قاسم‌بن‌الحسن کربلای ایران/ شهادت، والاترین هدف «بالازاده»

مرحمت بالازاده، شهید نوجوانی است که اذن حضورش در جبهه‌ را از رهبر انقلاب گرفت و روح بزرگ آن جسم کوچک در جزیره مجنون بر اثر اصابت ترکش راکت پر کشید.

به گزارش خبرگزاری ایمنا، دانش‌آموز شهید «مرحمت بالازاده» در هفدهم خرداد ۱۳۴۹ در روستای «چای گرمی» یکی از روستاهای شهرستان گرمی از توابع انگوت در دامان سرسبز مغان و در یک خانواده متدین به دنیا آمد.

او از همان کودکی همراه پدرش در مسجد حضور داشت و پای منبر روحانی و درس قرآن می‌نشیند و این دوران را در دشت، کوه و دره‌ها و مناظر سرسبز روستا، با بچه‌های هم‌سن‌وسال خود می‌گذراند.

با پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل سپاه پاسداران و بسیج، در سال ۱۳۵۹ هنگام تشکیل نخستین هسته‌های مقاومت بسیج در این منطقه دور افتاده، با عده‌ای از نوجوانان و جوانان روستا، هماهنگ شده و پایگاه مقاومت بسیج (امام موسی صدر) را در روستا، راه اندازی کردند، شهید به همراه جمعی دیگر از جوانان پرشور و فعال انقلابی، در این پایگاه عضویت یافته و با وجود سن و سال کم شروع به فعالیت می‌کند.

بالازاده آموزش‌های نظامی، قرآن و عقیدتی را در همین پایگاه گذرانده و با شور و حال عجیبی به پاسداری از آرمان‌های انقلاب اسلامی می‌پردازد و در پایگاه مقاومت مسئولیت تبلیغات را بر عهده می‌گیرد؛ همچنین با سخنان معصومانه و در عین حال نافذ خویش، پیام امام خمینی (ره) را به دیگران می‌رساند و آن‌ها را با فعالیت‌های فرهنگی خود جهت اعزام به جبهه تشویق می‌کرد.

او مبارز نوجوان کربلای ایران بود که با وجود سن کم با بسیاری از پیشروان انقلاب، همچون امام خمینی (ره)، ریاست جمهوری، نخست وزیر و ریاست مجلس دیدار کرده و بارها مورد مهر و تمجید آن‌ها قرار گرفته بود.

در شهرستان گرمی مغان، مرحمت تبدیل به سخنگوی انقلاب و رزمندگان اسلام شده بود، طوری که امام جمعه شهر، قبل از خطبه‌های نمازجمعه از شهید بالازاده می‌خواست که برای مردم سخنرانی کند و پیام عاشوراییان ایران را به جوانان و نوجوانان شهر برساند؛ همچنین این مرد کوچک، تبدیل به مروج و مبلغی می‌شود و تا دور افتاده‌ترین مساجد و پایگاه‌های مقاومت می‌رود تا پوستر، عکس و دستورات و فراخوان‌های بسیج را ابلاغ کند.

قاسم‌بن‌الحسن کربلای ایران/ شهادت، والاترین هدف «بالازاده»

با شروع جنگ تحمیلی، برگ دیگری از زندگی وی ورق می‌خورد حضورش در کنار مسئولین سپاه و بسیج حال و هوای دیگری به برنامه‌ها می‌بخشد، به گونه‌ای که بر تعداد نیروهای داوطلب برای اعزام به مناطق جنگی افزوده می‌شود.

سال ۱۳۶۰ در حالی که یازده سال داشت به مناطق عملیاتی و پشت خاک‌ریزها فکر می‌کرد اما پیگیری او برای اعزام به جبهه به نتیجه نمی‌رسد و در این میان رو به رو شدن او با عوض محمدی، مسئول اعزام نیروی ستاد منطقه پنج آذربایجان شرقی، دیدنی و شنیدنی است، یکی بر حسب دستور و وظیفه می‌خواهد از اعزام افراد کم سن و سال جلوگیری کند و دیگری بنا به وظیفه می‌خواهد ادای دین کند.

وی بارها و بارها از اردبیل و تبریز برگردانده می‌شود تا اینکه سال ۱۳۶۱ موفق می‌شود با وساطت آیت الله ملکوتی، امام جمعه وقت تبریز، به خواسته‌اش برسد؛ شهید بالازاده در نخستین اعزام در عملیات مسلم بن عقیل شرکت می‌کند پس از اولین اعزام، تسویه نمی‌کند تا راه بازگشت به جبهه کماکان باز باشد ولی مسئولین طبق وظیفه، به دنبال این هستند تا او را از حضور در خط مقدم بازدارند.

شهید بالازاده ناامید نمی‌شود و برای رسیدن به آرزویش، پیش مسئولین شهرستان و استان و مقام معظم رهبری می‌رود تا در زمان ریاست جمهوری ایشان، حکم جهاد را از دستان ایشان بگیرد و این اتفاق هم می‌افتد؛ دستخط رهبری به شهید بالازاده بال و پر می‌دهد تا هر کس مانع اعزامش شد، آن را نشان دهد و با افتخار من حکم جهادم را را از آقا گرفته‌ام.

شهید بالازاده غیر از حضور در گردان‌های رزمی، برای مدتی در گردان تخریب حضور یافته، بر تجربیاتش می‌افزاید، بین سال‌های ۱۳۶۱ تا ۱۳۶۳، به دفعات در جبهه حضور پیدا می‌کند و به روایت فرماندهان و هم‌رزمانش، در عملیات‌های والفجر ۲ از ناحیه پای چپ زخمی شده، در عملیات خیبر دچار موج‌گرفتگی می‌شود.

سال ۱۳۶۳ به همراه خانواده به اردبیل اسباب‌کشی کرده و در محله پناه‌آباد، خانه‌ای اجاره می‌کنند؛ پس از این جابجایی، او در عملیات بدر شرکت می‌کند و ۲۱ اسفند ۱۳۶۳ با اصابت تیر و ترکش به گلو و چشم، در چهارده سالگی به شهادت می‌رسد؛ پیکر مطهر این شهید در اردبیل تشییع و در بهشت فاطمه (س) به خاک سپرده می‌شود.

قاسم‌بن‌الحسن کربلای ایران/ شهادت، والاترین هدف «بالازاده»

بخشی از وصیت نامه این شهید بزرگوار را با هم می‌خوانیم:

«به نام خداوند بخشنده مهربان

از اینجا وصیت نامه‌ام را شروع می‌کنم. با سلام بیکران به پیشگاه منجی عالم بشریت حضرت مهدی (عج) و با سلام بیکران به رهبر مستضعفان، ابراهیم زمان، خمینی بت شکن و با سلام بی‌کران به مردم ایثارگر و شهید پرور ایران، که همچون امام حسین (ع) و لیلا، پسرشان را به دین اسلام قربانی می‌دهند.

آری‌ای ملت غیور شهید پرور ایران! درود بر شما! درود برشما که همیشه در مقابل کفر ایستاده‌اید و می‌ایستید تا آخرین قطره خونتان.

درود برشماای ملت ایران! ای مشعل داران امام حسین! تا آخرین قطره خونتان از این انقلاب و از رهبر این انقلاب خوب محافظت کنید تا که این انقلاب اسلامی را به نحو احسن به منجی عالم بشریت تحویل بدهید؛ وای پدر و مادر عزیزم! اگر این پسرتان در راه اسلام به شهادت برسد، افتخار کنید که شما هم از خانواده شهدا برشمرده می‌شوید.‌ای پدر و مادر عزیزم! از شما تقاضایی دارم. اگر من شهید بشوم گریه نکنید. اگر گریه بکنید به شهدای کربلا و شهدای کربلای ایران گریه بکنید تا چشم منافقان کور بشود و بفهمند که ما برای چه می‌جنگیم.

حالا معلوم است که راه تنها یک راه است که آن راه هم راه اسلام و قرآن است؛ و آخر وصیت می‌کنم راه شهیدان را ادامه بدهید و اسلحه‌شان را نگذارید در زمین بماند؛ و مادرم و پدرم چنانچه من می‌دانم لیاقت شهادت را ندارم ولی اگر خداوند بخواهد که شهید بشوم مرا حلال کنید و من هم شهادت را جز سعادت می‌دانم، یعنی هر کس که شهید می‌شود خوش به حالش که با شهدا همنشین می‌شود

از تمام همسایه‌ها و از هم روستایی‌هایمان می‌خواهم که اگر از من سخن بدی شنیده‌اید و کارهای بدی دیده‌اید حلال بکنید، و برادرانم اسحله‌ام را نگذارند در جا بماند و خواهرانم با حجاب با دشمنان جنگ کنند.

خدایا تو را قسم می‌دهم که اگر گناهانم را نبخشی از این دنیا به آن دنیا نبر.

خدایا خدایا تو را قسم می‌دهم به من توفیق سربازی امام زمان (عج) و نایب برحق او خمینی بت‌شکن را دهی تا در راه آنها اگر هزاران جان داشته باشم قربانی بدهم.

کربلا کربلا یا فتح یا شهادت / جنگ جنگ تا پیروزی»

کد خبر 777606

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.