به گزارش خبرگزاری ایمنا، از ۱۶ دی بهعنوان سالروز حماسه شهدای هویزه و روز شهدای دانشجو یاد میشود؛ دانشجویان شهیدی که به گفته دانشجو و طلبه شهید، شهید علیعباس حسینپور، دو دانشگاه علم و کربلا را بهخوبی شناختند و همهچیز را در مسیر دانشگاه کربلا ترک کردند تا به بلندترین مرتبه علم و دانش برسند، مرتبهای که جز ذات خداوند به آن آگاه نیست و بهای این نظربازی با معشوق، جز خون عاشق نیست.
دانشجو عاشق است، از همان روز اولی که پا به دانشگاه میگذارد و دوباره تحصیل را انتخاب میکند تا داناتر شود و افاقهای به حال جامعه و آرمانهایش کند، عاشق است، از همان زمانی که قلم در دست میگیرد و میاندیشد و از همان زمان که دست بالا میبرد و به صحنه میآید و طرحی جدید برای آینده دنیا ترسیم میکند؛ شهدای هویزه هم عاشق بودند، چند ده دانشجوی خط امام که به جای جوهر در قلمهایشان آزادگی جاری بود و آزادی رمز مشترک تمام دانشجوهای آزاده دنیاست، آنجا که دیگر قلم کارساز نیست با خونهایمان میجنگیم.
ماجرای شهدای هویزه اما عجیب مظلومانه است، تعدادی جوان دانشجو در بیسامانیها و کارشکنیهای ابتدای جنگ با هویت دانشگاهی خود به طراحی عملیات و برنامهریزی پرداختند و به فرماندهی سید حسین علمالهدی، دانشجوی کارشناسی تاریخ دانشگاه فردوسی مقابل دشمن ایستادگی کردند، اما با محاصره بعثیها غریبانه به شهادت رسیدند و با عبور تانکها از روی پیکرهایشان برای سالها گمنام ماندند و در نهایت پرده از روی مجاهدتهای عاشقانهشان برداشته شد، پس از شناساییها یک جمله فراگیر دائماً تکرار میشد: «سید حسین علمالهدی را از روی قرآن پارهپارهاش شناختند، ما را از روی چه خواهند شناخت؟»
حضرت آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب که در آن زمان با شهید علم الهدی ارتباط نزدیکی داشتند، درباره او اینگونه میگویند:
«بسم رب الشهدا والصدیقین
«برادر عزیز ما حسین علمالهدی در مشهد در جلسات و کلاسهای ما شرکت فعال میکرد، اما هنوز من ایشان را دقیقاً نشناخته بودم که چه نابغه مسلمانی است تا اینکه به اهواز رفتم و از نزدیک چندین برنامه و خاطره با شهید داشتم. از جمله آخرین روز شهادت حسین یعنی روز ٢٨ صفر من کنار کرخه نور ایستاده بودم که نماز بخوانم که یکباره مشاهده کردم که حسین علمالهدی و عدهای دیگر از برادران از جمله حسن قدوسی (فرزند آیتالله قدوسی) خیلی گرم و صمیمی و خیلی پرشور با من برخورد کردند و من هم از دیدارشان بسیار خوشحال شدم و پس از مقداری صحبت گفتم: «ارتش ما رسیده است به اینجا، شما میتوانید برگردید». اما حسین گفت: «نه آقای خامنهای ما میخواهیم برویم به پیش». البته آنها در حقیقت به پیش رفتند و به لقاءالله پیوستند.»
همچنین شهید آیتالله رئیسی، رئیسجمهور سیزدهمین دوره ریاستجمهوری ایران نیز در پیامی در ۱۶ دی ۱۴۰۰ برای شهدای دانشجو اینطور مینویسد: «…شهدای دانشجو، عقل، علم و عقیده را در هم آمیختند و پیشگامان فرهیخته ایثار و شهادت گشتند و در جهاد فیسبیلالله و در دانشگاه انسانساز مقاومت و پایداری با بالاترین درجات فارغالتحصیل شدند.»
همچنین در قسمت دیگری از این پیام، اینطور روایت کرد: «…حماسه هویزه در ۱۶ دیماه ۵۹ به فرماندهی جوان ۲۲ ساله، شهید علمالهدی و مجاهدت یاران دانشجوی او، مبدأ پایداری مردمی، در ۸ سال دفاع مقدس و نقطه شروع تحولات جنگ و تکیه بر توان جوانان به شمار میآید. آنها در اوج مظلومیت و با دستهای خالی، اما با دلهای استوار و ایمانهای راسخ، روحیهی مقاومت را در جامعه و عشایر غیور منطقه بهعنوان خط مقدم دفاع از ایران، تقویت کردند و مدل فرماندهی در دفاع مقدس را از اتکای صِرف به ماشین جنگی و فریاد ناتوانی، به ایمان و اعتماد به جوانان پرانگیزه و «ما میتوانیم» تغییر دادند.» و چه زیبا بود این نامه از رئیسجمهور شهیدی که خود را «طلبه کوچکی» میدانست، همانا که شهیدان را تنها شهیدان میشناسند.
دانشجو با شهادت، پیوندی که دیرینه است
پیوند میان دانشجو با شهادت در همان سالهای انقلاب و جنگ باقی نماند، نسل به نسل و سال به سال منتقل شد و حالا بر سینههای پرافتخار دانشگاههای ما نام شهدای دانشجوی زیادی برای دفاع از حرم، دفاع از امنیت، دفاع از سلامت، وحدت میان شیعه و سنی، مدافع غیرت و جهادگر میدرخشد، همچون شهیده فائزه رحیمی، شهید محمدحسین دریس و شهید محمدرضا احمدی که یکی از همان ستارههاست؛ دانشجوی جهادگر ۲۳ سالهای که برق میخواند و در کنار تحصیل به فعالیتهای انسان دوستانه و جهادی اشتغال داشت، به بچههای یتیم رسیدگی میکرد، خیرش به بچههای اوتیسم میرسید، از حال کودکان سرطانی مطلع میشد و خودش را وقف کارهایی میکرد که رضایت خدا در آنها باشد، منیت نداشت و زیر پرچم اباعبدالله (ع) هر کاری که بر زمین بود را انجام میداد؛ عاشق گلستان شهدای اصفهان بود و آرزو داشت همانجا به خاک سپرده شود، آرزویی که پس از شهادتش محقق شد.
مادر شهید دانشجوی جهادگر، شهید محمدرضا احمدی در ایام گرامیداشت شهدای دانشجو و سالگرد شهادت سردار سلیمانی اظهار کرد: شهدای ما مکتبساز هستند و این بر عهده ما است که باید باید بتوانیم راه و روش آنها را ادامه دهیم و در مکتبی که شهدا از خود برجای گذاشتند، طی طریق کنیم، نخستین گامی هم که در این راه باید برداشت شناختن هدف و پس از آن شناختن مسیر درست برای رسیدن به آن است؛ ما در روزهایی هستیم که پنجمین سالگرد شهادت حاج قاسم سلیمانی در آن واقع است، محمدرضا علاقه و عشق عجیبی به شهید سلیمانی داشت و میگفت ما باید عامل تحول جامعه باشیم، درست همچون حاج قاسم، پس از شهادت ایشان هم عجیب ناراحت بود و خیلی بههم ریخت، حتی در اتاقش هم عکس حاج قاسم را زده بود و تلاش میکرد همواره او و مجاهدتهایش را به خاطر داشته باشد و پیرو مسیری باشد که او و هدایت مقاومت در آن گام نهاده بودند.
وی افزود: شهیدان انسانهای بزرگی بودند که میکوشیدند در گفتوگو و خلق و خویشان از ائمه اطهار (ع) الگو بگیرند، برای مثال به امیرالمؤمنین (ع) اقتدا میکردند که حضرت در عین برخورداری از هیبت در مقابل دشمنان اسلام و انسانیت به ضعفا و کودکان و فرودستان احترام میگذاشتند، نمود بارز این رفتار عظیم امیرالمؤمنین (ع) شهید سلیمانی بود، همین سردار که در میدان کارزار و در مقابل داعشی ها مایه ترس و دلهره و وحشت بود، در مقابل کودک هفتسالهای خم میشود و در برابر سالمندان و مردم متواضع و فروتن است؛ انسانهایی همچون سردار شهید و عزیز ما هستند که مکتب میسازند و در اوج شهرت، محبوبیت و مقبولیت همواره تلاش و خواستهشان رسیدن به مقام قرب خداوند و شهادت است.
مادر شهید عنوان کرد: این آرزوی همیشگی و خواسته قلبی آنها بود و دشمنان همچون ابزاری در دست حکمت و خواست الهی، شهدای ما را به درجهای که شایستهاش بودند یعنی مرتبه والای شهادت رساندند و واسطه رساندن ایشان به آرزوی همیشگیشان بودند، اما با گمان باطل خود بر این باور کورکورانه هستند که با شهادت آنها میتوانند کشور ما را ساقط کنند یا ضربهای به امری که خداوند آن را از جانب خودش به انجام میرساند، وارد کنند، در حالی که همه آنها با تمام مکر و اندیشههای تبهکارانه خود بخشی از طی شدن مسیر تحقق خواست خدا هستند؛ آنها نمیدانند که شهید سلیمانی برایشان خطرناکتر از قاسم سلیمانی است و در تصور آنها نمیآید که در وجود مردان و زنان ایرانی تا چه اندازه شور و حرارت برای تقابل با استکبار موج میزند.
وی یادآور شد: ما باید میدان خود را و مرز خود را خوب بشناسیم، جنگ امروز ما از تبار فرهنگ است و در سنگرهای فرهنگ است که باید دریابیم چگونه میشود از ارزشهای الهی و حقیقیمان دفاع کنیم، امروز جوانان ما در خط مقدم جهاد فرهنگی قرار دارند، دخترهای ما برای پیروزی در این نبرد دشوار باید راه و روش حضرت زهرا (س) را طی کنند و آرمانها و سلوک مقتدرانه و عفیفانه آن حضرت را از زندگی پربرکت ایشان برگیرند و بهکار بندند. پسران ما نیز باید از سرداران و شهدای ما سرمشق بگیرند، چرا که آنها در اثر تقوا و کوششی که داشتند دارای عقل و معرفت صحیح و روشن بودند که در اثر تابش انوار قرآنی بر قلبهایشان دارای قوه فرقان و تشخیص حق از باطل شده بودند.
مادر شهید گفت: به همین دلیل است که اکنون و اینجا ما، همه ما باید مکتب شهدا را دنبال کنیم و نهتنها حاج قاسم که سایر سرداران و دانشمندان و روحانیون بزرگی که داشتیم و دشمن به شهادتشان رسانیده باید الگوی ما در عشق به ولایت فقیه و جمهوری اسلامی و و عمل به اسلام ناب محمدی باشد، از خداوند در این مسیر عشقی را طلب میکنیم همچون عشق شهدا، همان عشقی که خالصانه بود اخلاصشان طوری بود که همه چیزشان مخلصانه و در جهت رضای خدا بود، از دشمن نمیهراسیدند و روحیه استکبارستیزی و دفاع از مظلوم در وجودشان بود؛ آنها شهامت وصفناپذیری داشتند تا آنجا که دشمن از نامشان هم بر خود میلرزید و باعث میشد دست از ظلم و ستم خود به واسطه همین هراسها بردارد.
در مسیر نوکری اهلبیت (ع) بود
وی به نقل از خاطرات فرزند شهیدش پرداخت و خاطرنشان کرد: محمدرضا همیشه میگفت دوست دارم ۱۰ سال زندگی کنم، اما در این مدت کوتاه بدانم هدفم از زندگی و خلقت چه بوده است؟ چه راهی را باید طی میکردم و در چه مسیری قدم میگذاشتم؟ دوست ندارم راه و روشی را بروم که از زیانکاران باشم یا دستاوردم از عمر طولانی تنها سنگین شدن کولهبار خسران و گناهانم باشد؛ محمدرضا عاشق شهادت بود، این اواخر انگار تنها همین هدف مقابلش بود، همیشه وقتی همه جوانها را دعا میکردم برایش کفایت میکرد، اما یکی از شبهای قدر که به یکی از دانشگاهها برای مراسم احیا دعوت شده بود، به من گفت مادر برایم امشب دعای ویژه کن، گفتم من همیشه برای تو و همه جوانها دعا میکنم که گفت نه مادر، این یک دعا را ویژه برای من بکن، من هم برایش دعا کردم و بعد از شهادتش فهمیدم آرزوی ویژه پسرم شهادت بوده است.
این بانوی زینبی ادامه داد: شنیدهاید درباره شهید سلیمانی میگویند یک لحظه آرامش نداشت و دائم در حال رسیدگی به کار مردم بود، محمدرضا هم همینطور بود، از همان کودکی که خود را شناخت دائم در حال خدمت به مردم و خدمتگزاری اهلبیت بود، در بسیج دانشآموزی و بعدتر بسیج دانشجویی فعالیت میکرد، در مسجد محله حضور فعال داشت، برایش مهم نبود کار از طرف کجا باشد، این نهاد باشد یا آن نهاد، این محله باشد یا آن محله، تعصبی روی مکان و کار خاصی نداشت، هرجا کار مردم و کار اسلام در میان بود میرفت و انجام میداد، هر کاری هم که روی زمین مانده بود از انجامش هراسی نداشت، نمیگفت من فرمانده بسیج دانشگاهم نباید فلان کار را انجام بدهم، نه، همه کارهای روی زمین مانده را انجام میداد، لازم بود تی بکشد، لازم بود چای بریزد و هر کار دیگری را در مسیر نوکری اهلبیت انجام میداد، خودش هم یک مجموعه فرهنگی تأسیس کرده بود، در نهایت هم بعد از جمع و جور کردن کارها و راهی کردن بچههای گروه جهادی در مسیر کار جهادی دچار سانحه شد و در ماه محرم به شهادت رسید، همانطور که خودش همیشه دوست داشت در ماههای رمضان یا محرم به شهادت برسد.
وی تصریح کرد: شهدا میخواهند شما مقاوم باشید و همچون درختی تنومند و سرافراز مقابل هجمهها بایستید و از آرمانهای انقلابی خودتان دفاع کنید، نباید بگذاریم این خونها دینی به گردن ما باشد و کنشهای ما بهگونهای باشد که نارضایتی خانوادهها و یادگاران شهدا را به دنبال داشته باشد؛ باید پس از آنکه خودتان راه حق را شناختید همچون چراغی آن را برای دیگران هم روشن کنید و نهتنها برای نسل بعد از خود بلکه میراث گرانقدر شهدا و رهبری را برای جوانان سایر کشورها نیز امانتداری کنید؛ من از شما دانشجوها و جوانها خواهش میکنم که برای خود یک رفیق شهید انتخاب کنید، هرکه را که دوست دارید و بعد راه و روش و شیوه زندگی او را برای خودتان الگو قرار بدهید، از خودتان بپرسید اگر آن شهید به جای من بود چه تعریفی از سعادت داشت یا در این موقعیت چه میکرد، تلاش کنید همچون شهید سلیمانی عزیز شهیدانه زندگی کنید تا با شهادت خریداری شوید چرا که مکتب سید الشهدا هنوز ادامه دارد؛ خوشحالم که اگرچه برادر و پسرم را به درگاه خداوند تقدیم کردم اما پسرها و دخترهای زیادی پیدا کردم که ادامهدهنده این مسیرند و انشاءالله زمینهساز ظهور حضرت بقیةالله (عج) میشوند.
دانشگاه محراب دانشجو است و جامعه معراج او؛ دانشگاه وادی مقدسی است که محل رفت و آمد ملائکه است چنانچه رسول گرامی اسلام (ص) میفرمایند: «فرشتگان، بالهای خود را برای جوینده دانش میگسترانند و برایش آمرزش میطلبند.» استاد شهید، دانشجوی شهید و دانشگاهی شهید همه و همه نشانگر این است که میشود از میان همین کتاب و دفترها و مرتبه و مقامها راهی به سوی خدا پیدا کرد؛ ۱۶ دی، شاید بهانهای باشد برای جستوجوی بیشتر در زندگانی شهدای دانشجو تا راه را در میان جاذبههای دنیا و نفعها و تبلیغات رنگارنگ دشمنان گم نکنیم و از رسالت اذانگویی خود بازنمانیم، این دانشگاه است که آینده یک ملت را رقم میزند و قلب دانشگاه، دانشجو است. ما ملت شهادت و امام حسینیم و هر روز دانشگاه برای ما کربلایی دیگر است؛ کربلایی که انسان را به خود فرا میخواند و در خود جاودانه میکند. نام و راه تمام شهدای دانشجو را گرامی میداریم و علو درجات را برای ایشان را از خداوند متعال مسئلت میکنیم.
نظر شما