روایتی از ۱۲ بهمن ۵۷؛ از مهرآباد تا بهشت زهرا

۱۲ بهمن ۵۷، روزی که ایران پس از ۱۵ سال چشم‌انتظاری، میزبان بازگشت روح خدا شد. روزی که فجر انقلاب از دل تاریکی شب‌های استبداد طلوع کرد و سیل خروشان مردم، با اشک و لبخند به استقبال مردی رفت که بوی آزادی می‌داد.

به گزارش خبرگزاری ایمنا، روزهای بهمن ۵۷، روزهایی سرشار از التهاب و امید بود. ملت ایران، پس از فرار شاه در ۲۶ دی، چشم‌انتظار مردی بودند که سال‌ها از دور هدایتشان کرده بودند. امام خمینی (ره)، ۱۵ سال در تبعید زیسته بودند، اما هیچ‌گاه از مردمشان جدا نشدند.

شاه، در واپسین روزهای سلطنت، شاپور بختیار را به‌عنوان آخرین امید حکومتش به نخست‌وزیری گمارد. بختیار، که سقوط خود را نزدیک می‌دید، با تمام توان تلاش کرد تا مانع ورود امام به کشور شود. او به فرماندهان نظامی هشدار داده بود که اگر امام خمینی (ره) بازگردند، دیگر فرصتی برای حکومت باقی نخواهد ماند. اما رهبر انقلاب، عزم خود را جزم کرده بودند تا پای در خاک وطن بگذارند و پایان حکومت ستم‌شاهی را رقم بزنند.

روایتی از ۱۲ بهمن ۵۷؛ از مهرآباد تا بهشت زهرا

فرود تاریخی در مهرآباد؛ بغض‌هایی که ترکید

۱۲ بهمن، سپیده‌دم، خیابان‌ها را آب و جارو کرده بودند، مسیر فرودگاه گل‌باران شده بود و دل‌های مردم در اضطراب و اشتیاق می‌تپید. میلیون‌ها چشم، منتظر لحظه‌ای بودند که هواپیمای ایرفرانس، حامل امامشان، بر زمین بنشیند.

قرار بود پرواز در ساعت ۸:۳۰ صبح فرود آید، اما دقایق کش‌دار انتظار ادامه یافت. تا اینکه ساعت ۹ و ۲۷ دقیقه، برج مراقبت پیام خلبان را دریافت کرد: «درخواست فرود.» دقایقی بعد، چرخ‌های هواپیما بر باند مهرآباد نشست.

درِ هواپیما که باز شد، امام خمینی (ره) با آرامشی الهام‌بخش، گام‌به‌گام از پله‌ها پایین آمدند. فرودگاهی که تا لحظاتی پیش در سکوتی سنگین فرو رفته بود، با فریادهای «الله‌اکبر» و «خمینی عزیزم، بگو تا خون بریزم» منفجر شد.

محسن رفیق‌دوست، که مسئول امنیت امام بود، روایت می‌کند: «قرار نبود کسی به باند هواپیما برود. شهید مطهری و آیت‌الله پسندیده، برادر امام، به داخل هواپیما رفتند و سپس همراه ایشان به سالن فرودگاه آمدند.»

تپش قلب‌ها در مهرآباد؛ جهان در انتظار یک سخن

فرودگاه، غرق در هلهله و اشک بود. امام خمینی (ره) در سخنانی کوتاه، پیامشان را به مردم رساندند و سپس، هم‌صدا با دانش‌آموزان و انبوه مردم، سرود «خمینی‌ای امام» طنین‌انداز شد.

رسانه‌های غربی که ماه‌ها تلاش کرده بودند عظمت این استقبال را انکار کنند، با دیدن سیل جمعیت، ناچار شدند اذعان کنند که تهران، چنین استقبالی را هرگز به خود ندیده است. آنان جمعیت حاضر را بیش از شش میلیون نفر برآورد کردند.

پس از دقایقی، امام خمینی (ره) سوار بر خودرویی شدند که از پیش آماده شده بود. مقصد مشخص بود: بهشت زهرا، میعادگاه شهدا.

روایتی از ۱۲ بهمن ۵۷؛ از مهرآباد تا بهشت زهرا

حرکت به سوی بهشت زهرا؛ سفری در میان دریای عاشقان

کاروان حامل امام، آهسته در میان امواج انسانی پیش می‌رفت. هزاران دست، شیشه‌های خودرو را لمس می‌کردند، هزاران چشم، پر از اشک و امید، در چهره رهبرشان خیره مانده بود.

نزدیک به بهشت زهرا، ازدحام به حدی رسید که خودرو از حرکت ایستاد. موتور خاموش شد و تلاش‌ها برای روشن کردن آن بی‌نتیجه ماند. در این لحظه، بالگردی از هوانیروز به پرواز درآمد و امام خمینی (ره) را به قطعه ۱۷ بهشت زهرا رساند.

وعده‌ای در میعادگاه شهدا؛ خط بطلانی بر حکومت طاغوت

با ورود امام خمینی (ره) به بهشت زهرا، جمعیت از شوق و هیجان می‌لرزید. پس از تلاوت قرآن، سرود «برخیزید، ای شهیدان راه خدا» در فضا پیچید و این بار، اشک‌ها بر گونه‌ها جاری شد.

دیگر همه چیز برای یک سخنرانی تاریخی آماده بود. صدای رهبر، در میان میلیون‌ها دلِ منتظر، طنین انداخت: «ما در این مدت مصیبت‌ها دیده‌ایم؛ مصیبت‌های بسیار بزرگ، مصیبت‌های زن‌های جوان‌مرده، مردهای اولاد از دست داده، طفل‌های پدر از دست داده… این آقا که خودش هم خودش را قبول ندارد، رفقایش هم قبولش ندارند، ملت هم قبولش ندارد، ارتش هم قبولش ندارد، فقط آمریکا از او پشتیبانی کرده… بر همه ما واجب است که این نهضت را ادامه بدهیم تا اینها ساقط شوند. ما به واسطه آرای مردم، مجلس مؤسسان و دولت موقت و دولت دائم را تعیین می‌کنیم.»

و سپس جمله‌ای را بر زبان راندند که حکم ضربه نهایی بر پیکره متزلزل حکومت پهلوی بود: «من دولت تعیین می‌کنم، من توی دهان این دولت می‌زنم، من دولت تعیین می‌کنم، من به پشتیبانی این ملت، دولت تعیین می‌کنم.»

بختیار و حامیانش دیگر امیدی به بقای خود نداشتند. انقلاب، به لحظات سرنوشت‌ساز خود نزدیک شده بود.

روایتی از ۱۲ بهمن ۵۷؛ از مهرآباد تا بهشت زهرا

بازگشت به قلب انقلاب؛ شبی که بوی پیروزی می‌داد

پس از پایان مراسم، خروج امام خمینی (ره) از بهشت زهرا با چالشی جدی روبه‌رو شد. بالگردی که ایشان را به این مکان آورده بود، دیگر امکان فرود نداشت. در نهایت، آمبولانسی در میان سیل جمعیت، راهی باز کرد و امام (ره) را تا نقطه‌ای امن رساند. از آنجا بالگرد ایشان را به بیمارستان هزار تخت‌خوابی منتقل کرد تا از مجروحان انقلاب عیادت کنند.

پس از آن، امام خمینی (ره) با خودرویی ساده، به اقامتگاه موقت خود رفتند. شب‌هنگام، با وجود خستگی، اعضای کمیته استقبال را به حضور پذیرفتند و برای آنان سخنرانی کردند.

در همان شب، روحانیون متحصن در دانشگاه تهران که برای ورود امام (ره) به کشور اعتراض کرده بودند، با صدور بیانیه‌ای به تحصن خود پایان دادند.

۱۲ بهمن ۵۷، شبی شد که عطر پیروزی را با خود داشت. فردای آن روز، تهران در تب‌وتاب انقلاب می‌سوخت، و تاریخ، برای همیشه مسیر خود را تغییر داد.

کد خبر 834962

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.