به گزارش خبرگزاری ایمنا، امام علی (ع) به کمیل بن زیاد میگویند: «تا دنیا باقی است، دانشوران زندهاند، جسمشان از نظرها پنهان ولی یادشان برای همیشه در دلها موجود است.» و باید گفت که تخت فولاد آسمانی برای به رخ کشیدن این ستارگان است اما باید توجه داشت که این ستارهها نقطههای نورانی پراکنده در آسمان نیستند بلکه همه متعلق به یک آسمان بوده و خبر از یک وحدت میدهد.
بزرگان مدفون در تختفولاد اگرچه متعلق به زمانهای گوناگونی هستند، انگار خط ربطی به هم دارند و برای درک این ربط ابتدا باید پیوستگی ادوار مشخص تاریخی را درک کرد؛ بر همین اساس و برای درک این اشتراکها با محمود فروزبخش، کارشناس مشاهیر تختفولاد و اصفهانشناس به گفتوگو نشستیم.
او معتقد است، علمای مدفون در تختفولاد را در هفت دوره تاریخی میتوان دستهبندی کرد؛ در ادامه مشروح این گفتوگو را میخوانید:
ایمنا: آیا علمای مدفون در تختفولاد را میشود با توجه به مقاطع زمانی دستهبندی کرد و اگر بله، این دستهبندی چه فایده دارد؟
فروزبخش: بله و این عمل حداقل دو فایده بزرگ دارد؛ نخست آنکه نشان میدهد ماجرای علمای شیعه، ماجرایی است که پیوستاری را دنبال میکند و دومین فایده آن است که هر مقطع تاریخی صرفاً یک بازه زمانی نیست و علمای هر مقطع زمانی، یک سری ویژگیهای مشترکی دارند.
در این دستهبندی و باسابقهترین بقعه بهجامانده در تختفولاد، بقعه بابارکنالدین عارف قرن هشتم است؛ وی نماینده تمامعیار اولین دوره علمای تختفولاد است؛ دورهای که ویژگی مشترک آن وجود تصوف به عنوان پیشبرنده فرهنگ در ایران است؛ به عبارت دیگر تصوف بهعنوان دوران گذاری میان اصفهان سنیمذهب با اصفهان شیعه عمل میکند.
ایمنا: توضیحی در خصوص این دوران گذار که اشاره کردید میفرمایید؟
فروزبخش: بابارکنالدین شارح «فصوصالحکم» ابنعربی است؛ ابنعربی در آثارش به ولایت اشاره مؤکدی دارد و تصوف عقاید مهمی درباره ولایت دارد و به این وسیله از تسنن رسمی فاصله میگیرد اما از طرفی ابنعربی نظر صریحی درباره ولایت اهلبیت نمیدهد و معتقدند افراد میتوانند به این مقام برسند.
از این جهت هنوز با شیعه فاصله و اختلاف دارند اما در مجموع آنها با عقایدشان آن حد از سفت بودن عقاید سنیها را میشکنند و راه را برای شیعه شدن باز میکنند؛ به خصوص با اعتقاد به کلیدواژه ولایت. در واقع فضای عمومی اصفهان هم در دوره ایلخانی و پس از سقوط خلافت بغداد، فضایی است که هم به خلفا اعتقاد دارد و هم به دوازده امام؛ این رویه را در معماری بقعه باباقاسم هم میبینید.
ایمنا: و پس از این دوران گذاری که اشاره کردید، صفویه میآید و اصفهان یکدست شیعه میشود و با انتخاب اصفهان بهعنوان پایتخت در دوره شاهعباس، دوران باشکوهی آغاز شد؛ توضیحی درباره این دوران نیز میفرمایید؟
فروزبخش: بله این دوران در اصفهان را میتوان به دو بازه زمانی تقسیم کرد؛ دوره اول سهگانه مشهور شیخبهایی، میرداماد و میرفندرسکی را داریم که از این سه، تنها میرفندرسکی در تختفولاد دفن است.
دوره دوم شاهد علمای فراوانی همچون ملاصدرا هستیم، اما دو شخصیت مدفون در تختفولاد آقاحسین خوانساری و میرزارفیعای نایینی هستند.
دوره سوم هم به علامه محمدباقر مجلسی شناخته میشود؛ اما در کنار آن شخصیتهایی همچون فاضل سراب، آقاجمال خوانساری، سید اسماعیل خاتونآبادی و فاضل هندی در تختفولاد دفن هستند.
ایمنا: آیا نخ تسبیح و اشتراکی میان علمای این سه دوره وجود دارد؟
فروزبخش: بله در یک کلام: جامعیت.
علمای دوره صفویه، در یک یا دو علم قله نیستند بلکه در همه علوم استاد هستند؛ فقه، اصول، فلسفه، اخلاق، تفسیر، حدیث، ریاضیات و نجوم.
اکثر این آقایان در بسیاری از این علوم در حد عالی هستند و این خاصیت این دوران است؛ از طرفی در میان آنان معمول آن بوده که شخص عالم، جامع منقول و معقول باشد، یعنی همواره توجهی به حکمت یا همان فلسفه اسلامی در حوزه اصفهان عصر صفوی وجود داشته است.
در بعد سیاسیاجتماعی هم باید عنوان کرد که آقایان علما با سیاستهای کلی دوران صفویه مخالفتی اعلام نمیکردند و در مجموع شاهنشاه را قبول داشتند. نه عقیده ضد سلطنت بهطور جدی مطرح میشد و نه کسی قصد اصلاح رویه اصلی حاکمیتی را داشت و حضرات با دربار همکاری داشتند که مشهورترین شکل آن همان شیخبهایی است.
ایمنا: در ادامه این مسیر و با حملهافغانها و فتح اصفهان، روند جدیدی را در رفتار علما خلق کرد؟
فروزبخش: در این دوره باید از ملأ اسماعیل خواجویی صحبت کنیم؛ کسی که از اصفهان خارج نشد و تمامقد از مردمش دفاع کرد و پناه مذهب شیعه شد؛ نقش وی در اصفهان بهعنوان عالم شماره یک مهم بود و شاگردانی هم درست و قریب به ۳۰۰ جلد کتاب نوشت و میراث صفوی را اینگونه حفظ کرد.
در کنار او شاگردش آقامحمد بیدآبادی است که در دوره افشاریه و زندیه فعالیت درخشانی دارد؛ او شاگردان درجه یکی تربیت کرد و سرسلسله عرفان اصیل شیعی است؛ عرفانی که با شریعت در هم آمیخته است. از طرفی او ملاصدرا را بعد از صد سال زنده کرد و حکمت صدرایی را رواج داد. هر کسی بعد از این از صدرا گفته است، از خط تربیتی و مدرسی بیدآبادی بوده است.
در واقع در یک کلام این دوره را باید دوره «احیا» نامید. دورهای که بعد از ممات حمله افغان میآید و دوباره خط معارف را زنده میکند. انگار تاریخی که از اواخر دوره صفوی در حال اضمحلال و سقوط بود، با این دو شخصیت به نقطه عطفی رسید که پس از آن صعودی حاصل شد.
ایمنا: با این روال دوره چهارم را باید به نام قاجار بنویسیم؛ در این دوران فهرست پراکندهای از علما را در تختفولاد داریم؟
فروزبخش: همین طور است؛ این دورانی است که جامعه ما با دنیای جدید روبهرو میشود. جدیترین برخورد ابتدا حمله روس به ایران بود که علما فتوای جهاد میدهند از علمای تختفولاد، ملاعلیاکبر اژهای، فتوای جهاد با روس دارد.
بعد از آن ما با نهضت تحریم تنباکو طرف هستیم؛ در آنجا ملامحمدباقر فشارکی (مدفون در تکیه خوانساری) در کنار آقانجفی، فتوای حرام بودن توتون و تنباکو را صادر میکند.
بعد از نهضت تحریم، نوبت به مشروطه میرسدو در تختفولاد علمایی هستند که با رهبر مشروطهخواهان اصفهان یعنی حاجآقا نورالله همراه هستند؛ مانند: سید العراقین، محمدحسین فشارکی، سید ابوالقاسم زنجانی، ابوالحسن بروجردی و جمال نجفی.
از طرفی علمایی داریم که روی خوشی با مشروطه نداریم که معروفترین این چهرهها سیدمحمدباقر درچهای و شیخ مرتضی ریزی است.
در این دوره ما اتفاقنظر میان علما نمیبینیم و در زمینه مسائل سیاسی، نظرات متفاوت است اما هر آنچه رخ میداد در پی رویارویی ایرانیان با تمدن جدید است.
ایمنا: هرچند با نظرات متفاوتی درباره مشروطه مواجهیم، اما در نهایت مشروطه به رضاشاه ختم میشود؛ دورهای که با هر نگاهی برای روحانیت دشوار و تلخ است؛ اشارهای هم به این دوران داشته باشید.
فروزبخش: برای همین است که پنجمین دوره را باید در دو دهه قرن چهاردهم شمسی ببینیم؛ دورهای که رضاشاه سوار بر امور مملکت است و قصدش آن است که مدرنیزاسیون را به صورت زوری پیش ببرد و در این راه سنت شیعی را مقابل خود میبیند.
در راستای غربی شدن جامعه، پهلوی بیشترین فشار را بر حوزهها و مسائل مذهبی مردم وارد میکند و در این دوره تنها زنده ماندن مهم است و علمای اصفهان موظف هستند حوزه باشکوه اصفهان را از خطر نابودی محفوظ نگاه دارند و آن را به هر طریقی حفظ کنند؛ در این دوره پنج نفر از علمای تختفولاد نقش محوری دارند، سید العراقین، محمدحسین فشارکی، میرمحمدصادق خاتونآبادی، سیدعلی نجفآبادی و علامه محمدرضا نجفی.
مهمترین هنر این افراد زنده نگهداشتن و پاسداری از مؤلفههای شیعی بودن در آن دوران اختناق و سرکوب بوده است.
ایمنا: نفس انسان در این دوره حبس میشود؛ در واقع شاهدیم در صفویه رشد کردیم و در دوره دوم پس از مرگ فتنه افغان زنده شدیم و پس از آن رویکرد مثبتی حوزه اصفهان داشت اما به ناگاه در دوره پهلوی همهچیز متوقف شد؛ توضیحی درباره این روند میفرمایید؟
فروزبخش: اما ماجرا به این تلخی نماند؛ با رفتن رضاشاه و در دوره پهلوی دوم، کمی فضا باز شد و جنبشهای «مقاومت فرهنگی» کار خود را آغاز کردند. دوره ششم را دوره مقاومت فرهنگی نامگذاری میکنم؛ زیرا مدرنیزاسیون پهلوی از هر سو هجوم میآورد و در بسیاری از شئون همچنان سر ستیز با تشیع دارد؛ برای همین آقایان علما، دست به مقاومت فرهنگی میزنند و هر کدام یک شأن از این مقاومت را برعهده میگیرد.
ایمنا: بهطور مشخص میتوانید مثال بزنید که هر کدام از این افراد، مقاومت فرهنگی در کدام بخش را پیگیری کردند؟
فروزبخش: نخست آنکه فقط آقایان نبودند و بانو امین در زمینه رشد بانوان فعالیتهای بینظیری داشت؛ اما اگر بخواهیم به شاخصترین نفرات اشارهای داشته باشیم ابتدا باید از آیتالله سیدمحمدرضا خراسانی نام ببریم؛ شخصی که زعیم حوزه علمیه اصفهان در دوره پهلوی دوم بود و نهتنها حوزه را حفظ نکرد، بلکه در جنبههای مختلف آن را رشد داد که در حال حاضر محل بحث آن نیست.
نفر دومی که بهعنوان شاخص باید از آن نام ببرم آیتالله محمدباقر زندکرمانی بود که هم بر علمآموزی و هم تولید تأکید داشت و بیمارستان ساخت و از مدارس قدیم و جدید حمایت کرد. او دقیقاً یک مصلح اجتماعی و مصداق علمای بلد بوده است.
در این دوره تاریخی یعنی پهلوی دوم شخصیتهای دیگری در تخت فولاد داریم که در حال حاضر به همین سه عنوان در این دوره اکتفا میکنیم، اما اشتراک همه آنان همین مقاومت در برابر سیل بنیانافکنی بوده که از غرب میآمده و در آن زمان فرهنگ اصیل اصفهان عجیب بیپناه بوده است و در واقع این بزرگواران هر کدام با شیوه و ابزار به مقاومت روی میآوردند.
ایمنا: در تقسیمبندی که اشاره کردید، برخی افراد هم به دوره دوم پهلوی مربوط میشوند و هم انقلاب اسلامی؛ چگونه این دو را از یکدیگر جدا میکنید؟
فروزبخش: تفاوت به افق پیش رو برمیگردد؛ وقتی به آیتالله اشرفی اصفهانی نگاه میکنیم متوجه میشویم که ایشان در افق انقلاب اسلامی و در مرحله محکم شدن نظام جمهوری اسلامی، شهید شده است؛ پس او را متعلق به دوره هفتم میدانیم. آیتالله طاهری را هم به سبب تلاشش در انقلاب اسلامی، متعلق به همین دوره میبینیم و همین طور مرحوم استاد پرورش.
اما در کنار ایشان مزار آیتالله شمسآبادی را هم داریم که ایشان هم شهید هستند؛ اما افق دید و میدان فعالیت ایشان وسعت معنایی انقلاب اسلامی را نداشته است.
هرچند ایشان را هم از مقدمات و زمینههای انقلاب اسلامی میدانیم، بهتر است او را در دوران ششم یعنی مقاومت فرهنگی ببینیم؛ زیرا کلاً تلاشهای امثال آیتالله شمسآبادی که وجهه اجتماعی بیشتری داشته را باید مقدمهای بر نظام اسلامی بدانیم و با تشکیل نظام، دایره مباحث ما فرق میکند.
ایمنا: پس آخرین دوره یعنی دوره هفتم، همان مقطع انقلاب اسلامی است که ما الان هم داخل آن هستیم. ویژگی مشخص این دوره چیست؟
فروزبخش: عدهای از این بزرگان درخشش خوبی در خود انقلاب اسلامی و براندازی شاه داشتهاند؛ همچون آیتالله طاهری. برخی در دوره نظامسازی و تشکیل دولت همچون شهید علیاکبر اژهای. برخی در دوران دفاع مقدس مانند شهید عبدالله میثمی، اما به عقیده من جریانی که هماکنون هم جاری است آن وجه تمدنسازی انقلاب اسلامی است که در سالهای اخیر بیشتر وجه فرهنگی داشته است؛ یعنی کسانی که به واسطه شخصیت و افعال خود توانستند فرهنگسازی داشته باشند. این کار بسیار مهمی است که در این حلقه باید شخصیتهای تازه درگذشتهای همچون آیتالله ناصری و آیتالله شوشتری را ببینیم. در واقع وجه مشترک دوره هفتم، آن است که در افق انقلاب اسلامی، هر شخصی بنا بر توانمندی و موقعیت خود گامی به جلو برداشته است.
نظر شما