به گزارش خبرگزاری ایمنا، آئین افتتاحیه مجموعه تلویزیونی «تنها گریه کن» به تهیهکنندگی میلاد حاجی پروانه و کارگردانی علی درخشنده شامگاه گذشته _پنجشنبه بیستودوم آذر_ با حضور جمعی از شخصیتهای فرهنگی و هنری در تالار ایوان شمس برگزار شد.
روبیکا، نماوا و شبکه افق میزبان «تنها گریه کن»
در ابتدای این مراسم صادق یزدانی مدیر شبکه افق با بیان اینکه احساسات انسانی در مواردی برای انسانها، بالاترین شرافت را به ارمغان میآورد، اظهار کرد: اگر این احساسات ارزشمند انسانی با روحیات و خلقیات بشر گره بخورد شاهکار انسانیت را خلق خواهد کرد و آن چیزی است که به عنوان هدف غایی خلقت انسان یاد میشود.
وی ادامه داد: وقتی احساساتی مثل عشق، غرور، توکل، عشق و صبر، استقامت با شخصیتهای والا گره میخورد، شاهکار ویژه بشر خلق میشود؛ اگر این شاهکار انسانی با واژه و فردی به نام مادر گره بخورد، یک پرده تازه و ویژه از انسانیت رقم خواهد خورد و این گره خوردن منجر به خلق یک حماسه میشود، حماسهای خواندنی، دیدنی و شنیدنی.
مدیر شبکه افق در ادامه بیان داشت: حماسه «تنها گریه کن» زندگی پر فراز و نشیب مادر بزرگوار شهید محمد معماریان سرکار خانم اشرف سادات منتظری است، حماسههایی که ما آن را در قالب کتاب «تنها گریه کن» به قلم اکرم اسلامی خواندیم و امروز در آئین افتتاحیه این سریال، شاهد تصویرگری این حماسه که حاصل زحمات دوستانی چون میلاد حاجی پروانه علی درخشنده بزرگوار است، هستیم.
وی ادامه داد: قرار است با «تنها گریه کن» خروجی نهایی از یک حماسه در قاب تلویزیون دیده شود.
یزدانی در ادامه گفت: «تنها گریه کن»، روایت دختری است که از ابتدای زندگی پای دار قالی نشسته است تا کمر اقتصادی خانواده خم نشود و در وقت ازدواج، معیارش برای انتخاب همسر، مؤمن و نماز شب خوان بودن او بوده است.
وی در ادامه افزود: در واقع «تنها گریه کن»، روایت یک حماسه از زنی است که پیش از انقلاب همه تلاش خود را برای پیروزی انقلاب به کار میبندد و قدم به قدم پیش میرود تا به روزهایی پیروزی انقلاب نزدیک میشویم، در آن زمان نیز نه فقط در محل سکونتش؛ در قم تلاش میکند بلکه به تهران میآید و تلاش خود را برای این پیروزی ادامه میدهد. زنی که در آغاز جنگ تحمیلی از همه چیزش میگذرد و همه چیز را فدا میکند، حتی پاره تنش محمد معماریان.
یزدانی ادامه داد: این سریال روایت فداکاری است و به تصویر کشیدن حماسه زنان مقاوم ایران زمین. زنانی که تا همین امروز در سال ۱۴۰۳ همچنان در میدانند.
مدیر شبکه افق در ادامه عنوان کرد: خانم منتظری نه فقط در ایام جنگ که پس از آن هم، منزلش مثل یک مقر جدی پناه دادن محرومان بوده و تا به امروز هم ایشان یک فعال اجتماعی و فرهنگی باقی ماندهاند.
وی در ادامه اظهار داشت: تمام تلاش در سریال «تنها گریه کن» این بوده که بتواند یک روایت زیبا و سریع و جذاب از این مادر مقاوم به تصویر بکشد و ما امیدواریم مورد پسند همه مخاطبان قرار بگیرد.
وی در پایان گفت: «تنها گریه کن» روایتی تازه از یکی از زنان ایران زمین است. این سریال از هفته آینده به طور همزمان از روبیکا و نماوا و شبکه افق در روزهای پنج و جمعه پخش خواهد شد و امیدواریم با این سریال ذرهای از دینمان به زنان مقاوم سرزمینمان را ادا کرده باشیم.
سپس در ادامه مراسم، از تیتراژ سریال «تنها گریه کن» که کاری از گروه راز و نیاز با صدا سالار عقیلی بود، رونمایی شد.
اجرای «ایران» افتخارآمیز است
سالار عقیلی که برای اجرای تیتراژ «تنها گریه کن» به صحنه آمده بود، بعد از اجرای قطعه سریال حانیه، قطعه ایران را اجرا کرد که مورد تشویق و استقبال حاضرین قرار گرفت و اظهار داشت: قطعه ایران را با عشق تقدیم ایرانیان کردیم؛ من هربار که این قطعه را با عشق اجرا میکنم، احساس غرور و افتخار میکنم.
وی سپس تیتراژ سریال «تنها گریه کن» را با شعری از مریم اسدی و تنظیم بهتاش زرین و با همراهی گروه راز و نیاز اجرا کرد که بخاطر استقبال بینظیر از این قطعه مجبور به تکرار آن شد و در ادامه قطعه «ایران جوان» را خواند.
در ادامه برنامه، نقاشی بهنام شیرمحمدی از شهید و مادر شهید را تقدیم اشرف سادات منتظری شد.
در ادامه، اشرف سادات منتظری مادر شهید محمد معماریان در شرح این تصویر گفت: آخرین خوابی که از محمد شنیدم، پایم شکسته بود. به دهات رفته بودم. شب عاشورا خواب دیدم که در مسجدالمهدی هستم. گفتند کمکی میآید. گفتم بروم ببینم کمکی از کجا میآید، آمدم دیدم یک دسته میآید. یک دسته خیلی منظم. سعید آل طاها جلوی دسته داشت نوحه میخواند و بچهها دارند جواب میدهند. گفتم که سعید آل طاها که شهید شده و چطور اینجا توی دسته است. بعد دیدم که پسرم محمد، کنار اوست. برایم یقین شد که اینها فرد عادی نیستند. شهدا هستند که دارند میآیند. از پلههای مسجد بالا رفتند و به سمت محراب رفتند. منم از سمت زنانه مسجد، رفتم بالا کنار پرده ایستادم همان طور که به اینها نگاه میکردم دیدم محمد از بین جمعیت دور زد آمد کنار من. دستش را انداخت کنار من و بنا کرد بوسیدن من.
راوی کتاب «تنها گریه کن» افزود: منم محمد را بوسیدم و گفتم «مامان خیلی وقته ندیدمت چه بزرگ شدی». سرش را از سینه من برداشت. آزادیان آمد جلو، او هم شهید شده بود. گفت «حاج خانم خدا بد نده»، محمد گفت مامان «من مریض نیست.» بعد پرسید «مامان اینها چیه زیر دستت.» گفتم «چیزی نیست مادر، چند روزیه پام درد میکنه و دارم با عصا راه میرم.» گفت «مامان چند روزیه ما رفتیم کربلا. از ضریح امام حسین یک شال سبزی رو من برای شما آوردم. من میخواستم دیدن شما بیام، آزادیان گفته صبر کن با هم بیایم.» این شد که همگی به اتفاق رفتیم زیارت مرقد امام. گفتیم امروز روز عاشوراست برویم مسجدالمهدی. زیارت نامه عاشورا را با آقا سید جعفر حسینی بخوانیم، شما را هم اینجا ببینیم. دستهایش باز کرد از روی صورت من کشید تا مچ پایم. نشست زمین و این پنبهها و باندهایی که حاج محمد به پای من بسته بود را همه باز کرد و گذاشت زمین. شال سبز به صورت یک نوار بیشتر نیست، این شال سبز را دور مچ پای من بست. گفت» «مادر برو توی زیرزمین دیگهای امام حسین را بشور. شما یک مقدار پاتم که درد میکنه، عضله پاته، استخوان پات سالمه.»
وی ادامه داد: من از خواب بیدار شدم، دیدم واقعیت به خواب نیست، به بیداری است؛ باندها همه باز شدند و ریخته بود روی تشک و شال هم به مچ پایم بسته شده. من بلند شدم و ایستادم و گفتم من که چشمم لایق دیدن آقا نبوده، داده به دست محمد. ببینم اصلاً پایم خوب شده یا نه. ایستادم و دیدم که اصلاً پایم درد نمیکند. از بالا آمدم پایین و شروع کردم به نظافت. صبحانه را آماده کردم و داشتم سماور را میگذاشتم پایین که حاجی با برادرهایش از راه آمدند پایین با یک تعجبی گفت خانم چرا داری روی پاهایت راه میروی؟
مادر شهید معماریان ادامه داد: حالا میخواستم به حاجی بگویم، نمیتوانستم. فقط اشارهای به او کردم و گفتم حاجی پای من خوب شده. محمد آمده. فقط سریع صبحانهتان را بخورید من امروز نذر کردم بروم مسجد برای آقا کار کنم. هر کجایی که من قدم برمیداشتم بوی عطرش همه ساختمان را گرفته بود، رفته بودم در ماشین، رفته بودم در مسجد دربارهاش در آنجا صحبت کردم. در سطح شهر مطرح شد و فرمانداری فهمید. فرمانداری گفتند اگر چنین چیزی حقیقت داشته باشد آقای گلپایگانی از همه اعلم ترند. ایشان باید تأیید کنند. دوازدهم محرم بود که آقا خودشان متوجه شدند، آقازادهشان آسید باقر و آقای لنکرانی گفتند برید منزلشون از نزدیک ببینید و بعد هم بیایید اینجا ما هم ببینیم.
راوی کتاب «تنها گریه کن» گفت: ما ده بیست نفر مهمان داشتم همه را برداشتم و رفتیم پیش آقا. من نشستم پای تخت آقا فقط آقا این شال سبز را میگذاشتند روی چشمانشان. میگذاشتند روی قلبشان و میگفتند بوی حسین را میدهد. به آقازادهشأن گفتند بروید تربت مرا بیاورید من میخوام مقایسه کنم. وقتی تربت را آوردند من آقا سه مرتبه گفتند این شال با این تربت هر دو از یکجا آمدند. بعد گفتند فکر نکنید این یک تربت معمولی است، این تربت مال زیر جسد امام حسین است. مال ۱۴۰۰ قبل است دست به دست علما گشته تا مقداری هم به دست آقا رسیده.
در پایان از پوستر سریال «تنها گریه کن» با حضور سید محمد هاشمی رئیس سازمان هنری رسانهای اوج و سرلشکر جعفری رونمایی شد.
نظر شما