به گزارش خبرنگار اعزامی خبرگزاری ایمنا به کربلای معلی، ماه صفر آغاز شد و یک سال انتظار عشاقالحسین (ع) به پایان رسید، حالا وقت آن رسیده که عمود به عمود عشق را قدم بزنند.
هنوز در باورم نیست که راهی سفر شدهام، باورم نیست که بار دیگر به دل من نگاه کرده باشی و مرا برای پابوسیات طلبیده باشی، باورم نشده است که تو مرا خواندهای و من قرار است لبیکگوی تو باشم.
در این سفر ۲۲۰ فرشته زمینی همراهم هستند تا زیر بیرق موکب مسلم بن عقیل شهرداری اصفهان بتوانیم خادمان فرشتگانی باشیم که قصد ملاقات حسین (ع) را در عرش الهی روی زمین دارند.
بر این اساس، ستاد اربعین شهرداری اصفهان نزدیک به یک دهه است که بینام و نشان و البته با فراز و فرودهایی با هدف خدمت به زوار سیدالشهدا (ع) در ایام اربعین حسینی به ارائه خدمات مختلف در شهر کربلا میپردازد، خدماتی که ریشه آن با نظافت شهری و رفتوروب خاک از زیر پای زائران حسینی پیوند دارد.
روز چهارشنبه هفتهای که گذشت، از اصفهان عازم کربلا شدیم، استرس زیادی را تجربه میکردم، دوست داشتم هر چه زودتر به برآورده شدن مهمترین آرزویم برسم.
ساعت ۱۳:۰۰ قرار است همه خادمان امام حسین از پایانه کاوه به سمت محل خدمت حرکت کنند.
همهمهای برپاست، نوای یا حسین ورد زبانها است، خادمان همراه با خانوادههایشان آمدهاند، لحظه شماری میکنند و هر لحظه بیشتر از قبل آماده اعزام برای خدمترسانی هستند.
پس از برگزاری آئین بدرقه در ترمینال کاوه، بالاخره عقربهها ساعت ۱۶:۰۰ را نشان میدهد، خادمان یکی یکی پس از رد شدن از زیر قرآن به سمت اتوبوسها حرکت میکنند و منتظر شنیده شدن اسمهایشان برای سوار شدن به اتوبوس و اعزام هستند.
نوبت به من میرسد، از پلههای اتوبوس بالا میروم و روی صندلی خودم مینشینم و مهیای سفر عشق میشوم.
بغضی در دل دارم، نمیدانم این بغض چه معنایی دارد وقتی قرار است در محضر امام حسین (ع) حاضر شوم، حال و هوای عجیبی است، همه مسافران زیر لب ذکر میگویند؛ شور و ذوق از چشمهایشان پیداست.
دو خادمی که پشت سر من نشستهاند با یکدیگر خیلی صمیمی هستند، مدام روایتهای این سفر خود را تعریف میکنند و زیر لب میگویند که «هنوز هم باورم نیست که دارم به کربلا میروم»، از ذوق بسیار در پوست خود نمیگنجند.
ساعت ۱۹:۴۰ است، نماز مغرب را در مسجد نیمهکارهای در مسیر بوبین میاندشت به جماعت برپا میکنیم و چهار ساعت پس از نماز مغرب، اتوبوس در خرمآباد برای شام توقف میکند.
ساعت ۰۶:۰۰، پس از طی کردن ۵۰۰ کیلومتر
ساعت حوالی شش صبح است، نماز صبحمان را در میان مسیر لابهلای شنها و خاکها در حوالی دهلران خواندهایم و در مراحل پایانی رسیدن به مرز مهران هستیم.
آرام آرام داریم از کشور خارج میشویم و من انگار که سروش چهارده– پانزده سالهای هستم که مسافر اردوهای دانشآموزی شدهام.
در مسیرم عجیبترین سفر زندگیام را پیشرو دارم؛ سفری که پیش از من بسیاری آن را تجربه کرده و سالها با شیرینی خاطراتش یا شرنگ شرمندگیاش، سر کردهاند، کسانی با حسرتش به خاک رفتهاند و کسانی با عظمتش از خاک برآمدهاند و به افلاک رسیدهاند.
بسا ارواحی که زیر گنبد حرم دلگشایت، یک شبه ره صد ساله پیمودهاند و بسا کالبدهایی که دور از حریم وصلت، ره صد سالهشان با یک شب برابری نکرده است.
ساعت ۰۸:۳۰، اینجا مرز مهران، دمای هوا ۴۷ درجه است
صبح شده است و به مرز مهران رسیدهایم، باورم شده است «نزدیک میکند دل ما را به هم حسین»؛ این شعاری است که کاروان عاشقان حسینی خادمان شهرداری اصفهان امسال برای پرچم خدمت خود در موکب مسلم بن عقیل برگزیدهاند.
بالاخره به مرز رسیدیم، زمان خداحافظی با وطن رسیده است، آن سوی مرز قرار است مهمان کسی باشیم که پدر و مادر او از همه بهترند.
از گیت خروجی به نوبت خارج میشویم و هنوز هم باورمان نشده مسافر چه مسیری هستیم.
مهر خروجی که بر گذرنامهام میزنند، سندی برای اثبات بهترین روزهای عمرم است؛ مهری که طرف درست تاریخ را نشان میدهد.
حال پس از طی کردن مسافتی حدود ۸۳۰ کیلومتر و گذر از مرز مهران، در حال پیادهروی به سمت اتوبوسهای عراقی هستیم، مسیر کم است، اما حال و هوای پیادهروی اربعین اینجا برپاست و موکب شهرداری کرج در حال خدمترسانی به زائران است.
ساعت حوالی سه ظهر است و گرسنگی، تشنگی و گرما وضعیت طاقتفرسایی را برای خادمان امام حسین (ع) فراهم کرده است، امتحانی سخت که سربلند بیرون آمدن از این امتحان کار هرکسی نیست.
۱۲ ساعت از آخرین وعده غذایی (شام) که خوردهایم میگذرد؛ بالاخره در مسیر کاظمین رستورانی عراقی با ظرفیت بالا پیدا شد، یکی پس از دیگری از اتوبوس پیاده میشویم و لَهلَهزنان در گرمای تابآور عراق به سمت رستوران حرکت میکنیم.
کاظمین، ساعت ۰۷:۰۰
بالاخره دلتنگم آرام گرفت، اینجا کاظمین است؛ سومین شهر مهم زیارتی عراق که دو امام معصوم در آن آرمیدهاند و حال وهوای مشهد را دارد.
راهی حرم میشوم، همسفر همراهم برایم از کاظمین میگوید، سنگینی سخنان او به این معناست کاظمین فرق دارد، او معتقد است که کاظمین با تمام سختیهای سفر را از دوش بر میدارد؛ دستم که به ضریح میرسد، همراهان درخواست دارند بهعنوان یک زائر اولی برایشان دعا کنم.
ساعت ۱۲ شب است، پس از طی کردن مسافتی بالغبر ۱۱۰۰ کیلومتر بالاخره به سامرا رسیدیم، گنبد طلایی رنگ سامرا نوری در چشمهای خوابآلود خادمان شده است، چه زیبا میدرخشد!
قرار است شب را اینجا به صبح برسانیم و پس از نماز صبح دوباره برای ادامه مسیر مهیا شویم، پس از زیارت و گپ و گفتی با خادمان حرم امام هادی (ع) و امام حسن عسکری (ع) برای استراحت به سرداب امام زمان (عج) میروم، عجب هوای خنکی، قرار است لذتبخشترین خواب زندگیم را اینجا رقم بزنم.
الله اکبر الله اکبر؛ صدایی است که در سرداب امام زمان به گوشم میرسد، آماده رفتن میشوم، خادمان یکی پس از دیگری اضافه میشوند و همگی در مسیر رسیدن به اتوبوسها قرار میگیریم، جای خالی موکبها در مسیر به چشم میخورد.
ساعت ۰۵:۳۰ از سامرا به سمت نجف حرکت میکنیم، نجف آخرین مکان زیارت دورهای ستاد اربعین شهرداری اصفهان است، در طول مسیر موکبها در حال برپا شدن است و هنوز خبری از شور اربعینی در کوچه پسکوچههای عراق نیست.
ساعت ۱۳:۰۰، اینجا نجف
امروز پس از طی کردن مسافتی حدود ۳۳۰ کیلومتر وقتی چشم در شهر مقدس نجف باز کردم، حال و هوای این شهر برایم متفاوت بود، از یکسو شادی وصال یار در رگهایم جاری بود و از سویی سبک بال آماده برای خدمت میان کاروان خادمان شهرداری اصفهان زیر بیرق موکب مسلم بن عقیل بودم، از اصفهان به نیت خدمت و خادمی پا در این عرصه گذاشته و چه افتخاری بالاتر از این!
لحظه به لحظه بر اشتیاقم برای رسیدن به حرمین افزوده میشود، هوا گرم است، آب زیاد مینوشم و بیشتر از آن بهیاد اهلالبیت (ع) هستم که لبتشنه روز عاشورا مصیبت دیدند یا به شهادت رسیدند.
به گزارش ایمنا، ماه صفر از راه رسید و کمکم زمزمه چمدان بستنها و حرکت در مسیر عشق در کوچه پسکوچههای شهر میپیچد؛ یکی دنبال بلیت اتوبوس است و دیگری میخواهد تا مرز شلمچه یا مهران را با ماشین شخصی برود، یکی از جاده اصلی نجف به کربلا و دیگری از طریقالعلما میرود، اما همه این راهها با وجود تمام تفاوتها به مغناطیس عالم و نقطه عاشقی زمین میرسد.
گزارش از: سروش زارع
نظر شما