به گزارش خبرگزاری ایمنا، پس از آنکه امام حسین (ع) از بیعت با یزید خودداری کردند، مردم کوفه فرصت را غنیمت شمرده و نامههای زیادی به امام فرستادند و از ایشان خواستند که در کوفه حکومت تشکیل دهند؛ بر همین اساس امام حسین (ع) مسلم بن عقیل را به کوفه فرستادند تا اوضاع آنجا را بررسی کند و پس از آنکه مسلم موفق به بیعت گرفتن از مردم کوفه شد، با کمک آنها توانست حاکم کوفه را در قصرش محاصره کند، اما مردم کوفه ناگهان مسلم را رها کرده و او به دست حاکم به شهادت رسید، همچنین مردم کوفه در جنگ با امام حسین (ع) به صفوف دشمن پیوستند.
با توجه به اهمیت موضوع، تصویری غیرقابل قبول از جامعه کوفه در ذهنها شکل گرفته است، از این رو لازم است که این موضوع از نظر جامعه شناسی مورد مطالعه و بررسی قرار گیرد تا علل و ریشههای عدم وفای به عهد مردم کوفه نسبت به امام حسین (ع) به درستی تبیین شود.
واقعه عاشورا بیست سال پس از شهادت امام علی (ع) رخ داد؛ در این مدت مردم کوفه تحت شدیدترین فشارها قرار گرفتند؛ بسیاری از آنها کشته و برخی دیگر آواره شدند، بنابراین مردم کوفه در زمان امام حسین (ع) نسل جدیدی بودند که با کوفیان زمان امام علی (ع) تفاوت داشتند، به همین دلیل برای شناخت مردم کوفه در سال ۶ش۰ صت هجری (زمان واقعه عاشورا) نمیتوان به همه اخباری که از سالهای پیشتر از آن صحبت میکنند، استناد کرد و اگر امام علی (ع) درباره وفاداری یا عدم وفاداری مردم کوفه سخنانی گفته باشد، منظور از این سخنان، مردمی است که در زمان ایشان زندگی میکردند و شامل کوفیان زمان امام حسین (ع) نخواهد بود.
هنگامی که امام حسین (ع) قصد حرکت به سوی کوفه را کرد برخی از نزدیکانش او را از عدم وفاداری آنها به امام علی (ع) و امام حسن (ع) برحذر داشتند؛ شاید دلیل اصرار امام حسین (ع) بر حرکت به سوی کوفه این بود که مردم کوفه در زمان امام حسین (ع) با کسانی که در زمان پدر و برادرش زندگی میکردند، متفاوت بودند.
با توجه به آنچه گفته شد، عدم وفای کوفیان در هر عصر و زمانی باید جدا از زمانهای دیگر مورد بررسی قرار گیرد. در این نوشتار، جامعه کوفه در زمان امام حسین (ع) یعنی سال شصتم هجری مورد بررسی قرار گرفته است و وضعیت کوفیان پیش از آن بررسی نخواهد شد.
مشکل اصلی در شناخت جامعه کوفه چیست؟
اسماعیل صالحزاده، جامعهشناس و پژوهشگر مسائل اجتماعی در مورد مسئله شناختی جامعه کوفه اظهار میکند: مشکل اصلی در شناخت جامعه کوفه، وجود اهداف و انگیزههای خاصی بود که برخی از تاریخنگاران داشتند که رسیدن به جزئیات صحیح اخبار کوفه را دشوار میکرد؛ به عنوان نمونه، بعضی از کتابهای تاریخی ذکر کردهاند که مسلم بن عقیل در خانه هانی بن عروه فرصتی برای کشتن عبیدالله بن زیاد داشت، اما این کار را نکرد. از آنجایی که روایات مربوط به این واقعه مشوش است، نمیتوانیم به طور دقیق از دلیل اقدام نکردن مسلم در این خصوص آگاه شویم که آیا به خاطر ملاحظه کردن هانی بن عروه بود که نمیخواست عبیدالله را در خانه او بکشد یا اینکه کشتن عبیدالله در خانه هانی، مانع از جلب عواطف مردم کوفه به مسلم میشد یا اینکه آیا او میخواست به وصیت رسول اکرم (ص) عمل کند که از کشتن دشمن به صورت ناجوانمردانه نهی کرده بود؟ به هر حال ما نمیتوانیم در این مورد قضاوت قطعی داشته باشیم.
وی ادامه میدهد: نمونه دیگری که میتوان در این خصوص بیان کرد، داستان مسلم بن عقیل است که پس از محاصره قصر والی کوفه، یارانش او را رها کرده و کسی در کنار او باقی نماند؛ با وجود اینکه در میان بیعتکنندگان با مسلم، گروهی از افراد حضور داشتند که حاضر بودند جان خود را فدای امام حسین (ع) کنند، اما منابع تاریخی هیچ نامی از این افراد در آن برهه حساس زمانی به میان نیاوردهاند، به هر حال تحلیلهای موجود بر پایه این اخبار نادر و به دور از صحت بنا شدهاند و بهطور قطعی اگر از اخبار مربوط به آن مقطع زمانی، تعداد بیشتری در اختیار بود، تحلیلی دقیقتر و روشنتر ارائه میشد.
این جامعهشناس تصریح میکند: نمیتوان به آمارهای ارائه شده در مورد جمعیت کوفه قبل از قیام امام حسین (ع) برای تعیین دقیق تعداد ساکنان آن شهر در زمان قیام، اعتماد کرد؛ دلیل این امر آن است که بعد از شهادت امام علی (ع) و انتصاب زیاد بن ابیه (در سال ۵۳ هجری قمری) به عنوان والی کوفه توسط معاویه، فشارهای سختی بر شیعیان اعمال شد. زیاد بن ابیه به تعقیب و کشتن شیعیان در هر کجا که بودند حتی زیر هر سنگ و کلوخی، میپرداخت؛ او شدیدترین نوع شکنجه را علیه شیعیان انجام میداد، دستها و پاها را قطع میکرد و به دار میآویخت، با آهن داغ چشمها را از حدقه بیرون میآورد و آنها را به نقاط مختلف تبعید میکرد، به طوری که دیگر هیچ شیعه شناخته شدهای در عراق باقی نمانده بود.
وی بیان میکند: برای تعیین دقیق تعداد ساکنان کوفه در زمان امام حسین (ع)، باید به آمارهای مربوط به آن دوره مراجعه کرد. برخی از عباراتی که اهالی کوفه در نامههای خود هنگام دعوت از امام حسین (ع) ذکر کرده بودند، اینگونه ذکر شده بود: «ما صد هزار نفر طرفدار شما هستیم، به سوی ما بیا، ما صد هزار نفر هستیم.» با توجه به اینکه همه مردم کوفه طرفدار امام حسین (ع) نبودند، میتوان حدس زد که جمعیت کوفه در زمان آن حضرت، شامل رزمنده و غیر رزمنده، پیر و جوان، زن و مرد، حدود صد و پنجاه هزار نفر بوده است. در برخی از روایات آمده است که آنها به امام حسین (ع) نامه نوشته و گفتهاند: «شما در اینجا صد هزار شمشیر دارید.»؛ این جمله از مبالغه یا اشتباه ناشی میشود، زیرا طبق بالاترین آمار و تخمینها، تعداد کسانی که با امام حسین (ع) بیعت کردند از چهل هزار نفر تجاوز نمیکرد.
کوفه؛ از تأسیس تا تنوع جمعیتی و تغییرات اجتماعی
صالحزاده اظهار میکند: کوفه در سال ۱۷ هجری به دستور عمر بن خطاب بهعنوان یک شهر نظامی بنا شد؛ قبایل مختلف با فرهنگهای گوناگون از نقاط مختلف به این شهر مهاجرت کردند، به همین دلیل این شهر نوپا فاقد هویت تاریخی بود و به دلیل عدم تناسب و انسجام ساکنانش، خطرات گوناگون این شهر را تهدید میکرد؛ یکی از محققان در مورد ساکنان کوفه، طوایف و مذاهب رایج در آن، چنین نوشته است: «کوفه شهری چند ملیتی بود که عناصر مختلفی از نظر زبان، آداب و رسوم و سنتها در آن آمیخته شده بودند. در این شهر عرب، پارسی، نبطی، سریانی و نیز بردگان و غیره زندگی میکردند.»
وی میگوید: قبایل عربی که در کوفه سکونت داشتند، شامل قبایل یمنی از جمله قضاعة، غسان، بجیلة، خثعم، کندة، حضرموت، الأزد، مذحج، حمیر، همدان و نخع بودند. قبایل عدنانی کوفه شامل تمیم و بنی العصر میشدند، همچنین قبایل بنی بکر که شامل بنی أسد، غطفان، ومحارب ونمیر بودند نیز در کوفه حضور داشتند. قبایل عربی دیگر از جمله کنانة و جدیلة و ضبیعة، و عبد قیس و تغلب و أیاد و طی، و ثقیف و عامر و مزینة در کوفه ساکن بودند.
این جامعهشناس تصریح میکند: روحیه قبیلهای در میان قبایل جامعه عرب در کوفه حاکم بود، به طوری که هر قبیله در محلهای مخصوص به خود که فقط با متحدانش در آن سهیم بود، ساکن میشد، همچنین هر قبیله مسجد و قبرستان خاص خود را داشت. پیروان ادیان مختلف (مسیحیان و یهودیان) با فرقههای مختلف، در کوفه زندگی میکردند.
وی توضیح میدهد: حساسیتها و تعصبات قبیلهای، مردم کوفه را وادار میکرد تا با مشاهده کمترین سود یا ضرر، در تصمیمگیری شتاب کنند تا از قبایل دیگر پیشی بگیرند؛ به عبارت دیگر، این تعصبات آنها را به افرادی تبدیل کرده بود که بدون تفکر و تدبر عمیق، دست به تصمیمگیری میزدند و در نتیجه در دام خطرات گرفتار میشدند.
صالحزاده میگوید: تعصبات قبیلهای مانع از ایجاد اتفاق نظر در عرصه اجتماعی میشد و حتی اگر در جایی اتفاق نظری به وجود میآمد، به سرعت از بین میرفت، زیرا اساس آن توطئه بود. ساختار نامتعادل و غالب بر شهر کوفه، به برخی از گروهها قدرت میداد تا سیاست حاکم را در هر لحظه تغییر داده و جامعه را به سمت دیگری سوق دهند. یکی دیگر از ویژگیهای افراد نظامی آن زمان این بود که سرخورد عمل میکردند.
وی اضافه میکند: ابن ابی الحدید مینویسد: «میگویند مردم کوفه در عصر امام حسین (ع) به شدت دچار تغییراتی شده بودند؛ قبایل مختلفی در کوفه زندگی میکردند و مردی از خانه قبیلهای بیرون میآمد و از محله قبیله دیگری عبور میکرد و با صدای بلند نام قبیله خود را صدا میزد تا فتنهانگیزی و آشوب ایجاد کند، سپس جوانان قبیلهای که از آن عبور کرده بود جمع میشدند و به آن شعارها پاسخ میدادند و به او حمله میکردند، در نهایت آن مرد به قبیله خود پناه میبرد و از آنها کمک میخواست و شمشیرها از غلاف بیرون کشیده میشد و فتنهها به پا میشد. در چنین فضایی، اینگونه افراد حتی از حاکمان خود نیز اطاعت نمیکردند. تاریخ نشان میدهد که پس از مرگ زیاد بن ابه، مردم کوفه در عرض هفت سال، یعنی از سال ۵۳ تا ۶۰ هجری قمری، پنج بار حاکم کوفه را تغییر دادند.
دلایل انتخاب عبیدالله بن زیاد بهعنوان والی کوفه
این پژوهشگر اجتماعی اظهار میکند: اگر حرکات مردمی به درستی مدیریت و هدایت نشوند، در هر حادثه ناگهانی درخشش خود را از دست میدهند و مردم دچار سرگردانی خواهند شد و ممکن است مسیر نهضت نیز تغییر کند. امام حسین (ع) پس از دریافت دعوتننامهها و آشکار شدن حساسیت اوضاع، مسلم را به کوفه فرستادند و اگر مسلم بن عقیل از مدیریت نهضت ناتوان بود، امام (ع) او را به کوفه نمیفرستادند، حتی زمانی که عبیدالله بن زیاد با قوت و قدرت وارد کوفه شد و تهدیدات علیه حامیان نهضت شدت گرفت، مسلم همچنان فعالیت خود را ادامه داد، اما شیوه کار عبیدالله بن زیاد و حوادثی که رخ داد به گونهای بود که قویترین فرد از نظر مدیریتی را هم ناتوان میساخت؛ اتفاقی مشابه این در زمان امام علی (ع) در جنگ صفین رخ داد، زمانی که ایشان در آستانه پیروزی بودند، اما مغلوب شدند.
وی ادامه میدهد: پس از آنکه مردم کوفه با مسلم بن عقیل بیعت کردند، برخی از طرفداران حکومت به یزید نامه نوشتند و از ناتوانی نعمان بن بشیر (والی کوفه) در اداره کوفه خبر دادند و تقاضا کردند که فردی قویتر را به جای او بفرستد. حکومت استبدادی یزید با کسب تجربه از زمان معاویه، شناخت کاملی از والیان و فرماندهان در مناطق مختلف داشت. این نامه در زمانی به یزید رسید که چند اتفاق مهم از جمله فرستادن دعوتنامههای کوفیان به امام حسین (ع) و بیعت مردم کوفه با مسلم رخ داده بود؛ یزید در این شرایط به دنبال فردی بود که واجد شرایط لازم برای حکومت کوفه باشد. او با سرجون بن منصور (کاتب معاویه) مشورت کرد و در نهایت عبیدالله بن زیاد، والی بصره را برای این کار مناسب دید. عبیدالله بن زیاد علاوه بر حفظ سمت خود در بصره، مأموریت اداره کوفه را نیز بر عهده گرفت. برخی منابع تاریخی نیز حاکی از آن است که یزید در این مورد با بزرگان شام نیز مشورت کرده است.
صالحزاده تصریح میکند: برای تحلیل دلایل عدم همراهی مردم کوفه با امام حسین (ع) نباید از زیرکی، قدرت مدیریت، رفتار خشن و آشنایی قبلی عبیدالله بن زیاد با کوفه غافل شد. سالها پیش از آن، پدر عبیدالله (زیاد بن ابیه) والی کوفه بود و ضربات سختی به شیعیان وارد کرد، از این رو با ورود عبیدالله به کوفه، کسانی که امام حسین (ع) را دعوت کرده بودند به هراس افتادند و برعکس، هواداران بنی امیه آسوده خاطر شدند. اخبار حاکی از آن است که مردم کوفه به محض اطلاع از ورود عبیدالله، احساس آزار و اذیت میکردند؛ این نشاندهنده تأثیری است که عبیدالله بر مردم کوفه گذاشته بود.
وی توضیح میدهد: تساهلی که نعمان بن بشیر (حاکم قبلی کوفه) از آن برخوردار بود، تأثیر زیادی در پیوستن مردم به امام حسین (ع) و مسلم بن عقیل داشت. اگر عبیدالله از ابتدا حاکم کوفه بود، بعید به نظر میرسید که حرکات انقلابی رخ دهد یا مردم کوفه امام حسین (ع) را دعوت کنند. شاهد این مدعا (علاوه بر فرستادن مسلم به کوفه) این است که سلیمان بن رزین را به بصره فرستاد و نامههایی به بزرگان آن شهر ارسال کرد و آنها را به یاری خود فراخواند. این نشان میدهد که امام حسین (ع) در این شهر نیز پیروان و یارانی داشته و حتی امیدوار به کمک آنها بوده است؛ در آن زمان عبیدالله حاکم بصره بود که تحت مراقبت شدید قرار داشت، به طوری که دریافتکنندگان نامهها مراقب بودند که آنها را پنهان نگه دارند و در نتیجه نتوانستند هیچ حرکتی انجام دهند.
این جامعهشناس میگوید: تاریخ میگوید چهار نفر از این اشراف، خبر رسیدن نامه امام را پنهان کردند ولی منذر بن جارود (که پدر زن عبیدالله بن زیاد بود) از ترس اینکه این نامه دسیسه ابن زیاد باشد، نامه و نامهرسان را نزد او آورد. عبیدالله بن زیاد که میخواست روز بعد به کوفه برود، نامه را خواند و دستور داد سلیمان را گردن زدند و بنا بر نقلی بهدار آویختند.
ترفندهای عبیدالله بن زیاد برای کنترل و مدیریت اوضاع کوفه
وی در خصوص ترفندهای مدیریتی عبیدالله اظهار میکند: هنگامی که عبیدالله وارد کوفه شد، صورت خود را پوشاند، مردم گمان بردند که او امام حسین (ع) است و با گرمی از او استقبال کردند. در این میان، یکی از همراهان عبیدالله اعلام کرد که این شخص عبیدالله، حاکم جدید کوفه است. مردم از این خبر مبهوت و غمگین شدند. برخی نقل میکنند که مردم کوفه گمان میکردند که او امام حسین (ع) است، به همین دلیل دست و پای او را بوسیدند.
صالحزاده ادامه میدهد: این رفتار عبیدالله ثمرات متعددی داشت، از جمله اینکه او به سرعت از وضعیت کوفه آگاه شد، مخالفان را شناخت، انقلابیون را تحقیر کرد و از هدف قرار گرفتن توسط کوفیان در امان ماند. پس از این اقدام که به منظور ضربه زدن به روحیه مردم انجام شد، در اولین فرصت با لحنی تند سخنرانی کرد و مردم کوفه را تهدید و از آنها خواست که از اطاعت سرپیچی نکنند؛ نمونههای دیگری نیز وجود دارد که نشاندهنده تواناییهای مدیریتی عبیدالله است. به عنوان نمونه، زمانی که مسلم بن عقیل دارالخلافه کوفه را محاصره کرد، عبیدالله از بالای قصر شروع به انتشار اخبار در شهر کرد و از آمدن قشون عظیمی از سپاه یزید خبر داد، این کار موجب ایجاد رعب و وحشت در مردم شد و آنها را وادار کرد که پرچم تسلیم را برافرازند و امان بخواهند؛ این امر به خاموش شدن یکباره قیام مسلم کمک کرد؛ سپس با اعدام مسلم و هانی در مقابل چشمان مردم، مردم کوفه را مجبور به اطاعت کرد.
وی توضیح میدهد: هنگامی که هانی دستگیر و به زندان فرستاده شد، شایعه شد که او کشته شده است؛ جمعیت انبوهی از مردم کوفه دارالخلافه را محاصره کردند و عبیدالله مجبور شد شریح قاضی را بفرستد تا با مردم صحبت کند و به آنها بگوید که هانی زنده است. سپس جمعیت متفرق شد. هانی بن عروه کسی بود که هرگاه بر اسب خود سوار میشد، چهار هزار سواره و هشت هزار پیاده او را همراهی میکردند و اگر متحدانش او را همراهی میکردند، تعداد همراهانش به سی هزار سواره میرسید. مدتی پس از تسلط عبیدالله بر کوفه، زمانی که هانی را با دستانی بسته به بازار آوردند و او را در مقابل چشمان همه کشتند، هیچکس جرأت اعتراض نداشت. با توجه به تعصبات قبیلهای که در آن زمان وجود داشت، چگونه میتوان سکوت بنی مراد (قبیله هانی) را حداقل در برابر قتل رهبرشان (هانی بن عروه) به این روش توهین آمیز توجیه کرد؟! این امر نشان دهنده سطح آشفتگی اوضاع در آن زمان است.
این پژوهشگر اجتماعی اضافه میکند: خشونت عبیدالله فقط به دشمنانش محدود نمیشد، بلکه نزدیکترین افراد به او را نیز تحت تأثیر قرار میداد. پس از آنکه عمر بن سعد را به کربلا فرستاد، شمر بن ذی الجوشن را به دنبال او فرستاد و به او دستور داد که اگر عمر بن سعد از جنگ با امام حسین (ع) خودداری کند، گردن عمر را بزند و جایگزین او در فرماندهی جنگ شود.
در میان شیوههای مدیریتی که عبیدالله بن زیاد برای کنترل اوضاع کوفه به کار میبرد، موارد زیر قابل ذکر است:
تهدید: ابن زیاد با تهدید و ارعاب مردم، سعی در ساکت کردن آنها و تحمیل اطاعت خود داشت.
قتل: او برای از بین بردن مخالفان خود، از قتل افراد و گروهها به عنوان ابزاری برای سرکوب استفاده میکرد.
توطئه و فریب: ابن زیاد با استفاده از توطئه و فریب، به دنبال ایجاد اختلاف و تفرقه در بین مردم بود تا از هرگونه اتحاد علیه خود جلوگیری کند.
مراقبت از جادهها: او با گماردن مأموران در جادهها، رفت و آمد مردم را کنترل میکرد و از ورود افراد مشکوک به کوفه جلوگیری میکرد.
انتشار شایعات: ابن زیاد با انتشار شایعات دروغین، سعی در ایجاد رعب و وحشت در بین مردم و تخریب چهره مخالفان خود داشت.
زندان: او مخالفان خود را به زندان میانداخت تا از فعالیت آنها جلوگیری کند.
رشوه: ابن زیاد با دادن رشوه به برخی از افراد بانفوذ، آنها را به همکاری با خود جلب میکرد.
جاسوسی: او از جاسوسان برای جمعآوری اطلاعات درباره مخالفان خود و فعالیتهای آنها استفاده میکرد.
دروغپراکنی: ابن زیاد با دروغپراکنی و تحریف حقایق، سعی در فریب مردم و توجیه اقدامات ظالمانه خود داشت.
امان دادن به یاران مسلم: ابن زیاد با امان دادن به برخی از یاران مسلم بن عقیل، آنها را فریب میداد و از آنها برای شناسایی و دستگیری دیگر یاران مسلم استفاده میکرد.
دادن جایزه به کسانی که همکاری میکنند: او به کسانی که با او همکاری میکردند، جایزه میداد تا آنها را به ادامه این کار تشویق کند.
دستگیری مخالفان: ابن زیاد مخالفان خود را دستگیر و زندانی میکرد یا آنها را به قتل میرساند.
فشار بر رهبران قبایل: ابن زیاد رهبران قبایل را تحت فشار قرار میداد تا مخالفان خود را به او معرفی کنند.
با این اوصاف، در چنین فضایی که مملو از ترس و وحشت بود، مردم عادی بهطور معمول از تعهدات و وفاداری خود دست میکشیدند و تعداد کمی از افراد شجاعانه در برابر ظلم ایستادگی میکردند. این موضوع فقط مختص به مردم کوفه نبود، بلکه در سایر نقاط نیز چنین رفتارهایی وجود داشت؛ زمانی که مردم به امام حسین (ع) نامه نوشتند، نعمان بن بشیر که حاکمی مسامحهگر بود، در کوفه حکومت میکرد، اما بعد از حضور حاکمی ظالم مانند عبیدالله بن زیاد، بسیاری از مردم از تعهدات و وفاداری خود نسبت به امام حسین (ع) دست کشیدند.
نظر شما