به گزارش خبرگزاری ایمنا، عادت کردهایم روز پدر را در کنار پدرانمان سپری کنیم، آنها را در آغوش بگیریم و برای تکتک لحظات بودنشان، آرامش را از نگاهشان بستانیم.
عادت کردهایم بودن پدرانمان را حتی اگر نمادین هم باشد جشن بگیریم و ناگفتههایی از عمق وجودمان را که هیچ پناهی ندارد، به استواری پدر تکیه دهیم تا همچون همیشه سخنان، نگاه و دستان گرمشان گرههای روزگارمان را باز و نفسهایمان را قرین آسودگی کند؛ حتی برای یک ثانیه تصور اینکه بزرگترین تکیهگاه زندگیمان یعنی «پدر» را از دست بدهیم و دیگر سایه بالا سر نداشته باشیم دردناکترین حال ممکن را در وجودمان پدیدار میکند، اما پدرانی هستند که از بین ما پرواز کردهاند.
کسانی هستند که از نعمت داشتن این جواهر ارزشمند محروم شدهاند و این احساسات را با تمام وجود درک و لمس کردهاند؛ به همین خاطر هر سال «روز پدر» که یکی از شادترین روزهای سال به شمار میرود، برای این افراد حال و هوایی پر از بغض و غم به همراه دارد.
اینجا «باغ رضوان» سرزمین مُردگان است و امروز افراد زیادی برای تبریک به پدران آسمانی خود اینجا آمدهاند تا کمی از آلام روحی خود بکاهند و این روز را به پدران آرمیده در خاک تبریک بگویند.
ساعت حوالی ۱۱:۳۰ صبح عید است و هر دقیقه بر تعداد خودروهایی که وارد این مکان میشوند، افزوده میشود.
نیروهای انتظامات مشغول هدایت خودروها برای کاهش ترافیک مسیر ورود به آرامستان بودند.
ابتدای مسیر ورودی باغ رضوان غرفههای فروش گل و پذیرایی دایر شده است.
مرد جوانی همراه فرزندان خود مشغول انتخاب گل و قرائت فاتحه بود؛ نگاهی به مادر انداخت و سری از افسوس تکان داد و به سوی مزار پدر رفت.
کمی آنطرفتر ایستگاههای صلواتی و فرهنگی در چند گوشه آرامستان باغ رضوان دایر شده است و خادمان مشغول پذیرایی از زائران بودند.
نوای مدیحهسرایی در فضای آرامستان پیچیده است و مردم مشغول خرید گل از غرفههای فروشی هستند.
آمار بالای متوفیان در روز ولادت حضرت علی (ع) برای خادمان سالن تطهیر جالب بود؛ میگفتند جالبتر اینکه امروز آمار متوفیان مرد بیشتر شده است.
مانیتور سالن هم همین ادعا را تأیید میکرد؛ اینجا نگاههای نزدیکان متوفیان به صفحه مانیتور بود تا از وضعیت عزیز از دست رفته خود باخبر شوند.
سختتر از کسانی که بر سر مزار پدرشان حاضر شده بودند، شرایط برای آنهایی دشوار بود که در چنین روزی پدر خود را از دست داده بودند و در حال خواندن نماز بر پیکر پدر آسمانیشان بودند.
بر سر و صورت خود میزدند؛ صدای شیون آنها فضای سالن را پُر کرده بود.
بعضی از سرنوشتی که برایشان رقم خورده بود، لب به گلایه باز کرده بودند و بعضی هم «الهی رضی برضائک و تسلیما لأمرک» میگفتند.
از سالن تطهیر فاصله گرفتم و وارد فضای آرامستان شدم.
بانوی جوانی که سر مزار پدر زانوی غم بغل کرده بود و مشغول ذکر صلوات بود، میگفت: «امسال برای اولینبار هست که روز پدر، پدرم کنارمان نیست؛ با اینکه نبودنشان را در طول سال احساس میکردیم، اما امروز حال عجیبی داشتیم و میخواستیم زودتر کنار مزار او بیایم. پدر من دوست بچههایش و بزرگ خاندان بود و همه احترام ویژهای برای او قائل بودند. امیدوارم همه قدردان وجود پدران خود باشند، زیرا اگر آسمانی شدند، بازگشتی ندارند.»
مرد میانسالی بعد از خواندن قرآن برای شادی روح پدر، با ذکر صلوات مشغول تمیزکردن سنگ مزار شد؛ اظهار میکرد: «حدود شش سال پیش پدرم را از دست دادم؛ دلم برایش تنگ شده. جای خالی او با هیچ چیزی پُر نمیشود؛ همه پدران خوب هستند، اما ایشان فوقالعاده بودند.»
دیگری میگفت: «اینجا مزار پدر همسرم هست که مثل پدر خودم او را دوست میداشتم، عکس پسر بچهای که در کنار او نقش بسته، فرزند عزیزم است که به دلیل ابتلاء به سرطان آسمانی شد و حالا من یقین دارم حتماً جای آنها خوب است و دعا میکنیم که ما هم عاقبت بهخیر شویم.»
زن جوان محزون در غم فراق پدر میگوید: «پدر من سخاوت و گذشت داشت و این ویژگیها را به ما یاد داد؛ او تا لحظه آخر میگفت ارحم، ترحم؛ حدود پنج سال پیش او را از دست دادیم، اما داغ ایشان هنوز تازه است و کهنه نمیشود. پدرم حسینی بودند و با لباس مشکی عزای امام حسین (ع) به رحمت خدا رفتند، با رفتن ایشان دیگر آن صفا و صمیمت بین فرزندان نیست؛ وقتی بودند هر هفته روزهای جمعه همه دور هم جمع میشدیم.»
دختر جوانی که بر سر مزار پدرش آمده بود، میگوید: «حدود یک سال پیش پدرم را در یک سانحه تصادف از دست دادم؛ حالا به پاس اولین بوسهای که پدرم به رسم مهر در اولین ساعات تولد به گونهام زد و من نفهمیدم و به یاد سوزندهترین بوسه آخر که من به رسم وداع به صورتش زدم و او نفهمید، آمدهام اینجا تا این روز عزیز را به او تبریک بگویم.»
او نگاهی به سنگ مزار پدر میکند و ادامه میدهد: «جای خالی پدر برای دخترش هیچ وقت و با هیچ کسی پر نمیشود و این جای خالی در روزی مثل امروز از همیشه پررنگتر است.»
چند قدم آنطرفتر به قطعه دیگری از آرامستان رسیدم. اینجا هم تصویر آرمیدگان قبور از کودک تا افراد سالخورده به چشم میخورد.
«امیرمحمد» پسر جوانی که پدر خود را به علت ابتلاء به سرطان از دست داده است، میگوید: «روز پدر حضور پدرم را کم دارم. پدرم رفت؛ پدری که همیشه برای من نمادی از صبر بود؛ تا وقتی بود، ندانستم که او کیست. کاش دوباره میآمد، کاش ما هم پدر داشتیم تا به جای سر زدن به اینجا، هدیه میخریدیم و به جای «روزت مبارک» نمیگفتیم «روحت شاد پدر» کاش…»
زن میانسالی از گوشه دیگر باغ رضوان با صدای بلند و لرزان میگفت: «بابای عزیزم، بابای خوب و مهربونم، بابایی که برای تولد من کل بیمارستان رو شیرینی دادی، کاش این قدر زود نرفته بودی. کاش من روزت را سر خاک سردت جشن نمیگرفتم؛ روزت مبارک عزیز از دست رفته من»
امروز در باغ رضوان فضای مناسبی نیز برای کودکان پیشبینی شده بود تا در کنار خانواده از حضور در این فضا رنجیده خاطر نباشند.
آنها مشغول نقاشی و رنگآمیزی بودند و تلاش میکردند این کار را بهنحو احسن انجام دهند و جایزه خودشان را از دست آقای آقاباباگلی مدیر روابطعمومی سازمان آرامستانهای شهرداری اصفهان دریافت کنند.
سرانجام از باغ رضوان خارج شدم؛ تابلوهای کنار جاده را نگاه میکنم که تلنگری است برای ما زندهها، البته قبلاً هم دیده بودم، اما حالا بیشتر توجه میکنم:
۱
۲
۳
حرکت...
از نو شروع کن…
گزارش از: راضیه کشاورز
نظر شما