به گزارش ایمنا، دوازدهمین دورهٔ انتخابات ریاست جمهوری ایران در روز جمعه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۶ برگزار خواهد شد. به همین مناسب خبرگزاری ایمنا می کوشد با تشکیل و ارائه ای پرونده ای ویژه، به بررسی نوع و ساختار نظامهای سیاسی در عرصه جهانی و نیز در تاریخ معاصر کشورمان بپردازد تا ضمن آشنایی دقیق تر مخاطبان با چگونگی کارکرد انواع نظامهای سیاسی، میزان کارایی و اثر بخشی هر یک و نواقص و کمبودهای احتمالی آنها مشخص شود.
در هر نظام سياسي مشروع، یکی از دغدغه های مهم و جدی سیاستمداران، انتخاب روشي است که سهم حداکثري مردم را در طراحي و اجراي نظام سياسي نشان دهد. در این راستا می کوشیم پس از معرفی انواع نظامهای سیاسی رایج در عرصه بین المللی که در شماره های پیشین منتشر گردید، نظام های سیاسی حاکم بر ایران معاصر را معرفی نموده و با ویژگیهای آنها و نوع تعامل مردم و حاکمان در قالب آنها آشناشویم. بی شک معرفی ساختارهای سیاسی حاکم بر ایران، ریشه های شکل گیری، نقاط قوت و محدودیتهای آنها را مشخص می کند و دید گسترده تری نسبت به چگونگی شکل گیری نظام سیاسی فعلی و نحوه عملکرد و کارایی آن به مخاطبین می بخشد.
1. نظام سیاسی ایران از قاجاریه تا انقلاب
پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، شیوه حكومتی غالب در ایران بر پایه پادشاهی یا حكومت فردی قرار داشت. در حكومت پادشاهی یك فرد با عنوان سلطان یا شاه تمام قدرت سیاسی جامعه را در اختیار میگیرد و اراده شخصی او مظهر اراده سیاسی و حاكمیت در جامعه تلقی میگردد. در این راستا، مهمترین و اساسی ترین ویژگی ساختار قدرت سیاسی دوران قاجار، مطلق گرایی سیاسی بوده است. بدین ترتیب، به نظر می رسد نظام سیاسی قاجاریه را می توان "نظامی استبدادی" دانست که در آن همۀ اختیارات و مسئولیتهای حکومت متوجۀ شخص شاه بوده و مردم یـکسره خادمین او به حساب می آمدند.بدین سان،ایران در آستانۀ ظهور مشروطیت با نظامی سراسر تضاد وتناقض روبرو بود و از این منظر،انقلاب مشروطیت تلاش در جهت تغییر وضع موجود و معضلات آن به شمار می آمد که البته علی رغم برخی دستاوردها،به نتایج مطلوب دست نیافت.
ساختار سیاسی ایران بعد از ظهور رضاشاه و به ویژه پس از کودتای ۲۸ مرداد نیزشکل پیچیده تری به خود گرفت و در دهه های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ مرحله تکامل خود را طی نمود. دولت رضاشاه نخستين دولت" مدرن مطلقه" در ايران بود و با آنکه برخي از ويژگيهاي آن ريشه در گذشته داشت؛ ليکن نظام سياسي جديدي به شمار ميرفت. حکومت رضاشاه با متمرکز ساختن منابع و ابزارهاي قدرت، ايجاد وحدت ملي، تاسيس ارتش مدرن، تضعيف مراکز قدرت پراکنده، اسکان اجباري و خلع سلاح عشاير، ايجاد دستگاه بوروکراسي جديد و اصلاحات مالي و تمرکز منابع اداري، مباني دولت مطلقه مدرن را به وجود آورد. محمدعلي کاتوزيان نویسنده و محقق تاریخ سیاسی ایران دوره هفده ساله به تخت نشستن رضاشاه تا کنار گذاشتن او از قدرت را به دو دوره تقسيم ميکند و به لحاظ رعايت نکردن "حقوق مدني" و "تصرف در اراده ملي" از سوي او دوره اول را دوره «قدرت مطلقه» و دوره دوم را دوره «قدرت مطلقه توام با خودکامگي» لقب ميدهد.
ساختار قدرت سیاسی محمدرضا شاه نیز همانند تمامی رژیمهای استبدادی به یک منظومه شباهت داشت. یعنی یک هسته اصلی در مرکزیت آن بود و عناصر دیگر هر یک به میزان جایگاهی که در کل منظومه قرار داشتند، نقشی به آنها محول میگردید. در این مدل هندسی، شاه هسته مرکزی منظومه قدرت را تشکیل میداد. موقعیت و نقش هر یک از گروهها و جریانات به میزان دوری و نزدیکی به مبدأ قدرت مشخص میشد. در این میان عواملی که به«قدرت» نظام پادشاهی قوام مـی بخشیدند و دوام آنها را ممکن می ساختند عبارت بودند از : نخست باورها یا پندارهای مردم نسبت به سلطنت مطلقه که مـتأثر از دوران طولانی برقراری نظام سلطنتی از پیش از اسلام تا قاجاریه بود. دوّم،تلاش دربار برای منطبق و هـماهنگ کـردن حکومت خویش با اعتقادات دینی مردم و سوم، باج دهی نظام پادشاهی به بخشهای از جامعه و ایجاد فضای بسته و خفقان اوری که در آن امکان تجمعات مردمی و اعتراضات مدنی نبود. با این وجود اوج گیری فساد سیاسی و اجتماعی در نظام پادشاهی، وابستگی مطلق به قدرتهای برون مرزی و بلوغ سیاسی و مذهبی مردم ایران سبب شد تا طومار نظام پادشاهی در ایران با یک انقلاب بزرگ در هم پیچیده شود و نظام سیاسی جدیدی جایگزین نظام پادشاهی گردد. 08179/122/10
ادامه دارد...
منابع:
محمد کریمی، آمنه حسینی. (بهمن و اسفند 1375). ناسازگی در قدرت سیاسی، نگاهی گذرا به ساختار قدرت در ایران عصر قاجار (از ابتدا تا ظهور مشروطیت): مجله «اطلاعات سیاسی - اقتصادی ». شماره 113 و 114
حسين بشيريه. (1374). جامعهشناسي سياسي. تهران، نشر ني.
یرواند آبراهامیان.( 1377). ایران بین دو انقلاب، احمد گل محمدی، نشر نی، ، ص26.
کانال اطلاع رسانی: https://telegram.me/imnanews
در هر نظام سياسي مشروع، یکی از دغدغه های مهم و جدی سیاستمداران، انتخاب روشي است که سهم حداکثري مردم را در طراحي و اجراي نظام سياسي نشان دهد. در این راستا می کوشیم پس از معرفی انواع نظامهای سیاسی رایج در عرصه بین المللی که در شماره های پیشین منتشر گردید، نظام های سیاسی حاکم بر ایران معاصر را معرفی نموده و با ویژگیهای آنها و نوع تعامل مردم و حاکمان در قالب آنها آشناشویم. بی شک معرفی ساختارهای سیاسی حاکم بر ایران، ریشه های شکل گیری، نقاط قوت و محدودیتهای آنها را مشخص می کند و دید گسترده تری نسبت به چگونگی شکل گیری نظام سیاسی فعلی و نحوه عملکرد و کارایی آن به مخاطبین می بخشد.
1. نظام سیاسی ایران از قاجاریه تا انقلاب
پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، شیوه حكومتی غالب در ایران بر پایه پادشاهی یا حكومت فردی قرار داشت. در حكومت پادشاهی یك فرد با عنوان سلطان یا شاه تمام قدرت سیاسی جامعه را در اختیار میگیرد و اراده شخصی او مظهر اراده سیاسی و حاكمیت در جامعه تلقی میگردد. در این راستا، مهمترین و اساسی ترین ویژگی ساختار قدرت سیاسی دوران قاجار، مطلق گرایی سیاسی بوده است. بدین ترتیب، به نظر می رسد نظام سیاسی قاجاریه را می توان "نظامی استبدادی" دانست که در آن همۀ اختیارات و مسئولیتهای حکومت متوجۀ شخص شاه بوده و مردم یـکسره خادمین او به حساب می آمدند.بدین سان،ایران در آستانۀ ظهور مشروطیت با نظامی سراسر تضاد وتناقض روبرو بود و از این منظر،انقلاب مشروطیت تلاش در جهت تغییر وضع موجود و معضلات آن به شمار می آمد که البته علی رغم برخی دستاوردها،به نتایج مطلوب دست نیافت.
ساختار سیاسی ایران بعد از ظهور رضاشاه و به ویژه پس از کودتای ۲۸ مرداد نیزشکل پیچیده تری به خود گرفت و در دهه های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ مرحله تکامل خود را طی نمود. دولت رضاشاه نخستين دولت" مدرن مطلقه" در ايران بود و با آنکه برخي از ويژگيهاي آن ريشه در گذشته داشت؛ ليکن نظام سياسي جديدي به شمار ميرفت. حکومت رضاشاه با متمرکز ساختن منابع و ابزارهاي قدرت، ايجاد وحدت ملي، تاسيس ارتش مدرن، تضعيف مراکز قدرت پراکنده، اسکان اجباري و خلع سلاح عشاير، ايجاد دستگاه بوروکراسي جديد و اصلاحات مالي و تمرکز منابع اداري، مباني دولت مطلقه مدرن را به وجود آورد. محمدعلي کاتوزيان نویسنده و محقق تاریخ سیاسی ایران دوره هفده ساله به تخت نشستن رضاشاه تا کنار گذاشتن او از قدرت را به دو دوره تقسيم ميکند و به لحاظ رعايت نکردن "حقوق مدني" و "تصرف در اراده ملي" از سوي او دوره اول را دوره «قدرت مطلقه» و دوره دوم را دوره «قدرت مطلقه توام با خودکامگي» لقب ميدهد.
ساختار قدرت سیاسی محمدرضا شاه نیز همانند تمامی رژیمهای استبدادی به یک منظومه شباهت داشت. یعنی یک هسته اصلی در مرکزیت آن بود و عناصر دیگر هر یک به میزان جایگاهی که در کل منظومه قرار داشتند، نقشی به آنها محول میگردید. در این مدل هندسی، شاه هسته مرکزی منظومه قدرت را تشکیل میداد. موقعیت و نقش هر یک از گروهها و جریانات به میزان دوری و نزدیکی به مبدأ قدرت مشخص میشد. در این میان عواملی که به«قدرت» نظام پادشاهی قوام مـی بخشیدند و دوام آنها را ممکن می ساختند عبارت بودند از : نخست باورها یا پندارهای مردم نسبت به سلطنت مطلقه که مـتأثر از دوران طولانی برقراری نظام سلطنتی از پیش از اسلام تا قاجاریه بود. دوّم،تلاش دربار برای منطبق و هـماهنگ کـردن حکومت خویش با اعتقادات دینی مردم و سوم، باج دهی نظام پادشاهی به بخشهای از جامعه و ایجاد فضای بسته و خفقان اوری که در آن امکان تجمعات مردمی و اعتراضات مدنی نبود. با این وجود اوج گیری فساد سیاسی و اجتماعی در نظام پادشاهی، وابستگی مطلق به قدرتهای برون مرزی و بلوغ سیاسی و مذهبی مردم ایران سبب شد تا طومار نظام پادشاهی در ایران با یک انقلاب بزرگ در هم پیچیده شود و نظام سیاسی جدیدی جایگزین نظام پادشاهی گردد. 08179/122/10
ادامه دارد...
منابع:
محمد کریمی، آمنه حسینی. (بهمن و اسفند 1375). ناسازگی در قدرت سیاسی، نگاهی گذرا به ساختار قدرت در ایران عصر قاجار (از ابتدا تا ظهور مشروطیت): مجله «اطلاعات سیاسی - اقتصادی ». شماره 113 و 114
حسين بشيريه. (1374). جامعهشناسي سياسي. تهران، نشر ني.
یرواند آبراهامیان.( 1377). ایران بین دو انقلاب، احمد گل محمدی، نشر نی، ، ص26.
کانال اطلاع رسانی: https://telegram.me/imnanews
نظر شما