به گزارش خبرگزاری ایمنا، فیلم مقیمان ناکجا محصول ایران در سال ۱۳۹۶ است که توسط شهاب حسینی کارگردانی شده است؛ از بازیگرانی که در این فیلم درام و رازآلود به ایفای نقش پرداختهاند میتوان پریناز ایزدیار، شهاب حسینی، آرمان درویش و احمد ساعتچیان را نام برد.
داستان فیلم مقیمان ناکجا از این قرار است که جوانی نیمه شب وارد یک مهمانسرای عجیب می شود و وقتی بیشتر درباره این مهمانسرا و مقیمان آن میفهمد، متوجه میشود در جایی بین مرگ و زندگی قرار گرفته است و از جایی که تحلیل فیلمها به کشف نکات پنهان آنها کمک میکند، در این باره ملینا شیرانی، روانشناس بالینی و نمایش درمانگر (سایکودراماتیست) در گفتوگو با خبرنگار ایمنا اظهار میکند: در اولین دقایق فیلم مقیمان ناکجا با پسری روبه رو میشویم که با حالت بلاتکلیف با مهمانسرا وارد میشود و دیالوگی بین او و شهاب حسینی که نقش شهاب افلاک را دارد شکل میگیرد که قابل تامل است؛ از جایی که بنیامین از یک خانواده ثروتمند متولد شده و به جایی میرسد که روابط متعدد را تجربه میکند و در عین حال به حس پوچی میرسد، به او گفته میشود که شما وقتی همه چیزهایی که در دنیا میخواهید را به دست میآورید و رفاه بیش از اندازه پیدا میکنید، میتواند برای شما آسیب زننده باشد و از مسیر واقعی زندگی منحرف کند زیرا احساس پوچی به شما میدهد.
وی میفزاید: از نظر روانشناسی، بسیاری از خودکشیها و رفتارهای خودتخریبگر مانند روابط متعدد، رانندگی پرخطر، مصرف الکل و… ناشی از احساس پوچی است و بر این اساس تصادف بنیامین در حالی که الکل زیادی مصرف کرده بود، نوعی خودکشی و رفتار خودتخریبگر به حساب میآید.
روانشناس بالینی ادامه میدهد: وقتی امروز از بیشتر افراد بپرسیم که چه آرزویی دارند، میگویند که میخواهند آنقدر پولدار باشند که هرچه میخواهند، فراهم کنند در حالی که دیالوگ یاد شده، به وضوح نشان میدهد که وقتی چیزهایی که میخواهیم را نداریم، تلاش خود را میکنیم و در رنج هستیم تا آن را به دست آوریم اما وقتی ثروت کلانی هم دست مییابیم، ممکن است به رفتارهای منحرف و احساس پوچی برسیم؛ پس میتوان گفت هیچ آرزویی نداشتن نیز نمیتواند حالتی ایدهال باشد.
شیرانی خاطر نشان میکند: کاراکتر آقای جهانگیری به شخصیتهای خودشیفته شباهت داشت؛ افرادی که فکر میکنند قدرتمند و از همه بالاتر هستند و این نقش یکی از اشارههای زیبا و ظریف این فیلم است که نشان میدهد افراد خودشیفته، الزاماً قدرتمند و با عزت نفس نیستند، بلکه خودشیفتگی، نقابی برای عزت نفس ضعیف آنهاست؛ همچنین ممکن است که برخی افراد، هنگام تلاش برای اهداف خود به تکبر زیادی برسند درحالی که همانطور که تولد ما دست خودمان نیست، مرگ نیز ما را خبر نمیکند و نا در حال زیستن در دنیایی غیر قابل پیش بینی هستیم و خیلی نباید از همه چیز احساس خوشحالی کنیم.
وی بیان میکند: امام علی (ع) میفرمایند از غم روزگار، زیاد غمگین نشو زیرا پایدار نیست و از شادی روزگار هم متکبر نشو زیرا آن نیز ماندنی نیست؛ در این فیلم نیز وقتی آقای جهانگیری را به مهمانسرا میآورند و در مانیتور میبیند که وارثین او چه میکنند، میفهمیم که ما مرکز عالم هستی نیستیم.
این روانشناس بالینی میگوید: نکته مهم این است که وقتی به بالاترین درجه رشد خودمان در این دنیا دست یافتیم، بدانیم که در برابر خداوند و عالم هستی، ذرهای بیش نیستیم و همه چیز در دست اوست؛ آقای جهانگیری در این فیلم تنها کسی است که میخواهد بگوید به مقوله مرگ، اعتقادی ندارد؛ در واقع دلیل انکار مرگ و مذهب در برخی افراد، این است که این اعتقادات، برج خودشیفتگی که برای خودشان ساختهاند را میشکند و چون آنها نمیخواهند که احساس ضعف کنند و یا به کنترل چیزی در آیند، دفاع روانشناختی آنها به صورت انگار حقایق در میآید؛ همچنین در تلاشند تا دیگران را نیز به عقیده خودشان درآورند.
شیرانی عنوان میکند: شخصیت الهه که با مشکلات قلبی به افراد مهمانسرا میپیوندد، تنها کسی است که با اطمینان میگوید که از مرگ نمیترسد؛ اروین یالوم معتقد است که انسانها به خاطر این از مرگ میترسند که آنطور که باید از زندگی خود لذت نبردهاند؛ بیماری الهه، مانند موهبتی برای او بوده چرا که بین حالات بیماری، از لحظاتی که حال خوبی داشته استفاده کرده، طوری که میگوید من حتی از تابیدن نور آفتاب بر گونههایم لذت بردم و جوری از زندگیام استفاده کردم که گویا میخواهم قطرات آب را در کف دست خودم نگه دارم.
وی میگوید: بیماری برای برخی افراد، موهبتی است که هر لحظه از زندگی را دریابند در حالی که برای بیشتر افراد سالم، ممکن است چنین نباشد؛ در رویکرد اکت یا مایندفولنس نیز حضور کافی افراد در هر لحظه، مطرح شده است و همین زندگی در لحظات باعث میشود که از مرگ هم نترسیم.
روانشناس بالینی میافزاید: در جای دیگر، الهه میگوید به خاطر مشکل قلبی خود، با وجود شایستگیهای زیادش برای رابطه، کسی حاضر به ازدواج با او نیست؛ او میگوید که ما انسانها عاشقی نمیکنیم بلکه سرمایهگذاری میکنیم؛ این چیزی است که در زندگیهای امروزی به وفور دیده میشود و چه بسا افراد شایستهای که به خاطر معیارهای جامعه از نعمت عشق محروم میشوند؛ در واقع این معیارها، توهمی بیش نیست چرا که مرگ، زندگی و پیروزی به دست خداست و اگر فکر کنیم قادر به کنترل آن هستیم، توهمی بیش نداریم.
شیرانی ادامه میدهد: نکته دیگر، شخصیت دکتر اسرافیلی است که به شکل انسان نیست بلکه یک موجود ماورایی است که از طرف خدا به او مخابرههایی صورت میگیرد که افراد باید در دنیا بمانند یا بروند؛ با این حال، افرادی مهمانسرا، وقتی میخواهند وارد آسانسور مرگ یا زندگی شوند، از او میپرسند که قرار است بمیریم یا نه و دکتر اسرافیلی از آن بی اطلاع است؛ مهمترین تاکید او ورود به آسانسور و تحمل ابهام با اعتماد به خداوند است.
وی تاکید میکند: طبیعی است که سوالات زیادی در ذهن ما باشد که جوابی برای آن نداریم اما باید به نیروی برتر خداوند اعتماد کنیم؛ برخی افراد به دلیل عدم تحمل ابهام، به افرادی مانند فالگیر روی می آورند تا آینده آنها را پیش بینی کند؛ در حالی که این فیلم میگوید یک فرشته که از همه به خداوند نزدیک تر است، بسیاری از اسرار را نمیداند؛ جبر زندگی ما را مجبور میکند که در اوج ابهام به خدا اعتماد کنیم و همه ما باید در ایستگاه آخر زندگی، چنین کنیم پس بهتر است که در طول زندگی خود، این اعتماد را به او داشته باشیم.
نظر شما