفت ستون نظامی مجاهدین را محدود نمود. آنها توانستند شهرهای قصر شیرین، سرپل ذهاب، کرند غرب و اسلامآباد غرب را اشغال و تخریب کرده و به سرعت از طریق بزرگراه به سمت کرمانشاه پیش روی کنند.
همزمان با عملیات فروغ جاویدان از سوی سازمان مجاهدین خلق، ارتش عراق نیز در روز ۳۱ تیر ماه ۱۳۶۷ چندین روستای ایران در اطراف کرمانشاه شامل روستاهای "زرده"، روستاهای "نساردیره" و "شاه مار دیره" از توابع شهرستان گیلانغرب، "شیخ صله" از توابع شهرستان ثلاث باباجانی، "دودان" از توابع شهرستان پاوه و روستای "باباجانی" از توابع شهرستان دالاهو را با بمبهای گاز خردل و گاز اعصاب بمباران کرد. این بمبارانها به مرگ صدها غیرنظامی و مجروحیت چندین هزار نفر از افراد غیرنظامی انجامید. با وقوع این اتفاقات، هرچند در آن زمان سازمان های حقوق بشری سکوتی مرگبار را اختیار کرده بودند، اما فرماندهاهن ارتش جمهوری اسلامی و سپاه پاسداران با به کارگیری تاکتیک محاصره، توانستند نیروهای تکاوری ارتش را پشت سر لشگر منافقین پیاده کنند و از زمین و هوا بر آنان بتازند، به طوری که منافقین که تصور نمی کردند به این سهولت در دام نیروهای ایرانی بیفتند، در مبارزه با رزمندگان اسلام شکست سختی را متحمل و تلفاتی سنگین داده و از مرزهای غربی ایران گریختند.
اما جنایات آنان همواره مانند داغی بر پیشانی ایرانیان ماند و هرگز این جنایات از حافظه تاریخی مردم آزاد اندیش و میهن پرست ایران پاک نخواهد شد، به طوری که نیرویهای این سازمان به نوشته منابع ایرانی، مجروحان مستقر در بیمارستان را قتلعام کرده و اجساد آنان را در محوطه بیمارستان به آتش کشیدند. اتفاقاتی که منابع محلی زیادی مشابه آن را در برخورد با محلی های مرزنشین تایید کردند.
یکی از رزمندگان زن ایرانی حاضر در منطقه (ایران ترابی) مدعی است: "آنها(منافقین) در اسلامآباد غرب روی زن حامله شرطبندی میکردند سپس شکم آن زن را پاره میکردند، نوزادش را بیرون میآوردند تا ببینند پسر است یا دختر. آنها با حاج آقا طباطبایی همین کار را کردند. شکم زنش را بریدند بچه اش را بیرون آوردند سر آن جنین را بریدند. پس از دو ساعت آن زن داغدار را اعدام کردند."
حالا هرچند برخی برای دستیابی به قدرت، حاضرند از عناصر این گروهک دفاع کنند، اما در واقع از این گروهک خودفروخته وطن فروش یاد و خاطره 12 هزار شهید ترور به جا مانده که هرکدام از آن ها می توانستند سرمایه هایی باشند برای ایرانی آباد و ایرانی آزاد.
گزارش از رضا صالحی پژوه
میرزای جنگلی، رئیسعلی دلواری، ستارخان و باقرخان تنها نمونه هایی از تبلور روحیه رشادت در تاریخ معاصر این مرز و بوم هستند و این اسامی با آغاز نهضت اسلامی امام خمینی(ره) در ایران رشد چشمگیری پیدا کرد، انبوهی از اسامی که غالب آن ها را جوانانی تشکیل می داد که به امید استقلال و آزادی برای رسیدن به عدالت پا در راهی مقدس ولی دشوار نهادند و عَلَم مبارزه را به دوش کشیدند.
در این میان عناصری هم بودند که خیلی با موضوع آزادگی همراهی نمی کردند، اما برای رسیدن به قدرت حاضر بودند دست به هر جنایتی بزنند، حتی اگر سریر قدرتشان عاری از رکن "عدالت" باشد.
از این رو با پیروزی انقلاب اسلامی، در حالی که بسیاری از ایرانیان درد جانگداز از دست دادن عزیزانشان در راه رسیدن به این تحول بزرگ سیاسی ، اجتماعی را با شیرینی به زیر کشیدن نظام سلطه التیام می بخشیدند، ناگهان ابرقدرت های نظامی و سیاسی دنیا بر طبل جنگ کوفتند و به خیال تصرف تهران ظرف 48 ساعت!!! قلاده سگ هار منطقه را به سوی ایران گشودند و در حالیکه از هیچ حمایتی دریغ نمی کردند، این حیوان درنده را به سوی مرزهای کشورمان هی کردند.
ایران، کشوری ریشه دار با نظامی نو پا که نشئت گرفته از رهبری امام خمینی (ره) و حمایت های مردمی بود ، هنوز نتوانسته بود به مسایل داخلی خود سر و سامان بدهد و این تهاجم نظامی همزمان شد با استراتژی شائبه برانگیز یکی از مهره های خودفروخته این نظام تحت عنوان "زمین می دهیم زمان می خریم". بنی صدر که آن روزها بر خلاف نظر امام خمینی(ره) که معتقد بودند "هدف وسیله را توجیه نمی کند"، به شدت سعی داشت تا با هم کاسه شدن با گروه های مبارز غیر اسلامی تحت عنوان "مارکسیست اسلامی" وانمود کند که هدف وسیله را توجیه کرده است. از این رو پس از خلع وی از فرماندهی کل قوا و ریاست جمهوری به دست فرزندان انقلابی همین آب و خاک، ناگهان نقاب از رخ بر انداخت و با همراهی مسعود رجوی ، سرکرده گروهک مجاهدین خلق(منافقین) تیغ بر ملت ایران کشید.
ترورهای کور و بی هدف و انتخاب سوژه های انقلابی بر اساس چهره و ظاهر مذهبی، اخلال در نظام سیاسی و اداری کشور و همصدایی با گروه های سلطنت طلب و اپوزیسیون خارج نشین باعث شد تا اعضای این گروهک به صورت متفرق در کشورهای منطقه و فرانسه بگریزند، اما در سال 1986فرانسه آنان را اخراج و منافقین که مهره های ارزشمندی برای حزب بعث به شمار می آمدند، به صورت متمرکز به بغداد رفته و چندی بعد به شهر جدید التاسیس "اشرف" منتقل شدند.
از ابتدای پیروزی انقلاب کمک های علنی مالی و غیر مالی امپریالیسم به این گروهک، خشم مردم ایران را به دنبال داشت و این خشم زمانی به اوج خود رسید که این افراد در سودای رسیدن به قدرت بلامنازع در کشور، فتنه 30 خرداد سال 60 را راه انداختند و در این فتنه تنی چند از بهترین و پاک ترین جوانان انقلابی ایران را به شهادت رساندند. در آن روز منافقین با استفاده از سلاح، پیچ گوشتی و تیغ موکت بری صدها نفر از جوانان طرفدار مردم و انقلاب را تکه تکه کردند.
یک هفته از این موضوع نگذشته بود که ایادی ترور و نفاق در ایران سعی در ترور آیت الله خامنه ای(مدظله العالی) در مسجد ابوذر تهران نمودند که هرچند این ترور ناموفق بود، اما موفقیت آنان در ترور شهید بهشتی و یارانش در هفتم تیر همان سال کام ایرانیان را تلخ کرد.
رهبری خردمندانه امام خمینی(ره) در این اتفاق ناگوار باعث شد تا مردمی که هنوز به شعارهای ایدئولوژیک این گروهک شک داشتند، به سالوس صفتی آنان اطمینان پیدا کنند و حضور میلیونی مردم آن زمان در تشییع پیکرشهید بهشتی و یاران انقلابی اش باعث شد تا تمام تلاش های روسای این گروهک برای ترور شخصیتی ارکان نظام پنبه شود و جایگاه منافقین در نگاه مردم بیشتر از قبل نازل گردد.
منافقین بی اعتبار تر از همیشه
با بی اعتبار شدن منافقین در نگاه مردم، جنایات آنان رنگ و بوی دیگری به خود گرفت و ترورها هم وسیع تر شد. در لیست هایی که از اعضای این گروهک در خانه های تیمی به دست می آمد، مشخص می شد که منافقین برای جوخه های ترور خود سوژه هایشان را از روی ظاهر افراد انتخاب می کردند و معتقد بودند هر کسی که ریش دارد و ظاهری انقلابی به خود می گیرد باید ترور شود، حالا بسیاری از این طعمه ها مردمی عادی در کوچه و خیابان ها بودند که بزرگترین جرمشان از نظر منافقین، اعتقاد قلبی به ایرانی آزاد و به دور از استکبار بود. موضوعی که تا آن روز کمتر گروهک های تروریستی فعال در جهان به آن می پرداختند و حداقل برای توجیه اقدامات وحشیانه خود، توجیهی به نام دادگاه های داخلی برای آن می تراشیدند.
ترور آبمویه فروش انقلابی
"حسین شیخ الحکماء" ، فرمانده معدوم شاخه نظامی این سازمان در اعترافات خود که از سیمای جمهوری اسلامی نیز پخش شد، عنوان کرده بود: "بر اساس لیستی که به ما داده بودند آقایان.... و .... و ... به ترتیب ابزار یدکی فروش که به صورت سیار فعالیت می کرد، بنگاه دار و آبمیوه فروش همگی به جرم انقلابی بودن و فعالیت در مسجد محله اشان باید ترور می شدند." و این جنایات جدای از ترور های دسته جمعی در اثر انفجارهای شهری بود که حتی در کرج و دهلران به مهد های کودک و اطفال هم رحم نکردند.
در همین اثنا، ایران در حوزه خارجی نیز درگیر جنگی تمام عیار با کشوری بود که تحت حمایت بسیاری از ابرقدرت های جهان قرار داشت. از این رو فروش اطلاعات نظامی و اخلال در این رویه می توانست به سرگرمی بعدی منافقین که حالا از ایران گریخته و در کشور متخاصم بعثی مخفی شده بودند تبدیل شود.
منافقین با همکاری ارتش عراق، اقدام به تشکیل بازویی نظامی به نام «ارتش آزادیبخش ملی ایران» کردند و در کنار ارتش عراق در جنگ علیه ایران مشارکت کرد. آنها در مدت 8 سال جنگ تحمیلی بیش از یکصد عملیات جنگی در کنار عراقی ها علیه ایران انجام دادند.
علاوه بر این، تخلیه تلفنی مسئولان و فروش اطلاعات به حزب بعث، فروش اطلاعات نظامی ایران به دشمنان از جمله لو رفتن عملیات کربلای 4 که باعث شهادت حدود 6 هزار نفر از جوانان ایران شد و بیش از 170 غواص در منطقه "ابوفلوس" توسط عوامل بعثی با اطلاعات منافقین زنده به گور شدند، ترور وحشیانه سرنشینان یک اتوبوس در شیراز که از مردم عادی بودند به منظور ایجاد رعب ، وحشت و هراس و القای این تفکر که بعثی ها به مرکز ایران رسیده اند و مشارکت در کشتار ددمنشانه حجاج ایرانی توسط رژیم سعودی در سال 66 از دیگر اقدامات ضد بشری اعضای این گروهک بود به طوری که پس از سرنگونی رژیم بعث اسنادی منتشر شد که صدام بابت این خوش خدمتی ها ماهیانه به سازمان منافقین 30 میلیون دلار دستمزد پرداخت می کرد.
این جنایات جدا از فساد گسترده اخلاقی اعضای شبکه نفاق بود که به اجبار سازمان همه اعضا همسرانشان را طلاق داده و زنان سازمان به عقد اجباری مسعود رجوی در آمده تا پایه ثابت شب نشینی ها و عیاشی های این عنصر خودفروخته شوند.
فرار از دست شیطان
با شروع زمزمه های پایان یافتن جنگ تحمیلی علیه ایران، جایگاه منافقین که حالا به بدترین وضع ممکن در کمپ اشرف روزگار می گذراندند، تزلزل یافت.
برخی از عناصر اغفال شده این سازمان که خود را برابر انبوهی از وعده های پوشالی مسئولان این گروهک می دیدند و آرمان هایشان را به فنا رفته یافتند، قصد فرار از این کمپ را داشتند که با بدترین شیوه های شکنجه به قتل رسیدند.
تلویزیون دولتی عراق، تصاویر سه نفر از اعضای گروهک منافقین را که موفق به فرار از این اردوگاه مخوف شدند، به همراه اعترافات تکان دهنده آنها پخش کرد.
این سه عضو فرقه رجوی، در اعترافات خود مطالبی را فاش کردند که به گفته مقامات وزارت دفاع عراق، این افراد اطلاعات ارزشمندی را در اختیار دولت عراق قرار داده اند و با این اطلاعات، دولت نوری المالکی مدارک و اسناد لازم برای بستن همیشگی این اردوگاه و بیرون راندن منافقین از خاک عراق را به دست آورده است. اخراجی که باعث شد تا منافقین راهی کشور آلبانی شوند.
یکی از اعضای گروهک رجوی که موفق به فرار از اردوگاه مخوف اشرف شده است، اظهار داشت : از زمان حمله آمریکا به عراق در سال 2003، رهبران گروه استراتژی خود را تغییر دادهاند و اردوگاه اشرف به زندانی تبدیل شده است که ساکنان آن امکان ارتباط با دنیای خارج از این اردوگاه را ندارند. به گفته وی، از آن زمان تا کنون، رهبران منافقین با صرف میلیونها دلار، اعضای این گروهک را برای مقابله با نیروهای عراقی و شدت بخشیدن به انجام حملات تروریستی آموزش می دهند.
کشته شدن دهها نفر به دستور رجوی
این افراد در ادامه اعترافات خود از کشته شدن دهها نفر از اعضای گروهک منافقین به فرمان سرکردگان آنها پرده برداشتند. سرکردگان منافقین به ساکنان اشرف گفتهاند، در صورتی که این اردوگاه را ترک کنند، به دست نیروهای عراقی کشته میشوند اما بر خلاف آنچه رهبران مجاهدین میگفتند، نیروهای عراقی با آنان با احترام برخورد کردند. همچنین این افراد اظهار داشتند: کسانی که در اردوگاه اشرف هستند، به هیچ عنوان اجازه تماس با خارج از اردوگاه را نداشته و در صورت اقدام به فرار یا هدف گلوله نگهبانان قرار گرفته و یا دستگیر و اعدام میشوند.
"عبداللطیف چهاردری" یکی از اعضای جدا شده از سازمان نفاق در نشست خبری خود در بغداد گفت: من به مدت 25 سال در فرقه رجوی بودم. از 15 سالگی در این سازمان بودم و الان 40 سال دارم. وی گفت : بعد از جنگ آمریکا و عراق، مریم و مسعود رجوی در مجامع بینالمللی اعلام کردند که ما جنگ و مبارزه مسلحانه را رد می کنیم. آنها گفتند که ما خواستار برگزاری انتخابات آزاد هستیم، اما در موضوع داخلی این سازمان، به دنبال هیچ چیزی جز جنگ مسلحانه نیستند. شعار درونی این سازمان جنگ و مبارزه مسلحانه است و همواره به نیروها این گونه وانمود میکنند که یک روزی با دولت عراق کنار میآییم، سلاحهایمان را پس میگیریم و به جنگ و مبارزه مسلحانه ادامه میدهیم.
نبرد نابرابر
از سوی دیگر یکی از جنایات بزرگ و فراموش نشدنی منافقین ، طراحی عملیاتی موسوم به "فروغ جاویدان" است، عملیاتی که ایرانیان آن را با پاتک "مرصاد" پاسخ دادند و دشمن را زمین گیر کردند.
منافقین در این عملیات، تنها شش روز پس از آتش بس میان عراق و ایران در تیرماه سال 67 با حمایت همه جانبه عراق به مرزهای ایران یورش بردند و مسعود رجوی ، در شب عملیات گفت: "براساس تقسیمات انجام شده، ۴۸ ساعته به تهران خواهیم رسید... کاری که ما میخواهیم انجام دهیم در حد توان و اشل یک ابرقدرت است؛ چون فقط یک ابرقدرت میتواند کشوری را ظرف این مدت تسخیر کند... از پایگاه نوژه هم ترسی نداشته باشید؛ هر سه ساعت به سه ساعت دستور میدهم هواپیماهای عراقی بیایند و آنجا را بمباران کنند. پایگاه هوایی تبریز را هم با هواپیما هر سه ساعت به سه ساعت مورد هدف قرار خواهیم داد... علاوه بر آن، ضد هوایی و موشک سام ۷ هم داریم... هوانیروز عراق تا سرپل ذهاب بههمراه ستونها خواهد بود. از نظر هوایی ناراحت نباشید چون هواپیماهای عراقی پشتیبان ما هستند و تمام ماشینها به صورت ستون حرکت میکنند."
در آن تاریخ نیروهای نظامی موسوم به سازمان مجاهدین خلق فاصله تنگه "پاتاق" تا منطقه "چهارزبر" در ۳۴ کیلومتری کرمانشاه را با سرعت خیلی زیاد طی کردند. به دلیل هجوم همزمان ارتش عراق به جبهه جنوب، بخش عمدهای از توان نظامی ایران در جبهههای جنوب غربی مشغول دفع تهاجم عراق بودند. به همین دلیل در برابر حرکت ستونهای مجاهدین مقاومت کلاسیکی وجود نداشت و با پشتیبانی نیروهای عراقی مجاهدین با سرعت زیاد در این جبهه پیشروی کردند. غیر از مقاومت محدودی که توسط ساکنان کرد منطقه وجود داشت نیروهای مجاهدین بدون مانعی جدی تا عمق ۹۰ مایلی خاک ایران پیش رفتند. مجاهدین پیش بینی نموده بودند با اشغال منطقه، مردم به حمایت از آنها می آیند، ولی بر خلاف انتظار آن ها، کردهای منطقه به مقاومت پرداختند که همین مقاومت محدود محلی سرعت پیشرفت ستون نظامی مجاهدین را محدود نمود. آنها توانستند شهرهای قصر شیرین، سرپل ذهاب، کرند غرب و اسلامآباد غرب را اشغال و تخریب کرده و به سرعت از طریق بزرگراه به سمت کرمانشاه پیش روی کنند.
همزمان با عملیات فروغ جاویدان از سوی سازمان مجاهدین خلق، ارتش عراق نیز در روز ۳۱ تیر ماه ۱۳۶۷ چندین روستای ایران در اطراف کرمانشاه شامل روستاهای "زرده"، روستاهای "نساردیره" و "شاه مار دیره" از توابع شهرستان گیلانغرب، "شیخ صله" از توابع شهرستان ثلاث باباجانی، "دودان" از توابع شهرستان پاوه و روستای "باباجانی" از توابع شهرستان دالاهو را با بمبهای گاز خردل و گاز اعصاب بمباران کرد. این بمبارانها به مرگ صدها غیرنظامی و مجروحیت چندین هزار نفر از افراد غیرنظامی انجامید. با وقوع این اتفاقات، هرچند در آن زمان سازمان های حقوق بشری سکوتی مرگبار را اختیار کرده بودند، اما فرماندهاهن ارتش جمهوری اسلامی و سپاه پاسداران با به کارگیری تاکتیک محاصره، توانستند نیروهای تکاوری ارتش را پشت سر لشگر منافقین پیاده کنند و از زمین و هوا بر آنان بتازند، به طوری که منافقین که تصور نمی کردند به این سهولت در دام نیروهای ایرانی بیفتند، در مبارزه با رزمندگان اسلام شکست سختی را متحمل و تلفاتی سنگین داده و از مرزهای غربی ایران گریختند.
اما جنایات آنان همواره مانند داغی بر پیشانی ایرانیان ماند و هرگز این جنایات از حافظه تاریخی مردم آزاد اندیش و میهن پرست ایران پاک نخواهد شد، به طوری که نیرویهای این سازمان به نوشته منابع ایرانی، مجروحان مستقر در بیمارستان را قتلعام کرده و اجساد آنان را در محوطه بیمارستان به آتش کشیدند. اتفاقاتی که منابع محلی زیادی مشابه آن را در برخورد با محلی های مرزنشین تایید کردند.
یکی از رزمندگان زن ایرانی حاضر در منطقه (ایران ترابی) مدعی است: "آنها(منافقین) در اسلامآباد غرب روی زن حامله شرطبندی میکردند سپس شکم آن زن را پاره میکردند، نوزادش را بیرون میآوردند تا ببینند پسر است یا دختر. آنها با حاج آقا طباطبایی همین کار را کردند. شکم زنش را بریدند بچه اش را بیرون آوردند سر آن جنین را بریدند. پس از دو ساعت آن زن داغدار را اعدام کردند."
حالا هرچند برخی برای دستیابی به قدرت، حاضرند از عناصر این گروهک دفاع کنند، اما در واقع از این گروهک خودفروخته وطن فروش یاد و خاطره 12 هزار شهید ترور به جا مانده که هرکدام از آن ها می توانستند سرمایه هایی باشند برای ایرانی آباد و ایرانی آزاد.
گزارش از رضا صالحی پژوه
نظر شما