به گزارش خبرگزاری ایمنا، در روزگاری بسیار دور، زمانی که زمین هنوز توسط موجوداتی باشکوه و وحشی تسخیر شده بود، دو گونه از انسانتباران در کنار هم زندگی میکردند: نئاندرتالها و انسانهای خردمند. نئاندرتالها با بدنهای تنومند، چشمان درشت و مغزهای بزرگ خود به اندازهای اسرارآمیز بودند که امروز همچنان سوالات بسیاری پیرامون زندگی و مرگ آنها وجود دارد. برخلاف باور رایج که آنها را موجوداتی کمهوش و کندتر نسبت به انسانهای خردمند معرفی میکرد، واقعیت پیچیدهتر از این بود.
حدود ۴۰ هزار سال پیش، نئاندرتالها برای همیشه از صحنه تاریخ محو شدند، نظریههای متعددی درباره انقراض آنها مطرح شده است، اما هنوز هیچکدام به طور قطع تأیید نشدهاند، آیا انسانهای خردمند باهوشتر آنها را از میان برداشتند؟ شاید؛ اما شواهد جدیدی که از علم دیرینهشناسی به دست آمده، نشان میدهد نئاندرتالها از لحاظ شناختی در سطحی پایینتر از انسانهای خردمند نبودند، بلکه تفاوتهایی در نحوه عملکرد مغز آنها وجود داشت.
مطالعات جدید بر روی جمجمههای نئاندرتال و انسانهای مدرن، تصویر دقیقی از تفاوتهای مغزی این دو گونه ارائه داده است. نئاندرتالها، با داشتن نواحی مغزی بزرگتر که به بینایی و کنترل حرکتی اختصاص داده شده بود، قادر به پردازش بصری و کنترل بدنی بیشتری نسبت به انسانهای خردمند بودند. این ویژگی به دلیل ساختار فیزیکی متفاوت آنها ضروری به نظر میرسد؛ زیرا بدنهای آنها بزرگتر و قدرتمندتر بود و به همین دلیل نیاز داشتند تا مغزهایشان نواحی بیشتری برای کنترل این بدن اختصاص دهد.
اما این تغییرات مغزی پیامدهایی هم داشت؛ دانشمندان باور دارند که نئاندرتالها به همین دلیل توانایی کمتری در تشکیل گروههای اجتماعی پیچیده داشتند، در حالی که انسانهای خردمند به سرعت گروههای اجتماعی قوی تشکیل میدادند و در شبکههای اجتماعی گستردهتر با هم ارتباط داشتند، نئاندرتالها به دلیل تفاوتهای مغزی، کمتر درگیر این گونه تعاملات اجتماعی پیچیده میشدند.
از سوی دیگر، مغز نئاندرتالها مخچههای کوچکتری داشت. مخچه بخشی از مغز است که نقش مهمی در عملکردهای شناختی و اجتماعی دارد. این ویژگی ممکن است بر روی تواناییهای اجتماعی نئاندرتالها نیز اثر گذاشته باشد و آنها را نسبت به انسانهای خردمند در تعاملات اجتماعی کمتر توانا کرده باشد.
اما شاید یکی از جالبترین کشفیات اخیر درباره نئاندرتالها، آزمایشی باشد که در آن دانشمندان موفق شدند ژنی از نئاندرتالها را استخراج کرده و آن را به مغز موشها و موجودات دیگر وارد کنند، نتایج این آزمایشها نشان داد که مغزهایی که این ژن را داشتند، سلولهای مغزی جدید را کندتر از مغزهای بدون ژن نئاندرتال تشکیل میدادند.
این یافته نشان میدهد که شاید نئاندرتالها، نسبت به انسانهای خردمند، در شکلگیری سریع سلولهای مغزی با چالشهایی روبهرو بودند و این ممکن است به رشد شناختی آنها تأثیر گذاشته باشد.
البته هنوز هیچ مدرک قطعی وجود ندارد که نشان دهد نئاندرتالها از لحاظ شناختی کمتر از انسانهای خردمند بودند. بسیاری از نظریهها بر این اساس استوار شدهاند که نئاندرتالها به دلیل ناتوانی در انجام فعالیتهای پیچیده اجتماعی و شناختی، پشت سر گذاشته شدند.
اگر این فرضیهها گمراهکننده باشند، چه؟ شاید نئاندرتالها تنها در نوع دیگری از هوش تخصص داشتهاند؛ هوشی که برای زندهماندن در شرایط سخت و خطرناک عصر یخبندان ضروری بود.
نئاندرتالها نه تنها از لحاظ جسمانی بلکه از نظر شناختی نیز به انسانهای خردمند شباهتهای بسیاری داشتند، اما مسیر تکاملی آنها متفاوت بود. شاید آنها گروههای اجتماعی قوی تشکیل نمیدادند و سرعت پردازش مغزشان با انسانهای خردمند یکسان نبود، اما این به معنای کمهوشتر بودن آنها نیست؛ تنها هوش آنه ا متفاوت بود.
نظر شما