به گزارش خبرگزاری ایمنا، «وصیت میکنم اسلام را در این برهه که تداعییافته در انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی است، تنها نگذارید. دفاع از اسلام نیازمند هوشمندی و توجه خاص است. در مسائل سیاسی آنجا که بحث اسلام، جمهوری اسلامی، مقدسات و ولایت فقیه مطرح میشود، اینها رنگ خدا هستند؛ رنگ خدا را بر هر رنگی ترجیح دهید.»
اینها جملاتی از وصیتنامه سردار دلها، شهید قاسم سلیمانی است؛ سرداری که با عروجش قلبهای ما را داغدار کرد و دیدههای گریانمان را امیدوار ساخت تا بار دیگر در سپاه مهدی زهرا (عج) او را به همراه دیگر شهیدان در خیل فداییان حضرتش باز بینیم.
آنها که سردار دلها را میشناسند بهتر میدانند که با وجود روحیه سلحشوری و نبوغ نظامیای که داشت و با وجود تمام شهرت و محبوبیتی که در قلب مردم محور مقاومت او را عزیز کرده بود اهل صحبت و در مقابل دیدهها قرار گرفتن نبود، با این وجود برخی سخنرانیهای سردار دلها را گردآوردهایم تا به صدای مهربان و ملکوتی او گوش بسپاریم:
سردار شهید در عملیات بیتالمقدس در ۱۳۶۱ تأکید کرد: همه ما، خود شما، جز شهادت و جهاد در راه خدا و آزادسازی سرزمینهای اسلامی و نجات انقلاب اسلامی از محاصره و جهانخواران هیچ نیت دیگری ندارید؛ همه تا از مدرسه و پدر مادر و از همه بریدید فقط به این خاطر، پرخطرترین راه را انتخاب کردید که به اصطلاح نجات بدهید این انقلاب را و کمک کنید برای پیروزی نهایی انقلاب، به قول حدیثی که از یکی از ائمه معصومین است؛ ملتی که شهادت دارند، اسارت ندارند.
او همچنین در جمع رزمندگان هرمزگان در ۱۳۶۳ اینطور گفت: «دشمن قریب ۱۰۰ کیلومتر در خاک ما پیشروی کرده بود از آنجا، همین مقابل شما تا آبان قریب ۷۰۰ دستگاه تانک از دشمن آمده بود، انصافاً این زمین از جنگ خاطرات زیادی دارد، هم از هجوم ابتدایی دشمن و هم از آن حملات موفقیتآمیز رزمندگان اسلام که تک تک قسمتهای این زمین جایی است که مرد مقدسی روی آن بوده و کربلایی بوده، مثل خوزستان، اما با سرافرازی و سربلندی قسمتهایی که توسط دشمن تصرف شده بود به حول و قوه الهی با پشتگرمی به پشتکاری این ملت آزاد شد و خدا را شکر میکنیم که در این مراحل تا کنون ما را سرافراز و سربلند در جمهوری اسلامی بیرون آورده و به شما نوید میدهم که ان شاالله به زودی به حول و قوه الهی، به حول و قوه الهی ان شاالله بر بدن این رژیم مشرک ملحد (بعث) ان شاالله رزمندگان اسلام وارد خواهند کرد. سلام ما را به تمام برادران حزب الله در بندر عباس برسانید؛ ما قریب چهار سال در خدمت برادران بندرعباس بودیم، واقعاً بچههای بسیار شجاع بودند که از جاهای مختلف و جزایر میآمدند و ما شاهد حماسههای آنها در جبهههای جنگ بودیم؛ سلام ما را به خانوادههای شهدا برسانید، اگر هستند در جمع ما به همشان سلام میکنیم و جداً نور چشم همه ما هستند و پیام ما به همه شما این است که قدر این خانوادهها را بدانید و اون احترامی که لازمه شهید است را به همه وارثان شهیدان بگذارید ان شاالله.»
شهید قاسم سلیمانی همچنین در اواخر جنگ تحمیلی میگوید: «پاسخ این تردیدها را امام در این جملات ارزندهشان بیان فرمودند: اگر همه این ملت خدایی نکرده که این نیست، نباید اینطور بیان بکنم، همه دنیا بسیج بشوند در هر غالبی که هستند علیه ما، امام میفرماید تکلیف ما این است که مقاومت کنیم؛ بر اساس همین تکلیف هم هست که میفرمایند آینده جنگ روشن است و در باره میزان مقاومت میفرمایند تا آخرین منزل و تا آخرین نفر، چون آن چیزی که مطرح هست بعد از آن طرد مطرح نیست، اسلام مطرح است؛ اگر بعد از شکست ما اسلام سیلی بخورد این سیلی مانند سیلی محمدرضاشاه به اسلام نیست، سیلی خیلی وحشتناک است که بر ما نیست، بر افغانستان است، بر ما نیست، بر لبنان است، بر ما نیست بر تمام پابرهنگان است؛ پیروزی ما پیروزی تنها جمهوری اسلامی نیست، همه ما این را میدانیم چون این شجاعت، این شهامت، این مقاومت رهبر ما بود که به آنها جرئت داد، به آنها استقامت داد، لذا شکست ما شکست همه آنهاست و امام اگر دستور مقاومت میدهند منظور امام فقط ملت ایران نیست، ملتهای دیگر هم مطرح است.»
در یک سخنرانی قدیمی برای مادران شهدا تعریف میکرد: «ما از امیرالمونین (ع) روایت داریم که هرگاه سختیها به سمت ما هجوم میآورد و طاقتمان در سختیها از دست میرفت به پیامبر اکرم (ص) پناه میبردیم، من جملهای که میخواهم در محضر شما مردم و شهدا عرض کنم این است که ما هروقت در سختیهای جنگ فشارها بر ما حادث میشد و به صورت بسیار مضطر درمیآمدیم و هیچ راهی نداشتیم؛ پناهگاهی جز حضرت زهرای مرضیه (س) برای خود نمییافتیم؛ در شب والفجر ۸ وقتی چشممان به آبهای خشمگین و ترسناک اروند افتاد و ترسیدیم و لرزیدیم آنجا هیچ نامی آشنا تر از نام زهرا نداشتیم، او را در کنار اروند صدا زدیم در تلألو اشکهای خالصانه بسیجیها سیمای نورانی او را جستوجو کردیم و از اروند با یا زهرا عبور کردیم.»
حاج قاسم در جمع رزمندگان جبهه مقاومت میگفت: «امروز شاید قدر عمل شما خیلی فهمیده نشود، اما تاریخ، آینده و سالهای بعد همه میدانند شما چه کار بزرگی برای خدمت به بشریت و برای خدمت به انسانیت انجام دادید، اینکه شما این بیابانها را در هم نوردیدید، موفق شدید تا همینجا، همین تیپ، داعش را در این شهر شکست بدهید؛ این از کارهای بزرگ و نادر شما بود.»
در جای دیگر سردار دلها حکایت مقام معظم رهبری از شهید حسن باقری را روایت میکند: «که شهید حسن باقری بسیار دلنشین بود، در طرح شکستن محاصره سوسنگرد قرار شد فرماندهان ارشد ارتش و سپاه گزارش بدهند، فرماندهان ارتش گزارش شسته رفتهای دادند، بنیصدر هم رئیس جلسه بود، نوبت به سپاهیها رسید نگاه کردم ببینم این سپاهی که میخواهد گزارش بدهد چه کسی است، دیدم یک جوان ژنده پوش لاغراندامی است که اورکت گشادی به تن دارد، تا بلند شد من قلبم هری ریخت پایین گفتم الان است که گزارش را خراب کند و بنیصدر او را تحقیر کند، بعد آقا فرمودند: جوان رفت پای نقشه و شروع کرد به حرف زدن، همینطور که حرف میزد من حظ میکردم و بنیصدر با تمام خباثتش گفت احسنت به حسن باقری. رضوان خدا بر او باد.»
حاج قاسمی که برای پسر شهید مدافع حرم خواستگاری هم رفته بود: «پسر شهید مدافع حرمی که به خواستگاری دختری در دانشگاه رفته بود، پدر دختر پرسیده بود پدرت کجاست؟ و او جواب داده بود پدرم به شهادت رسیده است؛ آمده بود خانه و جلوی عکس پدرش بغضش شکسته بود که کاش لااقل برای تک پسرت زن میگرفتی و بعد شهید میشدی؛ میگفت اینقدر گریه کردم که نفهمیدم چه گذشت، یک مرتبه پدرم را دیدم که به سمتم میآید خواستم بغلش کنم و بگویم چه اتفاقی افتاده، گفت میدانم چه شده، اصلاً نگران نباش، قول میدهم فردا کاری کنم مراسمت اینقدر با شکوه بشود که به چشم نیاید تو و مادرت تنها دارید میروید، فردا شب یکی از دوستانم میآید و خودش درباره مهریه و سایر چیزها حرف میزند، از خواب که بلند شدم ساعت ۳ نیمهشب بود؛ یک خودکار برداشتم و خوابم را نوشتم؛ فردا شب با مادرم در منزل دختر خانم بودیم که تلفن مادرم زنگ خورد، آقایی پرسید شما در فلان خیابانید؟ گفتیم بله؛ مادرم به خانواده دختر گفت مثل اینکه یک نفر هم از سمت ما دارد میآید، لحظاتی گذشت من هم منتظر بودم ببینم او کیست، یک مرتبه وقتی در آپارتمان باز شد دیدم حاج قاسم سلیمانی وارد شد، دیدم عروس دارد گریه میکند، مادر عروس دارد اسفند دود میکند اصلاً جلسه به هم ریخت؛ وقتی کاغذ یادداشت خوابم را به حاج قاسم نشان دادم شروع کرد به پاک کردن اشکهایش.»
اما حاج قاسم که حالا دستش بازتر است مدام در حال برآورده کردن حاجات زائران است!
یکی از خانوادههای شهدا کرمان خواب شهید حسین پورجعفری که همراه شهید سلیمانی به خاک سپرده شدهاند را خواب میبینند، از شهید پورجعفری میپرسند حاج قاسم کجاست؟ شهید میگوید حاج قاسم خیلی کم به ما سر میزند. میپرسند علتش چیست؟ شهید جواب میدهد چون اکثر اوقات مشغول برآورده کردن حاجات زائرانی است که به مزارش میآیند؛ این جمله دقیقی است در توصیف حاج قاسم، که چرا ما به شهدا و اولیا خدا متوسل میشویم؛ حاج قاسم در این باره جمله دقیقی دارند، میفرمایند: «اگر ما میرویم به شهدا متوسل میشویم به این دلیل است که شهدا مثل اولیا الهی دارای اعجازند چون آنها قطرهای از دریای وسیع معصومین (علیهم السلام) هستند و چون اتصال دارند دارای اعجازند، دستشان باز است.» به همین دلیل این شهید بزرگوار شهید حسین پورجعفری اینچنین در باره شهید سلیمانی میگوید.
نظر شما