به گزارش خبرگزاری ایمنا از چهارمحالوبختیاری، در بیستوششم آذر یکی از روزهای سرد پاییزی سال ۱۳۶۲ که کشور در بحبوحه جنگ تحمیلی با عراق بود، حدود ۱۰۰ کشتی حامل کالاهای اساسی در بندرهای جنوبی کشور در انتظار تخلیه بار بودند، هر روزی که از موعد تخلیه آنها میگذشت، برای کشور در آن روزها تهدیدی بود که جبرانش به سختی امکانپذیر بود، چراکه کشتیها حامل کالاهای ضروری برای مردم بود، از سویی خطر حمله عراق به کشتیها و از سوی دیگر ضعف سیستم حملونقل موجب شده بود که نگرانیها چند برابر شود.
در آن شرایط بار دیگر امام خمینی (ره) وارد میدان شدند و فرمان بسیج رانندگان و اعزام کامیونها را صادر کردند و همین کافی بود تا کامیونداران سراسر کشور به خط شوند و آمادگی خود را برای تخلیه بنادر و حملونقل مواد ضروری و مورد نیاز مردم به شهرهای مختلف اعلام کنند و با یک همبستگی ملی و ایثار و تلاش شبانهروزی کشور را از آن بحران خارج کردند.
در تمام روزهای جنگ تحمیلی نیز رانندگان با خودروهای سنگینشان و به اصطلاح همان روزها لوتیها و مشتیهای جاده و بیابان رزمندگان را در جبههها تنها نگذاشتند و هر روز و هر شب سلاح و مهمات و آذوقه جبهه را تأمین میکردند.
سال ۱۳۷۶ وزارت راه و ترابری پیشنهاد داد که به مناسبت آن روز تاریخی در سال ۱۳۶۲، ۲۶ آذر به عنوان روز حملونقل نامگذاری شود و شورای فرهنگ عمومی بر مبنای این پیشنهاد، نامگذاری این روز را به طور رسمی اعلام کرد.
امروز بیستوششم آذر سال ۱۴۰۳ است و سالها از آن روزها که امام خمینی (ره) کامیونداران را به خط کرد، میگذرد، به یاد آن روزها به سراغ یکی از آن لوتیمشتیهای کامیوندار رفتیم تا خاطرات آن روزها را برای نسل امروز زنده کنیم.
عبدالله طاهری شلمزاری هستم، معروف به قدرت، در سال ۱۳۲۵ در شلمزار متولد شدم، از ۱۴ یا ۱۵ سالگی وارد جاده شدم، آن روزها برای حاجعبدالحسین ملکی و امیرحسین خدابخشی شاگردی میکردم، بعد هم رفتم اصفهان و گواهینامه شخصی و همگانی و پایه یک گرفتم، دیگر از آن روزها تا به امروز که تقریباً ۶۳ سال میشود، شغلم رانندگی شده است.
وی با بیان اینکه در آن روزهایی که عراق به کشورمان حمله کرد، برای من خاطراتی ساخته شد که تا به امروز با یادآوری آنها در خلوت و آشکار خنده بر لبانم نقش میبندد و ضربان قلبم تند میشود، میگوید: در تمام آن هشت سال بارها برای رزمندگان مهمات بردم، سال ۱۳۶۳ بود که در پادگان حمیدیه اهواز زخمی شدم، روزهای سختی برایم بود، ۱۰ روز در بیمارستان بستری شدم، مهرههای کمرم و پایم شکست، یادم میآید دستها و پاهایم را آویزان کرده بودند تا به اصطلاح پزشکان جا بیفتد.
آقای طاهری از آن مردان نیک روزگار است که معتقد است برای تمام آن روزها با خدا معامله کرده است و هیچگاه دنبال گرفتن حق جانبازی و این جور چیزها نبوده است.
آقاعبدالله یا همان آقاقدرت که دیگر همه همصنفیهایش به این نام او را میشناسند، درباره دل و جرئت رانندگان در آن روزها میگوید: نمیدانم چرا اصلاً نمیترسیدیم، نه تنها من بلکه بقیه دوستان نیز ترسی به دل نداشتند برای وطن و ناموسمان میرفتیم، در تمام آن روزها که خودمان مشتاقانه به استقبال مرگ میرفتیم، حتی یک بار هم به هدف و انگیزهمان شک نکردیم، بعضی وقتها چند کامیون را که پُر از تسلیحات بود، کنار هم پارک میکردیم و اگر خدای نکرده عراقیها حمله میکردند، کل منطقه روی هوا میرفت، آن روزها خداوند و دعای خیر مردم نگاهدار ما بود.
آقای طاهری با بیان اینکه آن روزها حال و هوای مردم فرق داشت و هیچکدام از رزمندگان به زور و اجبار به جبهه نمیرفتند، اضافه میکند: همه مردم با شور و شوق به جبهه میرفتند، از نوجوان ۱۴ ساله گرفته تا پیرمرد ۷۰ ساله انگار هم برای جشن میروند نه برای جنگ و شهادت.
این راننده کهنهکار میگوید: هنوز هم همان ماشین روزهای جنگ زیر پایم است، یک ماشین بنز ده سیلندر زرد و نارنجی که برایم خوش رکاب است و هیچ وقت دلم نیامده که آن را بفروشم، چرا که همیشه خاطرات همان روزها را برایم زنده میکند.
از آقا قدرت خواستم که از خاطرات تلخ و شیرین آن روزها برایم بگوید، اندکی سکوت میکند، فکر کردم حتماً دارد بهترین خاطراتش را دستچین میکند، اما او با همان مهربانی که در کلامش جاری است، میگوید: تمام اتفاقات آن روزها برایم خوش بود، حتی همان روزی که در کمین منافقین افتادم و کار خدا بود که نیروهای خودی به دادم رسیدند یا همان روزهایی که در سنگر، بچههای رزمنده با صدای خوششان میخواندند و شوخی میکردند هیچ ترسی به دل نداشتند، انگار عروسی آمدهاند ما هم با دیدن آنها شاد میشدیم، آن روزها خیلی خوش میگذشت.
آقای طاهری در پاسخ به این سوال که اگر امروز هم کشور و نظام به شما نیاز داشته باشد، باز هم میروید؟ در جواب میگوید: دیگر برای رفتن به جاده و بیابان پیر شدهام اما هر کاری که از دستم بربیاید برای وطنم و مردمم انجام میدهم، هیچ چیزی برای ما تغییر نکرده است.
وی اضافه میکند: این جوانها را نبینید که امروز هر کدام با یک تیپ و قیافه هستند، مطمئنم اگر روزی کسی بخواهد نگاه چپ به ایران داشته باشد، چشمشان را این جوانان کور میکنند، همه این مردم عاشق مملکت خود هستند.
آقای طاهری اکنون ۷۸ سال سن دارد اما هنوز هم برای سرگرمی پشت فرمان مینشیند و در مسیرهای نزدیک رانندگی میکند او معتقد است رانندگان قشر زحمتکشی هستند که دولت باید آنها را حمایت کند، چرا که چرخ اقتصاد کشور با همین سیستم حملونقل میچرخد.
گزارش از مریم رضیپور، خبرنگار ایمنا در چهارمحال و بختیاری
نظر شما