۲ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۱۵:۱۲

جشني به رنگ اصفهان؛

قلب اصفهان با ضربان صلح اديان همچنان مي تپد

اصفهان آيينه تمام نماي شهر عاري از خشونت هاي مذهبي
قلب اصفهان با ضربان صلح اديان همچنان مي تپد

خبرگزاري ايمنا: در دورانی که به کوچکترین بهانه اعم از بی‌دینی، شیعه و سنی بودن، مسلمان و غیر مسلمانی و هزاران دلیل دیگر در اقصی نقاط این دنیا مردم به جان یکدیگر افتاده‌اند، ایران و بویژه اصفهان نماد واقعی همزیستی مسالمت‌آمیز بین ادیان و گروههای مختلف است.

به گزارش ايمنا، شاید بسیاری از ما دوستان مسیحی، یهودی یا زردشتی و یا از دیگر شعب دین اسلام داشته باشیم، ولی نه تنها خصومتی بین ما حاکم نیست،‌ بلکه این موضوع به نمادی از فرهنگ صلح‌جو، انسان دوست و خلاصه به شاخصی از یک فرهنگ چند هزار ساله تبدیل شده است. طبق سرشماری نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۰ استان اصفهان دارای ۹۴۸۸ نفر مسیحی،۱۱۴۷ نفر زرتشتی و ۸۹۷ نفر کلیمی می‌باشد که دارای آداب و رسوم زیبا، عبادتگاه‌های متعدد و فرهنگ ویژه‌ای هستند. این تفاوت خود جاذبه گردشگری دیگری برای نصف جهان بوجود آورده است. در دورانی که تبلیغات عجیب و غریبی بر ضد ایرانیان صورت می‌پذیرد و برخی فیلم‌های تولید شده ایران هراسی را به بیننده القاء می‌کنند، فرهنگ موجود در اصفهان برای بسیاری از گردشگران بالاخص اروپائی فوق‌العاد شگفت انگیز و براستی مایه افتخار و سربلندی است. در زمانی که اختلافات قومی و مذهبی در اروپا، ‌آمریکا و برخی جوامع خاورمیانه بیداد می‌کند، ‌شنیدن ناقوس کلیساها، دیدن کلاه مخصوص کلیمیان و لباس سفید روحانیون زردشتی در کنار بانگ اذان در اصفهان بسیار زیباست. دیدن و شنیدن این نمادها انسان را به آینده امیدوار می‌کند، امید به جهانی عاری از انسان تکفیری و ظاهربین، به دور از تفرقه و وحشی‌گری و در یک کلام جهانی عاری از خشونت.

تاریخچه حضور کلیمیان در ایران و سكونت در اصفهان

با درگذشت حضرت داود در۹۲۸ ق.م. مملکت و حکومت تحت سلطه یهودیان تجزیه شد و دو حکومت در شمال و جنوب این سرزمین شکل گرفت. شمال را ده تن از اسباط به رهبری قوم افراییم اداره کردند و جنوب در دست خاندان حضرت داود باقی ماند. اما این دو سرزمین نیز سرنوشت یکسانی یافتند و به فاصله بیش از یک سده به دست امپراتوری‌های بزرگ آشور و بابل از میان رفتند. پس از آن، بخش‌های عظیمی از ساکنان این دو قلمرو، راهی مناطق تحت سیطره‌ ایرانیان شدند و در این سرزمین پراکنده گشتند.
منابع جغرافیایی و تاریخی پس از اسلام نشان می‌دهند که یهودیان در اغلب سرزمین‌های ایران پراکنده بوده‌اند، اما از خلال این گزارش‌ها نیز به دشواری می‌توان خط سیر دقیقی از ورود یهودیان در دوره‌های پیش از اسلام را ترسیم کرد. اما بطور کلی و چیزی که اکثر مورخان و کارشناسان این حوزه به آن اتفاق نظر دارند این است که در حدود سال ۷۰۰ ق.م شلمنئسر پنجم فرزند تیگلت پیلئسر سوم، دولت اسرائیل را از میان برد و هزاران تن از ساکنان آن را به مشرق امپراتوری آشور انتقال داد و قبایل دیگری به جای آنان به آن سرزمین کوچاند. جز کتاب پادشاهان، کتیبه‌های سرگون، شاه آشور، قدیمی‌ترین گزارشی است که از این ماجرا بر جای مانده است. طبق این کتیبه‌ها، شاه آشور کار تسخیر مملکت اسرائیل را در تابستان ۷۲۱ ق.م یکسره کرد و تعداد ۲۷۲۹۰ اسرائیلی را به نواحی شرق آشور برد. طبق برخی از گزارش‌ها این تبعیدشدگان در خابور در شمال عراق کنونی استقرار یافته‌اند.
در سال ۵۸۶ ق.م نبوکد نصر دوم، پس از ویران‌ساختن اورشلیم و معبد سلیمان، انبوهی از یهودیان را به اسارت به بابل در همسایگی ایران برد. کمتر از ۵۰ سال بعد، در سال ۵۳۸ ق.‌م، کوروش کبیر به بابل تاخت و آن را به تصرف درآورد. طبق روایت کتاب عزرا، کوروش پس از گشایش بابل فرمانی صادر کرد که در آن حکم آزادی یهودیان و فرمان بازسازی معبد اعلام شده است. آن‌گونه که از آیات پراکنده‌ کتب حزقیال، زکریا و نحمیا برمی‌آید تعدادی از اسرا به همراه کاروان یهودیان بابل به اورشلیم بازگردانده شدند. عزرا شمار آنان را در حدود ۵۰۰۰۰ نفر صورت داده است. درنتیجه بخش‌های قابل توجهی از آن‌ها نیز در بابل ماندند. این بازماندگان را می‌توان هسته‌ اولیه جوامع دائمی یهود به شمار آورد که به‌تدریج از بابل به شهرها و ایالات مرکزی ایران از جمله اکباتان، شوش و سایر شهرها گسترش یافتند. وجود مقابر مقدسی هم‌چون دانیال در شوش، سه نبی در قزوین(پیغمبریه)، حبقوق در تویسرکان، استر و مردخای در همدان ، سارا بت آشر در لنجان و آرامگاههای منتسب به حضرا اشعیاء و حضرت یوشع در اصفهان شاهدی بر قدمت سکونت یهودیان در نواحی غربی و مرکزی ایران است. استقرار يهوديان در اصفهان را بايستي به كوروش بزرگ يا داريوش يكم نسبت دهيم. بدين ترتيب كه، آن عده از اسراي يهودي كه به سمت جنوب كلده كوچانيده شده بودند، پس از آن كه به دست هخامنشيان آزاد گرديدند در اوايل اين سلسله از طريق بصره كنوني به اطراف كارون خصوصاً شوش و بعدها استخر و پازارگاد مهاجرت نمودند و سپس تا اصفهان و ناحيه لنجان پيش رفتند دسته‏اي از يهوديان نيز در سال ۷۹ ميلادي به سبب حمله تيتوس، امپراتور روم، از طريق شوش و ايلام وارد ايران شده در اطراف اصفهان آرام گرفتند. اصفهان و مناطق گسترده ‏اي پيرامون آن به جايگاه سكونت يهوديان تبديل گشته بود، چنان كه از گز در شمال شرقي اصفهان تا آبادي‏هاي پريشان، خيزان و بنه اصفهان در غرب آن و از منطقه زفره در جنوب شرقي تا لنجان در جنوب غربي اصفهان يادگارهايي از اين قوم برجاي مانده است. براي نمونه در پيربكران، در فاصله ۳۰ كيلومتري جنوب غربي اصفهان، قبرستان وسيع و باستاني يهوديان اصفهان قرار دارد كه مقبره استر خاتون و يا به قول خود كليمي‏ها «سارَح بَت آشِر» در آن است. نقطه‌ای که یهودیان پس از ورود به اصفهان در آنجا اقامت کردند یهودیه یا دارالیهود نامیده شده و این نام تا قرن پنجم هجری معروف بوده است ولی پس از آن به جوباره یا جویباره تغییر یافت.
تاریخچه حضور ارامنه در ایران و سكونت در اصفهان
نام جلفا را نخستین بار مُوسِس خورِناتسی، مورخ ارمنی سده ی پنجم میلادی، در تاریخ ارمنستان ذکر کرده است.
موقعیت تجاری جلفا به گونه ای بود که «این شهر مرکز تجاریی خودمختار و کوچک و بی همتا زیر نظر و اداره خواجه ها گشت». اما تنها این امکانات ارتباطی نبود که جلفا را به یک مرکز عمده تجاری تبدیل می کرد اهالی جلفا دارای شمّ اقتصادی و تجاری بودند و این ویژگی باعث خلق لقب «جلفایی» شده بود.
با ظهور شاه اسماعیل، این منطقه به انضمام دیگر نواحی اطراف رود ارس، با عنوان ولایات خچورسعد تحت حکومت صفویه قرار گرفت و تجار ارمنی، که نیازمند فضایی امن و آرام برای توسعه روابط تجاری خود بودند، در صدد نزدیکی و برقراری روابط اقتصادی و سیاسی با صفویان برآمدند.
خوشبختانه، در حال حاضر چهار فرمان از شاهان صفوی درباره جلفای قدیم در بایگانی کلیسای وانک اصفهان موجود است. در دو فرمان صادر شده از سوی شاه طهماسب، زمین جولاه (جوقا-جلفا) جزو املاک موقوفات غازانی محسوب شده و در سومین فرمان، مورخ ۹۷۲ هجری، شاه طهماسب طبق خوابی که دیده بود دستور بخشش مالیات را در مناطقی از ارمنستان، از جمله جولاه، صادر کرده و چهارمین سند نیز مربوط به فرمانی است که در سال ۹۹۱ هجری، در ایام حکومت شاه سلطان محمد خدابنده(پدر شاه عباس اول) از سوی حمزه میرزا به کدخدایان جولاه صادر شده مبنی بر پرداخت مبلغ سه تومان تبریزی از بابت رسوم کلانتری در وجه کمر خنجر طلا که به انعام کلانتر تبریز مقرر شد. بدین ترتیب، شاهان صفوی با صدور فرمان هایی در صدد حمایت از جلفاییان برآمدند. در اواخر حکومت شاه وی مناطق ارمنستان و گرجستان مورد تاخت و تاز سپاهیان عثمانی واقع شدند و تحت تصرف آنان درآمدند.
با روی کار آمدن شاه عباس و شروع مجدد جنگهای ایران و عثمانی و قرار گرفتن جلفای قدیم در مسیر این لشکرکشی‌ها شاه عباس تصمیم گرفت به دلیل ناتوانی نظامی در جنگ با عثمانی از سیاست عقب نشینی به همراه انتقال جمعیت بومی منطقه به داخل ایران استفاده کند. به این منظور فرمان داد تا اهالی ایالات مختلف ارمنستان از جمله جلفاییان را به ایران منتقل سازند.
داوریژِتسی می گوید به اهالی جلفا سه روز مهلت داده شد تا شهر را تخلیه کنند و چنانچه پس از سه روز کسی در شهر باقی می ماند به قتل می رسید و خانواده وی اسیر و دارایی اش مصادره می شد. پس از اجرای فرمان شاه مبنی بر تخلیه شهر، طهماسب قلی بیگ به دستور شاه عباس مأمور آتش زدن تمامی ساختمان های جلفا شد. وی فوراً با سپاهیانی به جلفا بازگشت و همه جا را به تلی از خاک مبدل ساخت. کوچ داده شدگان رانده از وطن تحت سرپرستی الیاس سلطان پس از عبور از گذرگاه های دشوار کوهستانی، زمستان ۱۶۰۴ میلادی را در شهرهای طارم، خلخال، اهر و مشکین شهر به طور موقت اقامت کردند و با فرا رسیدن بهار، ابوتراب بیگ مأمور شد تا آنان را به اصفهان برساند و در آنجا شهرنشینان را در داخل شهر و کشاورزان و روستاییان را در حومه اصفهان اسکان دهد. همزمان با ورود تازه واردان، محلات مختلفی در داخل پایتخت به آنان اختصاص یافت؛ مناطقی چون تل واسکان، شیخ یوسف بنا، شمس آبادی و نیز دو کاروان سرا موسوم به گچکنان و پوتگا.

شاه عباس به اهالی ماربانان دستور داد تا در فصل زمستان نسبت به آنان میهمان نوازی به عمل آوردند و آنان را در اراضی که متعلق به شخص شاه بود اسکان دهند.پس از مدتی، ارمنیان جلفا شروع به ساخت خانه در اراضی متعلق به شاه کردند و بنا به گفته مؤلف روضه الصفویه شاه عباس به وزیر دارالسلطنه اصفهان فرمان داد تا امکانات لازم را برای ساختن خانه و کلیسا در اختیار ارمنیان قرار دهند.
در سال ۱۰۲۸ هجری فرمان دیگری صادر شد مبنی بر آنکه اراضی بخش جنوبی رودخانه زاینده رود به صورت انعام و بدون پرداخت هیچ گونه وجهی به ارمنیان جولاه واگذار شود.بدین ترتیب شهرک جدیدی با تکیه بر دستاوردهای فرهنگی و اقتصادی شهرک قدیم در بهترین نقطه¬ی پایتخت؛ یعنی، دارالسلطنه اصفهان به وجود آمد که برای بزرگداشت نام و یاد شهر ویران شده جلفای قدیم «جلفای نو» نامیده شد.
جلفای نو شهرکی ارمنی نشین در جنوب رودخانه زاینده رود است و چنان که قبلاً گفتیم در اصل جزو املاک خالصه سلطنتی به شمار مي رفت و در آن زمان درتیول مادر شاه بود. مزیت این امر آن بود که به این ترتیب جلفاییان از حمایت و پشتیبانی مادر شاه بهره مند می شدند و چنان که مشکلی برای آنان پیش مي آمد با پادرمیانی و واسطه قرار دادن مادر شاه شکایت ها و عرایض خود را به گوش شاه می رساندند. اگرچه اداره جلفا مربوط به تشکیلات خاصه بود، قائل شدن آزادی مذهبی شاه عباس برای اهالی جلفا منجر به ایجاد سازمان اداری نسبتاً مستقلی شد تا بدان حد که برخی از سیاحان اروپایی درباره آن نوشته اند: «شهر جلفا مانند کشوری جمهوری بود که میان یک ملت بیگانه ایجاد شده باشد. هیچ فرد مسلمانی حق نداشت در آنجا ساکن شود و شدت قانون مجازات حتی بسیاری از ایرانی ها را وا داشت که به اهالی آنجا احترام بگذارند. ارمنی های جلفا، که بر اثر حمایت لازم تشویق شده بودند، سال ها در رفاه زیستند».

سرپرستان جلفا کلانتر نامیده می شدند. در عصر صفوی صاحب این مقام رابط بین مردم و حکومت بود. از زمان تشکیل جلفای جدید تا سقوط حکومت صفویه و حمله افغان ها، در مجموع، هجده کلانتر در جلفا بر سر کار آمدند. از مشهورترین آنان، که بیش از نیم قرن بر این منطقه نظارت داشتند، می توان به خاندان معروف شافرازیان اشاره کرد. مؤسس این خاندان، خواجه خاچیک، از تجار معروف جلفای قدیم بود که در اثنای جنگ ایران و عثمانی به هنگام ورود شاه عباس به جلفای قدیم از وی استقبال و سه روز در خانه مجلل خود از وی پذیرایی کرده بود.خواجه صفر و خواجه نظر اولین و دومین کلانتران جلفا پسران خواجه خاچیک بودند. روابط شاه عباس با آنان به قدری محترمانه بودکه جزو مشاوران وفادار شاه محسوب می شدند و در بین تجار جلفا ملقب به ملک التجار بودند. سومین کلانتر جلفا خواجه سرافراز، فرزند خواجه نظر، بود که بیشترین زمان تصدی این مقام را در میان کلانتران جلفا داشت و شاه عباس دوم به پاس ضیافت های با شکوهی که خواجه سرافراز برای او ترتیب می داد او را به شه فراز ملقب ساخته بود.
دوره تصدی آخرین کلانتر جلفا، خواجه خاچیک، هم زمان بود با حمله افغان ها و سقوط صفویه. وی به دستور محمود افغان به علت عدم پرداخت مابقی غرامتی که اهالی جلفا می بایست به آنان می پرداختند، به همراه سه تن دیگر گردن زده شد. این اقدام محمود افغان به شایعه که در آن زمان مبنی بر سازش ارمنیان با افغان ها در برابر سپاه صفویه بر سر زبانها افتاده بود پایان بخشید. هم اکنون ۱۳ کلیسا در اصفهان وجود دارد که متعلق به ارامنه و کاتولیک‌ها می‌باشد.
/علی نجیمی/
منابع:
http://www.vank.ir
http://www.iranjewish.com
http://jhcin.srbiau.ac.i/
کد خبر 188108

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.