خبرگزاري ايمنا :جريان جهاني شدن يك پروسه هدايت شده واز پيش برنامه ريزي شده ازسوي غرب است كه به دليل برتري اقتصادي و تكنولوژي درصدد نفوذ درون مرزهاي ملي تمام نظامهاي جهان است دراين يادداشت باكمك گرفتن ازديدگاهها ومواضع حضرت امام خميني ,اهداف وابزارو ناكارآمدي آن رابيان مي كنيم.
به گزار ش ایمنا با مطالعه نظرات کارشناسان درمواجهه با پدیده جهانی شدن ,عده اي ساده انگارانه براين باورندكه حقيقت جهاني شدن به عنوان يك فرآيندتاريخي وطبيعي است و هرگزارتباطي بافراگيرشدن نظام سرمايه داري غرب درسطح دنيا ندارد.
جهاني شدن درعرصه فرهنگ
عده اي براين باورندكه باگسترش شبكه هاي ارتباطي جهاني و افزايش كانال تلويزيوني ورسانه هاي بين المللي ,مردم به آساني مي توانندازحوادث ورويدادهاي جهاني مطلع گردند.ازسوي ديگر نيزمعتقدنديكسان سازي فرهنگ حاكم برجهان نقطه اصلي جهاني شدن درعرصه فرهنگ است ,زيراجريان مدرنيته وپست مدرنيته در حقيقت مبتني برفرهنگي است كه داراي اصولي است كه جنبه هاي انساني تكيه دارد(اومانيزم ليبراليزم راسيوناليزم )كه راسيوناليزم و تكيه برعقل نقادوجزيي نگروخودبنيادانسان واعلام استغنااز وحي درهمه عرصه هاحاصل آن خواهدبود.
ظهورجهاني شدن درعرصه فرهنگ درحقيقت همان دهكده جهاني معروف است كه درسال 1340(1961م )براي اولين بار مارشال مك لوهان آن رابيان كرد.اومعتقدبودكه بارشدسريع الكترونيك بويژه تلويزيون ,جهان رايك گستره عظيم فرامي گيردو افكارجهان همه بايك نوع تفكروفرهنگ پيش خواهندرفت وجامعه جهاني حكم يك دهكده جهاني راخواهديافت (17)ازجمله نشانه هاي جهاني شدن فرهنگي ,رواج زبان انگليسي درسطح بين الملل است كه طبق آن ديگرفرهنگ ملي مفهومي نداشتن وهمه بايدكامپيوتر بياموزندكه شرط آموزش آن دانستن زبان انگليسي است .امروزه موفقيت فن سالاربدون شناخت درست رازورمززبان انگليسي تجاري آمريكايي ممكن نيست .اين مثل حروف است كه انگليسي آمريكايي اززهدان انگليسي بريتانيا,رشدوبالندگي يافته است ,اما به همين اندازه نيزراست است كه انگليسي آمريكايي درطي اين دوره ,به شكلي خلاقانه پاسخگوي نيازهاواوضاع اجتماعي و اقتصادي جهان جديدبوده است .
عده اي قائل به عدم ارتباط بين يكسان سازي فرهنگ هاونظام سلطه فرهنگي هستندومعتقدندجهاني شدن فرهنگي جداي ازجهاني شدن اقتصادي بصورت مستقل ازهم عمل مي نمايندوارتباطي بهم ندارند.
نقدوبررسي
شكي نيست كه فرهنگ به عنوان يكي ازمهم ترين مولفه هادر سرپرستي جوامع محسوب ميشود.زماني كه وابستگي فرهنگي ,منشا ديگرسلطه هاست وزماني كه دونهال سياست واقتصاددرزمين بكر فرهنگ غرس مي شوندازآن تغذيه مي كنندوباحيات اومي زيند ديگرجايي هيچگونه ترديدي درارتباط عرصه هاي مختلف درسلطه جهاني نيست .
بنابراين اگرجهاني شدن به هم گون سازي فرهنگهامنجرشود, حتماآثارسياسي واقتصادي گسترده اي درپي خواهدآورد.آن چه غربي هادرعرصه فرهنگ درمقوله جهاني شدن مطرح مي كنندبه شهادت آمارمنتشره درسطح بين الملل تمامادروغ وعوام فريبي بوده وناعادلانه بودن اوبه اثبات رسيده است .
"براساس گزارشات توسعه انساني سال 1998سازمان ملل متحد,درحال حاضريك پنجم مردم دنياكه ثروتمندترند,74درصد كل خطوط تلفن دنيارادراختياردارند,درحالي كه سهم يك پنجم مردم فقيردنياازين وسيله ارتباطي ,تنها1/5درصداست . ثروتمندان 84درصدكل كاغذجهان رامصرف مي كنند.درحالي كه مصرف يك پنجم مردم فقيردنياازين قلم كالاي فرهنگي 1/1درصد است .(19
"پس چگونه مي توان اين ارتباطات راجهاني دانست ,درحالي كه بيش از950ميليون صاحب خانه (65درصدازبرآوردكل جهان )در سال ,1997رايج ترين وسيله ارتباطي يعني تلفن نداشته اندو كامپيوترهاي متصل به اينترنت آن چنان توزيع شده اندكه آمريكا 51/5درصد,كشورهاي عضواتحاديه اروپا23درصد,كانادا6/1 درصدوژاپن 5/2درصدازآن هارادراختيارداشته اندكه جمعا 85/8درصدازكل برآوردجهاني است .(20)
جهاني شدن درعرصه اقتصاد
نوع سوم جهاني شدن درعرصه اقتصادعبارت ازاين هويت است كه ازعلائم ديگراين مفهوم درعرصه اقتصاد,شدت گرفتن روابط اقتصادي وگسترش حجم ناگهاني تجارت بين المللي است .قابل توجه است كه توليدجهاني ازسال 1966تا ,1980فقط 3/6برابرشده است ,اماحجم صادرات جهاني ازسال 1960تاسال 1996يعني دريك دوره 36ساله ,بيش از37برابر توليدجهاني رشدكرده است .اين حجم ازمعاملات عظيم روندجهاني شدن راشدت بخشيده است (22)>
طرفداران جهاني شدن گونه اي ازاقتصاددهكده جهاني راتصور مي كنندكه گسترش نوسازي ورشدفن آوري رادرجهان تسهيل مي كند.آنان اشاره مي كنندكه جهاني شدن به ادغام جوامعي انجاميده است كه تاكنون دربازارجهاني به فقروعزلت كشانده شده اند.ازنظر اينان جهاني شدن تنهابه آفريدن ميليون هافرصت كاري وبهبود شرايط اقتصادي واجتماعي براي فقيران نينجاميده است بلكه هم چنين به گشودگي فضاي فرهنگي وفكري به روي ملت هاي فقيرنيز منجرشده است .
نقدوبررسي
درتحليل اين نگاه ابتدابايستي متذكرشدكه ساده لوحي است اگر تصورشودجهاني شدن درعرصه اقتصادهيچ گونه ارتباطي با عرصه هاي سياست وفرهنگ ندارد,درحالي كه اقتصادحامل و حاصل نوعي فرهنگ خاص است كه اثرات آن درعينيت ديده مي شود.
درتحليل وجودشركت چندمليتي كه درامراقتصادحرف اول را مي زنندبايددانست كه ازاهرم هاي قوي غرب درراه اندازي جهاني شدن هستندزيراورودشركت درچندمليتي به اموراقتصادي جهان سوم ,نه تنهافقراراازبين بردوازبينوايي درماندگان نكاست ,بلكه 3 پديده بهم پيوسته راهم درپي داشت :
فزوني شماربيكارشدگان وفقيران
تمركزثروت دردست نخبگان سياسي
فزوني سركوب گري دولت
كشوراندونزي مثال روشن اين 3پارامتراست .باورود فن آوري هانودرپيوستن جهاني شدن ,پافشاري بررسالت قديمي غربي يارسالت تمدني درسايه الهه نفوذوفن آوري وسرمايه گذاري و...تكرارشد.
بابررسي كتاب به پيامدهاي اين پديده آگاه مي شويم :
افزايش نرخ بيكاري
كاهش دستمزدها
نابساماني سطح معيشت
كاهش ميزان خدمات اجتماعي حكومت
بازگذاردن مكانيزم بازار
دوري حكومت ازمداخله درفعاليتهاي اقتصادي ومحدودشدن وظيفه آن به حفظ نظام
عميق ترشدن شكاف درتوزيع ثروت ميان آحادجامعه
مهاتيرمحمدنخست وزيرمالزي كه كشورش مدتي دست به گريبان پيامدهاي جهاني شده است مي گويد:
دنياي جهاني سازي شده نمي توانددنياي عادلانه ورعايت كننده مساوات باشد,بلكه جهان تحت كنترل قدرت هاي بزرگ درخواهدآمد همان طوركه درپي فروپاشي جنگ سرد,تعدادبي شماري جان خودرا ازدست دادند,انتظارميرودكه درپي جهاني شدن هم اين اتفاق به بلكه بدترازآن تحقق يابد.دريك دنياي جهاني سازي شده , كشورهاي ثروتمندومسلط درست ,هم چون دوران استعمار,قادر خواهندبود,اراده وخواست خودرابرديگركشورهااعمال كنند24.
ازعوارض منفي ديگرجهاني شدن درعرصه اقتصادوجوداين رويكرداست كه افزايش بينوايي وفقراقتصادي منحصربه جهان سوم نيست اين پديده درخودمركزهم شيوع دارد(چنان كه درفرانسه و انگلستان وايالات متحده نموددارد).نابساماني شهري درشهرهاي مراكزاصلي هم آشكاراست .معناي اين حالت ,نقص رفاه اجتماعي و آموزشي بين فقراست ودادوستدموادمخدروگسترش جرم وجنايت نشانه آن است كه نسبت معناداري ازجامعه درمركزپيشرفته به حاشيه رانده شده اند.به عبارت ديگرسرمايه داري درمسيرتلاش براي اثبات سرمايه به سرمايه وسودهرچه بيشتردست يافته است اما به قيمت ويراني بخش ابرضعيف درجامعه داخلي وجوامع آن سوي آبها25.امروزه درسطح جهان به گروههاي بسياري معتقدندكه جهاني شدن اقتصاد,معنايي فراترازسلطه بلامنازع كمپاني هاي بزرگ بين المللي وشركت چندمليتي بربازارهاي جهاني ندارد.پاپ ژان پل دوم ,رهبركاتوليك هاي جهان مي گويد:
جهاني سازي ,پديده اي وحشي وسركش وفقط به سودثروتمندان است كه بايدباآن مخالفت كرد.اقتصادبدون حدودمرزنبايدنيازهاي انسان رافراموش كند,بلكه رشداقتصادي بايدباارزش هاي انساني همراه باشد26.
البته فرآيندجهاني شدن رانبايدتنهادرهمين حيطه اقتصادي ديد,زيرااين پديده حدودمرزاقتصادي رادرمي نورددوبرفضاي سياسي تكنولوژي ,اجتماعي وازهمه مهمترفضاي فرهنگي ملتها, قوميت ها,وهويت هاراتحت تاثيرقرارميدهد.گيدنزپيامدهاي احتمالي رادراين عرصه موضوعاتي چون تخريب محيط زيست ,به كارگيري ابزارآلات غيرموثروفاسدشده وبعضااعمال غيرمسئولانه شركت هايي راكه فراترازحريم خودپامي گذارندمي داندولقب تاراج جهاني بدان مي دهد.وي معتقدست كه اين مسئله دراثرسلطه يك حكومت يادولت نيست بلكه درتوانايي موجوددرجوامع مختلف است كه آن چه مسلم است جوامع غربي (كشورهاي شمال )به مراتب برتراز كشورهاوجوامع ديگر(كشورهاي جنوب )هستندكه اين برتري ممكن است به استثمارنوواستعمارمعكوس تعبيروتفسيرشودومانعي شودبراي ورودبرخي ازدولت هابه رودخانه جهاني شدن .بااين امروزه حتي جوامع قدرتمندغربي هم فاقدآنندكه سياستي مخالف مصالح جهاني شدن اتخاذكنندوسدراه اهداف واقعي جهاني سازي شوند.
اهداف جهاني شدن
اهداف جهاني شدن رامي توان ازچشم اندازهاي گوناگون بررسي كرداماآن چه راكه شايدبتوان دراين زمينه به عنوان عامل توافق اين چشم اندازهايافت ,فراهم شدن زمينه يكسان ساختارهاي فرهنگي , سياسي واقتصادي درميان كشورهاوملت هاجهان است .اگرچه هنوز درباب چگونگي وسيرتحول جهاني شدن سخن بسياراست اما عده اي مصرهستندكه نمي توان ازاين نكته مهم غفلت كردكه جهاني شدن خوب يابدگذشته ازارزش داوري هامردمان دهكده جهاني را به يكديگرنزديك ساخته ودرتعامل گفت وگوقرارداده است .
دراين قسم هم اهداف رابايستي همانندعرصه هاي جهاني شدن درابعادسياسي ,فرهنگي واقتصادي موردتفسيرقرار داد.
گروهي معتقدندكه جهاني شدن درمسيررسيدن به اهداف خود, نه يك پروژه كه يك فرآينداست كه بصورت طبيعي درحيات نظام بين المللي به وجودآمده وبصورت خودكاربه پيش مي رودودرآن كشورهايي كه ازقدرت اطلاعاتي برخوردارهستندنقش آفريني بيشتري دردنياي جهاني شدن ايفاخواهندكرد.طرفداران اين نظريه يكسان نمي انديشند.عده اي معتقدنددرساحت وعرصه اقتصادي , اين روندچيزي جزتحول نظام سرمايه داري نيست كه درآن دوره هاي مشخصي ازصعودونزول رامي توان مشاهده كردوجهاني شدن <همان جهاني شدن سرمايه >است ودرساحت وعرصه سياسي , عبارت است ازپيروزي نهايي سرمايه داري وسياست هاي كثرت گرايانه ليبرالي كه پايان جنگ سردوپايان تاريخ آغازشده و نشانه آن است كه ليبرال دموكراسي غرب شكل نهايي حكومت هاست .
فوكوياماازنظريه پردازان شاخص اين ديدگاه ست .اماازنگاه نظريه پردازاني چون كاپلان وهانتيگتون اين وضعيت درپي فروريختن نظام ودستغاليايي دولت هابه پايان مدنيت مي انجامد.
اين دوگروه جهاني شدن رايكسويه تفسيرمي كنندوبه دونتيجه متفاوت مي رسند.گروه نخست كه ازفوكوياماتاثيرمي پذيرند,جهاني شدن راحاكي ازجهان گرايي ليبرال دموكراتيك غرب ميدانندودسته دوم متاثرازهانتيگتون جهاني شدن رامتضمن تمدن گرايي متعارض و عرضه برخوردتمدن مي دانند.نكته اينجاست كه دراين دوديدگاه تمدن وفرهنگ اغلب به جاي يكديگربكارمي روند.
بازتاب منفي ديگرجهاني شدن كه دراهداف جاي مي گيرد كمرنگ شدن مرزهاي سياسي ونقش مرزهاي جغرافيايي است كه با توجه به ماهيت سرزميني وشكل حكومتي بسياري ازكشورهاي در حال توسعه وكشورهاي جنوب اين مسئله بزرگترين نگراني رابوجود آورده است .زيرااين حكومت هابااقتصادهاي ناتوان خود,امكان هماهنگ نمودن خودرابااين سرعت ممكن نمي دانند.ازسوي ديگر هرچندسياست ,قدرت مديريت وهدايت سياسي هرجامعه مجموعه سازمان يافته اي ازمفاهيم وپديده هايي است كه مبتني برساختارهاي متفكران سياسي جامعه بارعايت كلي سلايق ,تمايلات وخواسته هاي عموم شكل گرفته باشدولي جهاني شدن سياست ,نقش برجسته و وسيع ملت هارادرحيطه فراترازدولت هاوكشورهايامناطق تعريف مي نمايدومديريت جامعه جهاني باهدف تنظيم سياست هاي اقتصادي وفرهنگي درفضاهاي گسترده ونامحدودمرزي رامورد توجه قرارميدهد.قزلسفلي درمقاله جهاني شدن باعنوان چنين اشاره مي كندكه :
بااين تفاسيردرابعادسياست جهاني مي توان چنين استنباط نمودكه اين حركت جهاني رابه سمت همگرايي هاي گسترده هدايت نموده وبدنبال ارائه شيوه اي واحدومنسجم براي اعمال كنترل بر كنسرسيوم هاي جهاني است .اين درواقع همان شعاري است بنام پيوستن بدنياي نوين كه كشورهاي غيرعضوازجمله ايران تحت تاثر شديداين جريان مي باشند.
بااستنادبه سخنان وديدگاههاي برخي ازنظريه پردازان يا سياستمداران غربي اين قسمت رابپايان مي بريم .
سوئيس مارشالكويكي ازانديشمندان ونظريه پردازان غربي در تحليل اهداف وفرايندمطلوب جهاني شدن مي نويسد:
<همه ملل بايدحق حاكميت همايش رابه يك دولت جهاني (آمريكا)تفويض كنند,زيرادوران حكومت مستقل دولت هابه سر آمده است .تمام ارتش ها,ناوگان ها,نيروي هوايي وبمب هاي اتمي بايدتحت كنترل ونظارت آن دولت جهاني قرارگيرند.كانال پاناما, تنكه جبل الطارق ,بندراكيناوا,داردانيل ,عدن وكانال كيل بايددر كنترل اداره جهاني باشد.(27)
جورش بوش (پدر)دراين موردازرهبري جهاني آمريكااين گونه يادمي نمايد:
عهده دارند.در جهاني كه پيوسته درحال تغييراست رهبري آمريكاضروري است .(28)
مك لوهان تحقق حكومت جهاني يادهكده جهاني رااستفاده مدرن ازابزارهاي تهاجمي درتمام عرصه هاي سياسي ,فرهنگي و اقتصادي دانسته جهاني شدن رادرگروانقلاب دراطلاعات و ارتباطات نويدداده ومي نويسد:
آن چه درگفتارورفتارهاي سياسي سران سياستمدارو انديشمندان غربي مشهوداست اين نكته مهم مي باشدكه جهاني شدن همان حكومت جهاني آمريكاست كه درجاي جاي كلمات هانتيگتون به چشم مي خورد.وي درتشريح برتري تمدن غرب درمقابل تمامي تمدن هاي موجودچنين ادعاكند:
<مفهوم تمدن جهاني ,خودازتمدن غرب برآمده است درقرن نوزدهم نظريه مسئوليت سفيدپوشان به توجيه گسترش سلطه سياسي واقتصادي غرب برجوامع غيرغربي كمك كرد.
درپايان قرن بيستم نيزمفهوم تمدن جهاني ,درخدمت توجيه سلطه فرهنگي غرب برجوامع ديگرونيازآن جوامع به تقليداز روش هاونهادهاي غربي درآمده است .
جهان گرايي ,ايدئولوژي غرب براي فرهنگهاي غيرغربي است . پرشورترين مدافعان نظريه تك تمدني ,روشن فكراني هستندكه به غرب مهاجرت كرده اند.
غرب نخستين تمدني است كه مدرن شدودركسب فرهنگ مدرنيته پيش گام است چون جوامع ديگرنيزهمين الگوهاي تعليم و تربيت ,كار,ثروت وساختارطبقاتي رااختيارمي كنند,فرهنگ غربي مدرن به فرهنگ جهاني سراسردنياتبديل خواهد شد.(30)
امام خميني درمقابل اين اعلام قدرت وبرتري غربي هادر راه اندازي حكومت جهاني تحت عنوان جهاني شدن قاطعانه خطاب به مسلمانان مي فرمايند:
<من به صراحت اعلام مي كنم كه جمهوري اسلامي باتمام وجود براي احياهويت اسلامي مسلمانهادرجهان سرمايه گذاري مي كندو دليلي هم نداردكه مسلمانهاجهان رابه پيروي ازاصول تصاحب قدرت درجهان دعوت نكندوجلوجاه طلبي وفزون خواهي صاحبان قدرت وپول وفريب رانگيرد.
مابايدبراي پيشبرداهداف ومنافع ملت محروم ايران , برنامه ريزي كنيم .مابايددرارتباط بامردم جهان ورسيدگي به مشكلات ومسايل مسلمانان وحمايت ازمبارزان وگرسنگان و محرومان ,باتمام وجودتلاش نمائيم واين رابايدازاصول سياست خارجي خودبدانيم .31
...بايدبسيجيان جهان اسلام درفكرايجادحكومت بزرگ اسلامي باشندواين شدني است چراكه بسيج تنهامنحصربه ايران اسلامي نيست .بايدهسته هاي مقاومت رادرتمامي جهان بوجودآورد ودرمقابل شرق وغرب ايستاد32.
امام خميني بخوبي اين حقيقت رادرك نمودندكه سقوط حاكميت طاغوت پهلوي درايران اولين قدم درراه مبارزه بانظام استكبار جهاني است اماقطعاآخرين قدم نخواهدبودچراكه آمريكاوتمامي نظام هاي استكباري تحمل دوام استقلال يك كشوراسلامي را نخواهندداشت وهشدارامام درفرازهاي پيشين خطاب به بسيجيان بهمين دليل است .براي تبديل نمودن اين سياست وفرمايش امام بايستي مواردي رابدقت عمل نمودكه عمده ومهمترين آنهاعبارت است ازاين كه قطعادرراه مبارزه باجهان خواران شناخت دقيق روابط كفرآلودبين المللي امري لازم وضروري است .زيرابه تبع شناخت دقيق دشمنان انقلاب ونظام اسلامي ومطالعه دقيق نظام استكبار جهاني است كه مي توان به برنامه هاي آنهاعليه اسلام ومسلمين سراسرجهان آگاه شدوضمن آسيب شناسي وپي بردن به نقاط ضعف آنهاازانقلاب اسلامي دفاع نمود.دراين رابطه شناخت ساختار اجتماعي وعملكردآمريكابه عنوان شيطان بزرگ وكليه سازمانهاو تشكيلات وابسته به آن كه اداره دنياراطبق نظم نويني برعهده دارند مهم واساسي است كه بايستي ازابعادمختلفي مورددقت وبررسي قرارگيرندازجمله :
اهرم هاي اصلي آمريكادراداره وسرپرستي نظام بين المللي چه مي باشند
نقش آمريكادرسازمان ملل ,وسازمانهاي تابعه آن وهمچنين سازمانهاي بين المللي وجهاني چيست
توحش مدرن يانظم نوين بين الملل چه مختصاتي راداراست
تشكيلات وسازمانهايي كه سازنده وحافظ اصول خودساخته بين المللي درابعادمختلف هستندكدامند
آنچه درگفتارورفتارهاي سياسي سران سياستمداروانديشمندان غربي مشهوداست اين نكته مهم مي باشدكه جهاني شدن همان حكومت جهاني آمريكاست كه درجاي جاي كلمات آنان به چشم مي خورد
حضرت امام خميني :
من به صراحت اعلام مي كنم كه جمهوري اسلامي باتمام وجودبراي احياهويت اسلامي مسلمانهادر جهان سرمايه گذاري مي كندودليلي هم نداردكه مسلمانهاجهان رابه پيروي ازاصول تصاحب قدرت درجهان دعوت نكندوجلوي جاه طلبي و فزون خواهي صاحبان قدرت وپول وفريب رانگيرد
حضرت امام خميني :
مابايددرارتباط بامردم جهان ورسيدگي به مشكلات ومسايل مسلمانان وحمايت ازمبارزان و گرسنگان ومحرومان ,باتمام وجودتلاش نمائيم و اين رابايدازاصول سياست خارجي خودبدانيم .
بايدبسيجيان جهان اسلام درفكرايجادحكومت بزرگ اسلامي باشندواين شدني است چراكه بسيج تنهامنحصربه ايران اسلامي نيست ,بايدهسته هاي مقاومت رادرتمامي جهان بوجودآوردودرمقابل شرق وغرب ايستاد
پاورقي :
17كاوش هاي نظري درسياست خارجي جوادلاريجاني ص 271
18رك روندجهاني شدن ,الزام يااختيارشهيندخت خوارزمي
19رك ماهنامه تدبيرآذر1377
20رك مفهوم گريزان جهاني شدن مختارمنوچهرآبادي
21حكومت هاوفرآيندجهاني شدن روزنامه جام جم 80/3/8
22روندجهاني شدن دكترمرتضي ايماني رادماهنامه تدبيرش 8دي ماه 1377
32PaulHirstGrahamThompsonGlobalizationin Question:TheinterationalEconomyandthe PossibilitisofGovernment)Cambridgepolity ress,6991(spertnakResurgeneoftheReal,43
24بخشي ازسخنراني دركوالالامپوردر24ژوئيه 1996به نقل از مقاله الدين والعولمه دكتراحمدبن عثمان /ص 19
25پگاه ش /17ص 25
26روزنامه كيهان مورخ 80/2/30ونيزرك ماهنامه تدبيرآذر /77ش 88
27فاتحين جهاني سوئيس مارشالكور/ص 124
28نظم نوين جهاني دانشكده اطلاعات ص 23
29كاووش هاي نظري محمدجوادلاريجاني ص 271
30برخوردتمدنهاوبازسازي نظم نوين جهاني ساموئل هانتيگتون ص 102
31صحيفه نورج /20ص 238
32رك سخنراني مورخ 67/9/2
کد خبر 92
نظر شما