فضایل آیت الله اشرفی اصفهانی از زبان فرزندش

مجاهد عالي قدر، شهيد حاج آقا عطاء الله اشرفي اصفهاني ،پنجمین شهید محراب که علاقه ی زیادی به اهل بیت(ع) داشت و همواره ذکر اهل بیت را بر زبان خود جاری می ساخت .

به گزارش ایمنا، شخصیت شهید اشرفی اصفهانی اینقدر گسترده و با شکوه است که همواره در بسیاری از مطالب به آنها پرداخته شده است و داستان به شهادت رسیدنش و فعالیت های حضورش در دفاع از سرزمینش بسیار بیان شده است. همزمان با سالروز شهادت آاین عالم وارسته که مقارن شده با ایام سوگواری آباعبدالله(ع) ،تصمیم بر آن گرفتیم تا در گزارشی به فضیلت های اخلاقی وارادت خاصی که ایشان به دستگاه سید الشهدا داشته اند بپردازیم و دربخشی از گزارش در گفتگویی کوتاه با فرزند وی از این فضائل بیشتر بدانیم.
شهيد حاج آقا عطاء الله اشرفي اصفهاني در خميني شهر متولد شد. پدرش حجت الاسلام والمسلمين ميرزا اسدالله از علماي دين و مردي زاهد بود.
عطاء الله پس از طي دورۀ نوجواني و دورۀ مكتب خانه، تحصيلات ابتدايي و مقدماتي را نزد سيد مصطفي در سده تلمذ كرد. در دوازده سالگي به توصيۀ پدر عالمش، از خميني شهر عازم اصفهان گرديد و دروس حوزه را آغاز كرد و طي ده سال سكونت در حوزۀ علميه اصفهان، در مدرسۀ نوريه دوره مقدمات و سطح فقه و اصول را در محضر اساتيدي همچون حضرات آيات: شيخ محمد حسين فشاركي، سيد مهدي درچه اي، سيد محمد نجف آبادي و شهيد سيد حسن مدرس به پايان برد. سپس به قم هجرت كرده، دورۀ عالي و اجتهادي فقه و اصول را از محضر حضرات آيات عظام، شيخ عبدالكريم حائري، حاج سيد محمد تقي خوانساري، سيد صدر الدين  صدر، سيد محمد حجت و آيت الله العظمي بروجردي و فلسفه را از امام خميني (ره) فرا گرفت.
وي در سن چهل سالگي به درجه اجتهاد رسيد و مرحوم آيت الله العظمي سيد محمد تقي خوانساري براي ايشان اجازه اجتهاد صادر نمود. 
شهيد اشرفي اصفهاني در مدت هفده سال اقامت در قم، در كنار تحصيل، به تدريس و تعليم و تربيت طلاب جوان اشتغال داشت. آيت الله شيخ احمد جنتي، از شاگردان او در دورة تدريس كفايه و مكاسب در حوزۀ علميه قم بود.
وي در سال ۱۳۳۵شمسی براي اداره حوزه علميه كرمانشاه از طرف آيت الله بروجردي عازم  آن ديار گرديد و به تدريس و تعليم فقه، اصول و ديگر معارف ديني و اداره حوزه علميه شهر پرداخت.
اشرفي اصفهاني، از شاگردان و ياران امام خميني (ره) بود. وي بعد از رحلت مرجع بزرگ تشيع  آيت الله بروجردي، مردم را در امر تقليد از امام خميني راهنمايي مي كرد. خود در اين موضوع مي گويد:
 اينجانب بر حسب تشخيص خود و تفحصي هم كه از شخصيت هاي بزرگ علمي نجف اشرف و حوزة علميّه قم كردم، حضرت امام خميني(ره) را شايسته براي مقام مقدّس مرجعيت معرفي نمودم و عامّة مردم را در امر تقليد، به ايشان سوق دادم كه اين موضوع با مخالفت بعضي و كارشكني آنها مواجه شد و از سوي ساواك هم تهديد و هم تبعيد گرديدم، ولي به لطف خداوند بزرگ، در انجام اين امر الهي و وظيفه شرعي موفق شدم.
شهید اشرفی اصفهانی دلداده حسین(ع) بود
از خصوصیت بارز این شهید والا مقام ،توجه به خواندن زيارت عاشورا و دلدادگي وي بـه امام حسين(ع) است .
حجت الاسلام حسین اشرفی اصفهانی ،فرزند پنجمین شهید محراب در گفتگو با ایمنا با اشاره به ارادت پدرش به اهل بیت و امام حسین (ع) مـي گويد:هيـچ گـاه زيـارت عاشـوراي او قطـع نمي شد. او از تربت مقدس امام حسين(ع) شفا  مي گرفت و ديگران را نيز به اين عمل سفارش مي كرد. از هنگام تكليف تا پايان عمر شريف خويش،در شبهاي جمعه، هيچ گاه زمزمه دعاي كميل ايشان ترك نمي شد.
وی افزود: پدرم دائم‏ الذّكر بودند، بيشترين ذكرى كه بيان مى‏ کرد صلوات بر محمد و آلش بود. او به شدت به امام حسين(ع) عشق مى ‏ورزيد و در هر شبانه روز ۴۰ تا ۵۰ مرتبه به هنگام نشست و برخاست از امام حسين(ع) امداد مى‏ گرفت.
فرزند شهيد آيت‌الله اشرفي اصفهاني با اشاره به اینکه پدرش در آخرين لحظات زندگى ‏اش كه در خون خود غوطه‏ ور بود، دائم يا حسين(ع) مى‏ گفت و با نام حسين(ع) نيز به شهادت رسيد افزود: ذكر "يا حسين" آخرين عباراتي بود كه از دهان پدرم شنيدم ،بنده خودم را به حاج آقا رساندم و در حاليكه سر او را روي پاي خود گذاشتم، به محاسن و صورتش بوسه زدم و پدرم در حاليكه ذكر «ياحسين» را زمزمه مي‌كرد‌، به شهادت رسيد.
حجت الاسلام حسین اشرفی اصفهانی افزود: در آن روزها كه قزاق هاى رضا خان مانع عزادارى امام حسين(ع) مى ‏شدند او مخفيانه در خانه ‏اش مجلس عزادارى به راه مى‏ انداخت و اصرار فراوان داشت كه روزهاى اعياد و وفات اهل البيت(ع) مجالس سرور و عزاداراى اقامه كند، گاه كه منبرى وجود داشت، خود به منبر مى‏رفت و به بيان مناقب و مراثى اهل البيت(ع) مى ‏پرداخت.
همسری وفادار و پدری مهربان
حجت الاسلام حسین اشرفی اصفهانی در ادامه گفتگو به خصوصیت های اخلاقی پدرش در خانواده اشاره کرد و افزود: پدرم به خاطر شدت علاقه به اهل البيت(ع) با زنى از سادات ازدواج كرد و در تمام طول زندگى‏ اش حتى پايش را در مقابل مادرم که از سادات بودند دراز نكرد. دخترانش را به فرزندان اهل البيت(ع) تزويج می نمود و از پسرانش نيز درخواست می کرد كه با دختران علويه ازدواج نمايند تا فرزندانش خدمتگزار فرزندان اهل البيت(ع) باشند، او هميشه سفارش همسران فرزندانش را به آنان مى‏ نمود و اگر به ميهمانى فرزندانش مى‏ آمد سخت از آنان عذر مى ‏طلبيد.
 وی افزود: او شديداً به فرزندانش علاقه داشت و در جوانى وقتى فرزند نابغه‏ اش حسن  كه از حافظه عجيبى برخوردار بود  به طور ناگهانى از دنيا رفت، از شدت حزن و اندوه، چند روز نتوانست غذايى بخورد. او هر روز بر سر قبر فرزندش حاضر  می شد و ساعتها در فراغش مى‏ گريست.
فرزند آیت الله اشرفی اصفهانی ادامه داد : او مقيد بود هر چند روز يك بار دعاى عهد را براى فرزندانش بخواند تا همه آنان عاقبت به خير شوند.
وی با اشاره به اینکه پدرش توجه ویژه ای به دخترانش داشت افزود: آن قدر به دختران خويش علاقه داشت، كه وقتى خداوند به پدرم دخترى مى بخشید، آن را نشانه دوست داشتن خداوند از براى خود مى‏ پنداشت و صاحبان فرزند دختر را مورد تشويق قرار مى ‏داد، حتى دوست داشت فرزندان نوادگانش نيز دختر باشد.
وی در پایان اضافه کرد: پدرم موفقيت‏ هاى خودش را مديون دعاى مادرش و فداكارى و صرفه‏ جويى همسرش مى‏ دانست و اين را بارها به فرزندانش گوشزد مى ‏كرد.
شهید محراب از شهادت خود با خبر بود
 شهيد اشرفى اصفهانى چندين بار مورد تهديد و ترور واقع شد. او در مقابل تهديدهاى تلفنى چنين مى‏ فرمود: ۶۰ سال است كه زيارت عاشوراى من ترك نشده است، پس حتماً به شهادت مى‏ رسم و شهادت براى من توفيق و افتخار بزرگى است.
در داستان دیگری آمده  سالها بود كه خواهرش از اصفهان به ديدنش به شهر كرمانشاه مى‏ آمد. در آخرين سال عمرش، ناگهان رو به خواهرش كرده و چنين مى‏ گويد: امسال آخرين سالى است كه شما به اين شهر مى‏ آييد، چون سال آينده من نيستم و به شهادت خواهم رسيد. او همين سخن را نيز به دختر خواهرشان بيان كرده بود.
در داستان دیگری آمده او در آخرين روزهاى زندگى‏ اش در مقابل اصرار اقوام و دوستانش جهت تعمير سقف خانه ‏اش چنين گفت: به زودى من از دنيا مى‏ روم، تا آن زمان بارانى كه نمى ‏آيد تا سقف چكه كند. پس از من همسرم نيز اينجا نخواهد ماند، پس نيازى به تعمير نيست.
دختر شهيد اشرفى اصفهانى نیز به داستانی در این رابطه از پدرش اشاره می کند : در آخرين بارى كه پدرم به خمينى شهر آمد، شهيدان زيادى را به گلزار شهداى اصفهان براى دفن آورده بودند. ايشان ناگهان روى محلى ايستاد و با صداى بلند گفت: من به زودى به شهادت مى ‏رسم، مرا اينجا بياوريد و دفن كنيد مى‏ خواهم در كنار اين بچه ‏ها باشم.
چيزى نگذشت كه ايشان به شهادت رسيد و طبق همان پيشگويى و وصيتشان، اتفاقاً دقيقاً همانجايى كه چندى قبل اشاره كرده بود، دفن گرديد./
12162/135
کد خبر 250954

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.