به گزارش خبرگزاری ایمنا، شهید مهدی صمدانی در ۲۰ فروردین ۱۳۴۶ در خانوادهای مذهبی و قرآنی به دنیا آمد و دوران کودکی و نوجوانی خود را زیر نظر هدایتهای مربی و معلم خودش که پدرش بود سپری کرد.
همچنین در همان دوران با همراهی مادر گرانقدرش با رفتن به جلسات قرآنی و مذهبی و عزاداری سیدوسالار شهیدان رشد و نمو یافت و در عین حال، در حین انجام شیطنتهای دوران کودکی و نوجوانی همیشه با روحیه ایثار و گذشت و با مدیریت بچههای هم سنوسال خود شجاعانه و بیباک به استقبال حوادث و رویدادهای پیرامون خود میرفت و از همان نوجوانی در کلیه تظاهرات و جنگ و گریزهای خیابانی در بدو پیروزی انقلاب شرکت فعال داشت و با مردم دیار خویش در اصفهان به مبارزه با نظام ستمشاهی پهلوی ادامه میداد.
این شهید با شروع جنگ تحمیلی حزب بعث عراق، سر از پا نشناخته و وارد فعالیتهای نظامی شد و با وجود سن کمی که داشت وارد بسیج مدارس شد و همزمان نسبت به فراگیری آموزشهای فرهنگی و نظامی اقدام کرد و با رفتن به پادگان غدیر اصفهان در دوره ۱۲ بسیج شرکت و پس از طی کردن دوره یکماهه آموزشی فشرده نظامی از طریق بسیج سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، عازم جبهههای نبرد حق علیه باطل شد و در عملیات آزادسازی خرمشهر در سال ۱۳۶۱ شرکت و در همان مرحله اول عملیات در پشت جاده اهواز- خرمشهر و در محل میدان مین مورد اصابت تیر از ناحیه قفسهسینه قرار گرفت و مجروح شد.
پس از بهبودی نسبی باز از پای ننشسته و در عملیاتهای بعدی همچنان با صلابت و استواری تمام شرکت داشت؛ وی در عملیاتهای رمضان، خیبر، بدر، والفجر مقدماتی، والفجر ۴، کربلای ۱ تا ۴ شرکت داشت. او با فراگیری آموزش شنا و غواصی در عملیاتهای مختلفی حضور یافته و رشادتهای بینظیری را از خود نشان داد.
سرانجام در شب عملیات کربلای ۴ در محل جزیره امالرصاص در تاریخ چهارم دیماه ۱۳۶۵ روح ناآرامش در دفاع از دین، ناموس، آب و خاک کشور عزیزش ایران اسلامی و در دفاع از انقلاب اسلامی و به عشق امام و مقتدایش حضرت روح الله آرام گرفت و با اصابت رگبار کالیبر ۵۰ به سینه پاکش از سوی دشمن بعثی در دل آبهای مواج اروند رود و با لباس قواصی به شرف شهادت نائل آمد.
کباب پس از نونپنیر
حمید صمدانی، برادر شهید در خاطرهای میگوید: او همیشه اهل شوخی بود، یک روز مهدی تصمیم گرفت که رفقایش را برای مهمانی به خانهمان دعوت کند. از صبح مشغول تدارک بود و برای آنها شام مفصلی (چلوکباب) آماده کرد. اما وقتی رفقایش آمدند و موقع شام شد، مهدی جلوی آنها نان و پنیری گذاشت و گفت شام همین است. رفقایش هم بدون ذرهای گلایه شروع به خوردن کردند تا سیر سیر شدند. وقتی غذا تمام شد مهدی به آشپزخانه رفت و چلوکباب را آورد و گفت حالا بفرمائید غذای اصلی را بخورید. رفقایش که هیچ جایی برای خوردن آن غذای لذیذ نداشتند شروع به بد و بیراه گفتن به مهدی کردند، آنقدری که کل خانه روی هوا رفت.
پیام به ریگان
در مصاحبهای که از او داخل اروند رود گرفته شده است، خبرنگار از مهدی میپرسد برای ریگان پیامی نداری؟ و او با خنده پاسخ میدهد: «پیام ما رزمندهها اینه که توی آب، توی دریا، توی خشکی، توی هوا، هر جا که باشه باهاش میجنگیم و میزنیم توی پوزش و نمیذاریم به ملل دنیا زور بگه.»
همچنین خبرنگار از او میخواهد که پیامی به همکلاسی هایش بدهد و او در جواب میگوید: «همکلاسی هامون هم الان فعلاً جنگه. درس رو ول کنند و بیان جبهه. بیان بجنگند و مشکل جنگ رو باهم حل کنیم، ان شاءالله بعد هم باهم میریم درس میخونیم.»
مزاحم نمازشب خوانها
شهید صمدانی در قسمتی از دفترچه خاطرات خود نوشته است: نه اینکه نماز شب نمیخواندم بلکه مزاحمی بودم برای نمازشب خوانها، چرا که نمیتوانستم توفیق نماز شب خواندن را از خدا بگیرم، پس خدا به آه دل و اشک چشم شب زندهدار آنهایی که نماز شبشان ترک نمیشد و چه زیبا به درگاهت مینالیدند ببخشم که از همه جا عاجزم و تنها به تو امیدوارم.
تنها یک غروب
مهدی در قسمتی از وصیتنامه خود مینویسد: عزیزانم دنیا دو روز است که به پایان این دو روز تنها یک غروب بیشتر نمانده. بر این غروبهای زندگی اطراف خود بنگرید و منتظر غروب زندگی خود باشید. دائم یاد مرگ و حسابرسی روز قیامت را بکنید تا از یاد خدا غافل نشوید. آنها که عاشق وارسته و محبوب دلباخته خدا هستند مرگ آنها پروازی بزرگ و شورانگیز به سوی معشوق است. ایمان را باتوجه به دنیا تباه مکنید و تقوا را نصب العین خود قرار دهید. اخلاصتان را با نیکی به برادر مؤمن حفظ کنید.
نظر شما