به گزارش خبرگزاری ایمنا، در دورانی نه چندان دیر و دور، مردانی وجود داشته و دارند که عشق و دلدادگی را بهعنوان سرلوحه و کیش خود قرار دادند و در این مسیر وقتی استاد مکتبشان گفت «شهادت هنر مردان خداست»، اوج هنرمندی خود را به رخ کشیدند.
هنر مردان خدا را میتوان بهعنوان یک نور در تاریکی زندگی انسان تصور کرد؛ آنان با طراوت و زیبایی خاصی، با ایمان به خدا و عشق به این هنر، صحنههای بینظیری را رقم زده و به ارمغان آوردند؛ آثار زیبای آنان تا ابد در دل هر فردی جا مانده و همیشه در حافظه جامعه به یادگار میماند و در این مسیر است که شهادت، آتشی در دل هر انسان شعلهور و او را به راه صداقت و وفاداری هدایت میکند؛ این آتش، نه تنها قدرت بینهایتی دارد که انسان را از هر چالشی پیروز کند، بلکه او را به یک بنیانگذار معنوی و اخلاقی تبدیل میکند.
پرده اول- ۱۳ آبان ۱۳۴۳؛ منزل آقا روحالله
صدها تکاور و چترباز مسلح به خانه آقا روحالله هجوم میبرند؛ او را دستگیر و به تهران منتقل میکنند.
در مسیر پایتخت، وقتی مأمور ساواک به طعنه یا شاید نصیحت میگوید: «شاه ژاندارم آمریکا در منطقه است. ارتش دارد و گارد شاهنشاهی و ساواک. شما حتی یک اسلحه یا گماشته ندارید. سربازان شما کجا هستند؟» امام با شکوهی لبریز از یقین میگوید: «سربازان من در گهوارهها هستند.»
پرده دوم - ۱۳ آبان ۱۳۵۷؛ مقابل دانشگاه تهران
شعار «مرگ بر شاه» و «درود بر خمینی (ره)» هزاران دانشآموز و دانشجو در اطراف دانشگاه، تمام شهر و اقتدار کاخنشینان را به لرزه درآورده است؛ گویی همان گهوارهنشینانِ ۱۴ سال پیش حالا پایتخت را در دست گرفتهاند و صدای آزادیخواهی آنها، گوش فلک را پر کرده است؛ سربازان کوچک خمینی (ره) گلوله ندارند، اما نظامیان شاه با آن همه سازو برگ، توپ، تانک و اسلحه از سربازان خمینی (ره) هراس دارند و در این لحظات باید گفت که سربازان خمینی مشتهای خالی، اما محکم دارند و نظامیان شاه دستهای مسلح، اما لرزان.
پرده سوم- ۱۲ بهمن ۱۳۵۷؛ از فرودگاه مهرآباد تا بهشت زهرا
دریای جمعیت سر از پا نمیشناسد؛ مردم کوچه به کوچه و قدم به قدم، شهر را آب و جارو کردهاند به خیال آنکه امام در تکبهتک آنها گام بردارد و عطر آشنایش، کوچه پس کوچههای این شهر را از آن خود کند.
همان سید روحاللهی که ۱۴ سال پیش با آن اقتدار، آنگونه پاسخ ساواک را داد، حال بر صندلی تکیه زده و سربازان خود را میبیند که برای خود مردی شدهاند و به این فکر میکند که میتوان روی اینها، طور دیگری حساب کرد و بهیقین به حساب همین سربازان است که مقتدرانه میگوید: «من دولت تعیین میکنم؛ این دولت که خودش هم خودش را قبول ندارد، رفقایش هم او را قبول ندارند، ارتش هم قبولش ندارد، فقط آمریکا و انگلیس او را پشتیبانی کردهاند و به ارتش هم گفتهاند که شما هم باید از او پشتیبانی کنید یک نفر آدم که نه ملت و نه هیچکس دیگر قبولش ندارد چه میگوید.»
پرده چهارم- ۷ تیر ۱۳۶۰؛ دفتر حزب جمهوری
بیش از ۷۰ نفر از مقامات و چهرههای برجسته سیاسی از جمله چهار وزیر، چند معاون وزیر، ۲۷ نماینده مجلس و جمعی از اعضای حزب جمهوری اسلامی در مقر اصلی این حزب دور هم جمع شدهاند و ناگهان صدای یک انفجار، همهچیز را تغییر میدهد؛ ساعتها میگذرد و میان اسامی شهدا نامهای آشنایی به گوش میرسد؛ سید محمد بهشتی، عبدالحمید دیالمه
روزنامه کیهان فردای آن روز در گزارشی نوشت: «حدود ساعت ۲۱ دیشب دو بمب بسیار قوی در محل دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی منفجر شد که بر اثر شدت انفجار قسمتهایی از ساختمان فروریخت و موجب شهادت دهها تن از مقامات مملکتی و نمایندگان مردم در مجلس شورای اسلامی و چند تن از وزرا گردید.»
این روزنامه سپس ماجرای انفجار را به نقل از خبرنگار کشیک خود که نیم ساعت پس از انفجار به محل حادثه رسیده بود، چنین روایت کرده است: «بیش از نیم ساعت از انفجار گذشته بود که دواندوان خودم را به محل حادثه رساندم. صدها نفر از مردم تهران خود در خیابانهای اطراف دفتر مرکزی حزب اجتماع کرده بودند و آمبولانسها بیامان در رفتوآمد بودند. وقتی به چند قدمی محل انفجار رسیدم، امدادگران نخستین افرادی را که زیر آوار مانده بودند به آمبولانسها انتقال دادند سقف بتونی دفتر مرکزی حزب بر اثر انفجار فروریخته بود و دهها نفر در زیر آوار مدفون شده بودند.
اکثر مجروحان و شهدا که با آمبولانسها حمل میشدند غرق در خون بودند و به هیچ وجه شناخته نمیشدند. یکی از شاهدان عینی انفجار که بهشدیدت میگریست گفت: آقایان دکتر باهنر، نبوی، محمد هاشمی، میرسلیم و طاهری نماینده کازرون در مجلس شورای اسلامی چند لحظه پیش از انفجار بمب سالن را ترک کردند. در این لحظه بسیاری از مردم در جستجوی آیتالله بهشتی بودند و یکی از پاسداران گفت که آخرین بار ایشان و حجتالاسلام محمد منتظری را در مقابل سالن دیده است، لیکن نیم ساعت بعد گفته شد که شیخ محمد منتظری به شهادت رسیدهاند»
روزنامه اطلاعات هم نوشت: «گزارش خبرنگاران از محل انفجار بهنقل از شاهدان عینی حاکی است که احتمال زیاد دو بمب بسیار قوی منفجر شده که صدای انفجار آن تا شعاع حداقل یک کیلومتر به وضوح شنیده شده است، این انفجار به هنگامی روی داده است که جلسه هفتگی حزب با حضور اعضای حزب، نمایندگان مجلس شورای اسلامی و احتمالاً چند تن از وزیران در این محل تشکیل شده بود. گزارش خبرنگاران در ساعت ۲۳ دیشب از مقابل دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی ایران حاکی بوده است که در زمان مخابره خبر ۲۰ مجروح به وسیله آمبولانس به بیمارستانهای مختلف تهران از جمله بیمارستان طرفه و سینا انتقال یافتند و از بیمارستان طرفه خبر رسید که تا آن ساعت ۸ شهید که پیکر آنها به کلی متلاشی شده را به این بیمارستان آوردهاند. یکی از این شهدا آقای طباطبایی نماینده مجلس بود، اما هویت هفت نفر دیگر هنوز مشخص نشده است. خبرنگاران در گزارش خود اضافه کردهاند که در فاصله ساعتهای ۲۳ تا ۲۴ دیشب ۲۴ جسد را از زیر آوار خارج کردهاند.»
پرده پنجم- ۸ شهریور ۱۳۶۰؛ دفتر نخستوزیری
ساعت ۳:۰۰ بعدازظهر جلسه شورای امنیت کشور است و محمدعلی رجایی رئیسجمهور و محمد جواد باهنر نخست وزیر بالای میز جلسه نشستهاند؛ تیمسار وحید دستجردی کنار باهنر و بعد از او اخیانی به جای فرماندهی ژاندارمری کل نشسته، در کنار او به ترتیب تیمسار کتیبه، سرورالدینی معاون وزیر کشور، خسرو تهرانی از اطلاعات نخستوزیری، کلاهدوز قائم مقام سپاه یک طرف میز بودند و طرف دیگر میز تیمسار شرف خواه معاون نیروی زمینی، سرهنگ وحیدی معاون هماهنگی ستاد مشترک، سرهنگ وصالی فرمانده عملیات نیروی زمینی و سرهنگ صفاپور فرمانده عملیات ستاد مشترک قرار دارند.
ضبط صوتی که مخصوص ضبط جلسات است، درست نزدیک رجایی و باهنر قرار میگیرد و دقایقی بعد صدای انفجار شدیدی منطقه را میلرزاند. مطابق نظر کارشناسان بمب از نوع خاص «تخریبی-آتشزا» بوده که از حدود دو پوند تی- ان- تی و مقداری منیزیم تشکیل و در یک کیف دستی جاسازی شده بود.
پرده ششم- ۱۳ دی ۱۳۹۸؛ فرودگاه بغداد
ساعت یک و نیم شب است و خبری منتشر میشود مبنیبر اینکه انفجاری در نزدیکی فرودگاه بغداد رخ داده است و برخی از اعضای الحشدالشعبی ترور شدهاند؛ شبکه المیادین به نقل از خبرنگار خود در عراق گزارش داد که انفجار در مجاورت پایگاه هوایی «شهید محمد علاء» واقع در غرب بغداد اتفاق افتاده و بعضی گزارشها هم مدعی شده بودند که بالگردهایی ناشناس دو خودرو را در نزدیکی فرودگاه هدف قرار داده و منفجر کردهاند و «محمدرضا الجبری»، مسئول روابط عمومی و تشریفات الحشدالشعبی در این حمله به شهادت رسیده است.
به گزارش «بریکینگ»، چند صدای انفجار در نزدیکی فرودگاه بغداد شنیده شده است. سه موشک به این منطقه اصابت داشته و بر اساس گزارش منابع امنیتی عراق به الجزیره، هیچ کشتهای نداشته است! به این ترتیب در خبر شهادت محمدرضا الجبری، تردیدهایی وارد شد.
ساعت ۲:۳۰ خبر شهادت مسئول تشریفات الحشدالشعبی تأیید میشود و به گزارش یکی از خبرنگاران واشنگتن پست، در فرودگاه بغداد دو حادثه رخ داده است: حادثه نخست: سه موشک کاتیوشا شلیک شده. حادثه دوم: یک هواپیمای بدون سرنشین، محمدرضا الجبری، مسئول تشریفات الحشدالشعبی و مهمانش را مورد هدف قرار داده است و ساعت ۲:۴۵ بر اساس گزارش شبکه الجزیره، در پی هدف قرار گرفتن دو خودرو در مسیر فرودگاه بغداد، یکی از مسئولان الحشد الشعبی و چند تن دیگر به شهادت رسیدند و دقایقی بعد شبکه المیادین، آمریکا را بهعنوان عامل حمله هوایی به فرودگاه بغداد دانست و اعلام کرد که شخص مهمی مورد این حمله بوده است.
حوالی ساعت ۳:۱۰ گمانهزنیهایی مبنیبر حضور حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس در خودرویی که مورد حمله آمریکاییها قرار گرفت، منتشر میشود و در نهایت ساعت ۴:۰۰ المیادین اعلام کرد که حاج قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس و ابومهدیالمهندس نایب رئیس الحشدالشعبی، به شهادت رسیدهاند و از دقایقی بعد عکسی از یک دست به همراه انگشتری که شبیه به انگشتر حاج قاسم بود، این خبر را تأیید میکند.
پرده هفتم- ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳؛ بر فراز جنگلهای ورزقان
حوالی ساعت ۱۳:۱۵ و پس از افتتاح سد قیزقلعه، سه هلیکوپتر به مقصد پالایشگاه تبریز پرواز میکنند و هلیکوپتر رئیسجمهور به علت پروتکل پروازی مقامات وسط قرار میگیرد، اما دقایقی بعد خبری از آن نیست؛ تماسها به تلفن همراه وزیر امور خارجه، استاندار و امام جمعه ادامه دارد، اما پاسخی نمیدهند تا در نهایت آیتالله آلهاشم پاسخ میدهد و میگوید دیگر همراهان را نمیبیند.
جستجوها تا صبح ادامه دارد و حدود ساعت ۴:۳۰ صبح کار عملیات شناسایی به پایان میرسد و شکها بهیقین تبدیل میشود که سربازان مکتب روحالله در مسیر خدمت به مردم به شهادت رسیدهاند.
عشق، رسوایی محض است که حاشا نشود
عاشقی با اگر و شاید و امّا نشود
شرط اوّل قدم آن است که مجنون باشی
هرکسی در به درِ خانهی لیلا نشود
این رسم شاگردان مکتب سیدروحالله است که با جنون خود در این مسیر پای نهادند و تبدیل به شاگرد اولهای مکتب امامشان شدند؛ مکتبی که ارتباط دلی با پیر آن، شرط عاقبت بخیری است و کم ندیدیم از این عاقبتبخیریها، از همان خرداد سال ۱۳۴۲ گرفته تا خرداد ۱۴۰۳؛ در این مسیر جان دادن، سادهترین کاری است که میتوان در ره عاشقی کرد.
نظر شما