به گزارش خبرگزاری ایمنا، شهید محسن حججی در ۲۱ تیر سال ۱۳۷۰ در شهرستان نجف آباد اصفهان به دنیا آمد؛ وی پس از سپری کردن دوره تحصیلات مقدماتی و هنرستان، موفق به اخذ مدرک دیپلم از شاخه کاردانش شد و نهایتاً دانش خود را تا مقطع کاردانی رشته تکنولوژی کنترل از مرکز آموزش علمی کاربردی ارتقا داد؛ سال ۱۳۸۵، محسن حججی در مؤسسه تربیتی فرهنگی شهید احمد کاظمی حضور پیدا کرد.
محسن حججی که از اعضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود و اولین بار قبل از محرم سال ۱۳۹۴، برای دفاع از حرم عقیله حضرت زینب (س)، داوطلبانه به سوریه رفت و به مدت ۴۵ روز در جبهههای حق علیه باطل جنگید و پس از بازگشت از این کشور، مجدداً در ۲۷ تیر سال ۱۳۹۶، عازم شد.
۱۶ مرداد سال ۱۳۹۶ ارتش آمریکا با جمعآوری و اعطای اطلاعات به نیروهای تروریستی تکفیری داعش و هدفگیری هوشمند ماشین آلات نظامی و حمله توپخانهای که موجب فلج کردن قدرت نظامی نیروهای مقاومت شد، زمینه حمله ددمنشانه عناصر داعش را به منطقه تنف در مرز کشورهای عراق و سوریه فراهم کرد که در این میان محسن حججی دهمین عضو از لشکر زرهی ۸ نجف اشرف نیز در این حمله ابتدا به اسارت گرفته شد و سپس ۲ روز بعد، یعنی در ۱۸ مرداد همان سال، توسط نیروهای تروریستی تکفیری داعش با جدا شدن سر از بدن به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
مراسم تشییع این شهید در سه شهر تهران، اصفهان و مشهد برگزار و سپس در زادگاهش نجف آباد تشییع و تدفین شد؛ تشییع تاریخی شهید حججی به بزرگترین تشییع برای یک شهید مدافع حرم در کشور تبدیل شد؛ تشییع پیکر مطهر این شهید در تهران در روز چهارشنبه پنجم مهرماه ۹۶ از میدان امام حسین تا میدان شهدا برپا شد.
بخشی از وصیت نامه این شهید را باهم میخوانیم:
برای بانوی صبر السلامای بانوی سلطان عشق السلامای بانوی صبر دمشق زینب دنیا و عقبی علی شرح مدح لافتی الا علی در مسیر شام غوغا کردهای شهر را آشوب برپا کردهای خطبه خواندی از غریبی حسین زنده کردی کربلا در عالمین گر نبودی کربلایی هم نبود گریه و شور و نوایی هم نبود رنجهایی ست فراوان دیدهای خیمهها، غارت، سواران دیدهای دیده بودی، حلق و چشم و حرمله گریه کردی پا به پای قافله بسم الله النور … صلی الله علیک یا اماه یا فاطمه الزهرا (س).
و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا، بل احیا عند ربهم یرزقون؛ هرگز نمیمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جدیده عالم دوام ما… چند ساعتی بیشتر به رفتن نمانده است، هرچه به زمان رفتن نزدیکتر میشوم قلبم بی تابتر میشود… نمیدانم چه بنویسم و چگونه حس و حالم را بیان کنم… نمیدانم چگونه خوشحالیام را بیان کنم و چگونه و با چه زبانی شکر خدای منان را به جای بیاورم… به حسب وظیفه چند خطی را به عنوان وصیت با زبان قلم مینویسم… نمیدانم چه شد که سرنوشت مرا به این راه پر عشق رساند… نمیدانم چه چیزهایی عامل آن شد… بدون شک شیر حلال مادرم، لقمه حلال پدرم و انتخاب همسرم و خیلی چیزهای دیگر در آن اثر داشته است…
عمری است شب و روزم را به عشق شهادت گذراندهام… و همیشه اعتقادم این بوده و هست که با شهادت به بالاترین درجه بندگی میرسم… خیلی تلاش کردم که خودم را به این مقام برسانم، اما نمیدانم که چقدر توانستهام موفق باشم… چشم امیدم فقط به کرم خدا و اهل بیت است و بس امید دارم این رو سیاه پرگناه را هم قبول کنند و به این بنده بد پرخطا نظری از سر رحمت بنمایند… که اگر این چنین شد؛ الحمدالله رب العالمین… اگر روزی خبر شهادت این بنده حقیر سرا پا تقصیر را شنیدید؛ علت آن را جز کریمی و رحیمی خدا ندانید… اوست که رو سیاهی، چون مرا هم میبخشد و مرا یاری میکند… همسر عزیزم زهرا جانم اگر روزی خبر شهادتم را شنیدی بدان به آرزویم که هدف اصلی ام از ازدواج با شما بود رسیدم و به خود افتخار کن که شوهرت فدای حضرت زینب شد… مبادا بی تابی کنی، مبادا شیون کنی، صبور باش و هر آن خودت را در محضر حضرت زینب بدان… حضرت زینب بیش از تو مصیبت دید. پدر عزیزم همیشه و در همه حال الگوی زندگی و مردانگی ام تو بوده و هستی، اگر روزی خبر شهادتم را دیدی، زمانی را در مقابل خود فرض کن که حسین بن علی در کنار جگر گوشهاش علی اکبر حاضر شد… داغ تو بیشتر از داغ اباعبدالله نیست… پس صبور باش پدرم، میدانم سخت است، اما میشود… مادر عزیزم ام البنین، چهار جوان خود را فدای حسین و زینب کرد و خم به ابرو نیاورد.
نظر شما