به گزارش خبرگزاری ایمنا، وقتی به متروپل با آن ساخت مدرن و جدیدش میرسی، جایی تقریباً روبهروی آن، کارخانه ریسباف را میبینی؛ راستش فکرش را نمیکردم که فاصله بین دورههای تاریخ، به اندازه یک خیابان باشد؛ اما انگار که شدنی بود و میتوانستی به وضوح، گذر زمان و تاریخ را در فاصله بین کارخانه و ایستگاه مترو ببینی!
کارخانه ریسباف، کارخانهای پیر و ضعیف بود که نزدیک بود جان بدهد، اما به دادش رسیدند و کمکم میخواهد جان بگیرد، البته نه اینکه دوباره دستگاههای ریسندگی را با آن همه کارگر و سر و صدا بازگردانند که چنین چیزی شدنی نیست! همانطور که نمیتوان یک آدم پیر را به یک باره جوان کرد، اما میتوان با استفاده تجربیات و حرفهایی که در وجود خود دارد، آن را زنده نگه داشت؛ اینجا هم حرفهای زیادی برای گفتن دارد، حرفهایی از جنس تاریخ، صنعت و گذر زمان.
حالا پس از سالها، در این کارخانه که روزی، روزیِ خانه کارگران زیادی را میرسانده، دوباره باز شده، اما این بار برای بازدیدکنندگان و دوستداران تاریخ و فرهنگ اصفهان.
از همان لحظه ورود به این کارخانه که خود، شهری در دل شهر است، با یک تابلوی بزرگ روبهرو میشوی که برای کارگران نوشته شده است: «اول ایمنی، دوم کار»، در حالی که روی دیوارهای بنای پشت آن هم همین جمله دیده میشود، منتها در پوستر و برای مرمتکاران!
قسمتهایی را هم با نوار زرد پوشاندهاند تا ورود به آن صورت نگیرد، اما هنوز بخشهایی از آن وجود دارد که میتوان به آن پا گذاشت؛ مثل سالنی که سردر آن با کاشیهای معرق و طرحی زیبا منقش شده است؛ هر چند که درون سالن، اثری از این هنر نیست و دلیلش واضح است! کارگر در سالن باید تمام حواسش به کارش باشد!
درست است که در سالن چیزی نیست، اما اگر چند ثانیه چشمانت را ببندی، میتوانی صدای دستگاههای غولپیکر و تکاپوی کارگران را بشنوی؛ بالاخره اینکه روزی اصفهان، در کنار یزد و کاشان، قطب نساجی بوده، حاصل تلاش همین افراد است؛ کارگرانی که تعدادی از آنها را بانوان تشکیل میدادند. دوکهای قدیمی، همچنان به چشم میخورند و از صنعت سخن میگویند؛ از روزهایی که چرخ کارخانه میچرخید و صدای بوق آن حتی تا مسافتهای دورتر به گوش میرسید.
وجود دیوارنوشتهها روی دیوارهای ترکخورده و کاغذهای به جا مانده از آن، برای هر بینندهای جالب است؛ حوضی که آب ندارد، اما اطرافش پر از درختان سبز است، گویا میدانستند که این بهار و با بازگشایی کارخانه، قرار است زندهتر شوند.
دودکش کارخانه، شبیه یک مناره بزرگ پیداست؛ هرچند ارتفاع خانههای اطراف کارخانه، از دیوارهای آن بلندتر شده است، اما اینجا همچنان پرابهت است؛ وجود کارخانهای که نانوایی، شیرخوارگاه، بهداری و حتی زمین ورزش داشته است تا کارگران بتوانند راحتتر کار کنند، باید هم ابهت داشته باشد.
آنجا باید از شیشههای شکسته برخی پنجرهها گذشت و به شیشههای رنگی بعضی درها توجه کرد؛ استفاده از معماری دورههای قبل در این کارخانه کم نیست و اینجا میتواند نشان دهد که هم میتوان با کار و تلاش، اقتصاد را گرداند و هم میتوان با آمیختن هنر در بناها، حافظ تاریخ و هویت سرزمین خود بود.
کارخانهای که دیروز با سرمایه مردم اصفهان ساخته شد، قرار است سرمایه ارزشمندتری را در خود جای دهد و آن، هنر و هویت مردمان همین شهر است؛ مردمانی که با آگاهی نسبت به نشان اصالت و تاریخ در شهرشان میتوانند راوی و شاهدی بر آن باشند و برنامههایی در راستای افزایش آگاهی درباره مکانهای کمتر شناخته شده اصفهان، فرصت خوبی برای آنها خواهد بود.
نظر شما