به گزارش خبرگزاری ایمنا، دفاع مقدس درخشش ستارههای گمنامی است که محجوبانه در آسمان شهادت تجلی کردند و با شهادت خود آزادی و آزادگی را برای میهن و نظام اسلامیمان به ارمغان آوردند؛ چشم و چراغ این شهدا شهدای غریب و مظلوم و صدر مطلع غزل مظلومیت شهدای غواص اند که در میان آبهای اروند وحشی و نیلگون زندگی را از میان مرگ بیرون کشیدند و با شهادت به آن جامه جاودانگی پوشاندند، یکی از این شهدای غریب غواص کربلای ۴ شهید احمد فروغی است که با برادر مجاهد و شریف وی محمود فروغی که تبیین گر راستین راه برادر شهید خود است به گفتوگو نشستیم:
فروغی صحبت خود را با معرفی برادرش آغاز و اظهار میکند: شهید احمد فروغی متولد ۹ اردیبهشت ۱۳۴۴ بود که با شروع جنگ تحمیلی حدود ۱۴ سال داشت و در قالب یک گروه رزمی وارد جبهه شد، به این دلیل که ورزشکار بود و به طور حرفهای ورزش رزمی تکواندو را دنبال میکرد و دارای کمربند مشکی دان ۳ بود و درجه استادی را شامل میشد، با فرماندهی استادش، محمد قوچانی وارد جنگ شد و این شیفتگی و دفاع از میهن تا دی ماه سال ۶۵ که به عنوان غواص در عملیات کربلای ۴ شرکت کرد ادامه پیدا میکند و نهایتاً وی در همان عملیات در ۲۱ سالگی به درجه رفیع شهادت نائل میشود.
وی با بیان اینکه خانواده ما خانوادهای مذهبی بود و پیش از قبل از انقلاب و حتی شدت گرفتن درگیریها و تجمعها در تظاهراتها شرکت داشتیم، ادامه میدهد: در سالهای نزدیک به انقلاب مبارزات احمد و تمام ما برادرها شدت گرفت با شروع جنگ تحمیلی این احساس در همه ما شکل گرفت که اکنون و اینجا باید برای اسلام و ایران کاری کرد و برادر ها یکی یکی وارد جبهه میشدند و خانواده هم مشوق این امر بود و از این جهت مخالفتی برای ما وجود نداشت و علی رغم سن کم شهید خانواده با رضایت او را برای شرکت در این دفاع مقدس راهی میکردند.
وقتی احمد مادرش را در خیابان نشناخت
این برادر شهید با اشاره به ویژگیهای شخصیتی برادرش توضیح میدهد: از ویژگیهای شهید اگر بخواهم بگویم این است که ایشان انسان بسیار متواضع و اخلاق مداری بود، همیشه در خیابان که میرفت سرش پایین بود و به کسی نگاه نمیکرد، تا جایی که یک بار مادرم در خیابان از کنار او گذشته بود و او از شدت تواضع و حیایی که داشت او را نشناخته بود، تواضع وی به معنای واقعی الگو و مثالزدنی بود، با اینکه شهید دارای کمربند مشکی دان۳ تکواندو بود و استاد به حساب میآمد و چندین مقام و مدال هم داشت در مساجد و مکانهای مختلف برای جذب بچهها به بسیج و مکانهای مذهبی کلاس آموزش تکواندو برگزار میکرد.
فروعی با بیان اینکه از دیگر ویژگی های شهید این بود که در کار خیر همیشه پیشقدم بود، تعریف میکند: اگر مستمندی را در خیابان میدید سریعاً پیشقدم میشد و به او کمک میکرد یا اگر متوجه میشد که خانواده فقیری در محلهای وجود دارند غذا تهیه میکرد یا از درآمدی که داشت مبلغی را به ایشان اختصاص میداد، خیلی از اینها را ما نمیدانستیم و بعد از شهادتش بود که خود این افراد مراجعه میکردند و میگفتند که احمد آقا به خانواده ما کمک میکرده، روحیه خیر اندیشی و نیک خواهی اش بسیار با جهان پهلوان تختی و پوریای ولی که در ورزش درخشان بودند مشابهت داشت.
وی با تاکید بر اینکه شهید احمد فروغی به انسانهای مظلوم و ضعیف اهمیت میداد و از پایمال شدن حقشان به خشم میآمد، عنوان میکند: خاطرم هست یک بار تعدادی از افراد یکی از دوستان مجروح را که یک پایش را در جبهه از دست داده بود مورد آزار و ستم قرار داده بودند، شهید وقتی این موضوع را متوجه شد بسیار ناراحت شد و به دوست جانبازی فنونی را برای مراقبت از خودش آموزش داد و به منزل آن افراد مراجعه کرد تا حق آن جانباز مظلوم را از ایشان مطالبه کند و در خلال همین دیدار هم به آنها توصیه کرد که رزمندگان برای دفاع از خاک و جان و ناموس شما به جنگ میروند و خود را در معرض شهادت قرار میدهند و درست نیست که شما جانبازان را مورد آزار قرار دهید.
روایت فرار شهید احمد فروغی از بیمارستان برای حضور در فتح خرمشهر
این برادر شهید ادامه میدهد: احمد بسیار کم حرف بود، وقتی از جبهه می آمد پدر و مادرم می پرسیدند: «خب احمد، چه خبر؟ آنجا چه کار میکردید؟» پاسخ میداد: «چه بگویم؟ خبری نیست.» و هیچوقت اشاره نمیکرد که در جبهه چه کارهایی انجام میدهد یا چه مسئولیتهایی دارد علی رغم اینکه مسئولیتهایی داشت هیچوقت عنوان نمیکرد و ما پس از به شهادت رسیدنش متوجه کارهایی که کرده بود میشدیم؛ در ورزش هم همینطور بود، بعد از شهادتش که تصاویرش با لباس ورزشی را دم خانه زده بودیم و شاگردانش با لباس تکواندو در مراسمش حضور پیدا میکردند همسایه ها تازه متوجه شده بودند که فرزند این خانواده استاد ورزشی است در حالی که سالها بود که در این محله رفت و آمد داشت؛ این گمنام دوستی و پرهیز از مطرح شدنها روحیهای بود که در تمام شهدا وجود دارد، شهدا با اینکه تواناییهای مختلفی داشتند و رشادتهای زیادی را در جنگ رقم زده بودند به هیچ عنوان آنها را مطرح نمیکردند و خود را متواضع و گم نام باقی میگذاشتند.
فروغی با یادآوری اینکه اوایل جنگ که شهید چمران جنگهای نامنظم را طراحی کرده بود و شهید منتظری و شهید قوچانی هم حضور داشتند احمد هم جزو رزمندگان بود و بعدتر در ماجرای فتح خرمشهر علیرغم اینکه زخمی شده بود و به بیمارستان انتقالش داده بودند با همان لباسهای بیمارستان از بیمارستان فرار میکند و خود را به جبهه میرساند تا در فتح خرمشهر سهیم باشد و به آرزویش که دیدن آزادی خرمشهر بود رسید، میگوید: احمد در آن عملیات شرکت کرد، پیش از عملیات والفجر ۸ هم به عضویت یگان دریایی در آمده بود و بهعنوان غواص ۳ماه در استخر آزادی تهران آموزش دید، بعد از آن با تیپ قمر بنی هاشم یگان دریایی وارد جنگ میشود که اولین عملیات آبی که شرکت کرد عملیات فتح فاو بود، به تدریج این عملیاتهای آبی ادامه پیدا میکند و او هم به این دلیل که نجات غریق بود و سابقه مربیگری نظامی در پادگان غدیر اصفهان را هم داشت، با این آموزشها مربی دیگر غواصان میشود.
آخرین خداحافظی
وی با بیان اینکه شهید در عملیاتهایی که شرکت میکرد دوست نداشت عقب جبهه باشد و همیشه خط شکن بود، در عملیات آبی کربلای ۴ هم بهعنوان خط شکن حضور پیدا کرده بود و در حین اجرای عملیات قایق محل حضور ایشان مورد حمله قرار میگیرد و با اصابت از ناحیه قلب در تاریخ ۴دی ماه سال ۶۵ به درجه رفیع شهادت نائل می شوند، یادآوری میکند: جالب اینجا بود که او علی رغم اینکه سالها به جبهه میرفت هیچوقت هنگام رفتن نمیگفت که من بر نمیگردم و خداحافظی نمیکرد، اما عجیبتر اینکه قبل از عملیات کربلای ۴ تقریباً با همه دوستانش که بعداً به ما گفتند خداحافظی کرده بود و گفته بود این آخرین عملیاتی است که من شرکت میکنم، حتی در نامه آخری که ۹ روز پیش از شهادتش نوشته بود در لفافه از شهادتش خبر میدهد و از خدا طلب صبر میکند برای خانواده و از همه حلالیت میخواهد و جالب است که این اتفاق هم رخ می دهد و ایشان پس از آن به شهادت میرسند، یکی از دوستانش تعریف می کرد که شهید به منزل او رفته بود و درخواست کرده بود که آلبوم عکسهایی را که داشت بیاورد و با حال غریبی تک تک آنها را نگاه کرده بود و وقتی دوستش تعجب کرده بود که تو قبلاً این کار را نمیکرده گفته بود که این سفر سفر آخر من است.
این برادر شهید توضیح میدهد: شهید احمد فروغی از آبان ۵۹ که ابتدای شروع این دفاع مقدس بود وارد جبهه شد، در آنجا دوستی داشت به نام شهید کرمعلی مهدوی که از نخستین شهدای جنگ تحمیلی بود و هر دو تکواندو کار بودند و در یک باشگاه ورزش میکردند، زمانی که شهید مهدوی در شوش به شهادت میرسد یا استادش شهید محمد قوچانی در عملیات فتح المبین شهید میشود در ادامه این راه مصممتر میشود و این استمرار بر خلوص و خودسازی ادامه مییابد تا زمانی که در میان آبهای نیلگون اروند به لقاء الله میپیوندد و شهد شیرین شهادت را مینوشد.
نیش رتیل هم مانع از مسئولیت پذیری او نشد
از خاطرات شهید زیاد حرف برای گفتن هست، مثلاً خاطرم هست که حدوداً ۱۰ ساله بودم و به خاطر قرابت سنی که با وی داشتم در کلاسهایش شرکت میکردم، اما بین من و بقیه فرق نمیگذاشت و مانند بقیه از من هم انتظار داشت و اگر فنی را خوب انجام نمیدادم مشت میخوردم! آن زمان خیلی باشگاه نبود و اگر هم بود پرداخت هزینههایش در توان بیشتر مردم نبود، به همین دلیل و برای جذب کودکان و نوجوانان در مسجد ها آموزش صورت میگرفت، بچه ها برای ورزش پایشان به مساجد باز میشد و کم کم مباحث عقیدتی و احکام و ایثار و جهد و جهاد را هم یاد میگرفتند، خیلی از بچههایی که شاگرد او در کلاسهای ورزشی بودند بعد ها به جبهه رفتند و به خیل شهدا پیوستند؛ یا اینکه به یاد دارم پادگانی بود به نام حمزه سیدالشهدا برای آموزش رزمندگان که شهید در آنجا به مربیگری اشتغال داشت، یک روز صبح بچه ها میبینند احمد دستش را به پایش گرفته و در صبحگاه ایستاده، بعد که مراسم صبحگاه تمام شده بود به بهداری مراجعه کرده بود و مشخص شده بود که رتیل پای ایشان را نیش زده است ولی با این حال شهید صبحگاه را رها نکرده بود تا برود و پایش را درمان کند، وقتی هم از او سوال شد دلیلش را اینطور گفته بود که اگر من به عنوان مسئول این بچه ها خودم در صبحگاه شرکت نکنم دیگر نمیتوانم فردا به بچهها بگویم چرا در صبحگاه حاضر نشدید، حاضر شده بود این درد را تحمل کند تا پایان صبحگاه که مانند بچههای پادگان در صبحگاه مانده باشد.
نظر شما