دختر، فانوسی در  مسیر پر پیچ‌وخم زندگی

سرنوشت نسل‌های آینه در گروی وجود پربرکت دختران است، دختران همچون فانوس‌های روشنی هستند که اجازه نمی‌دهد در مسیر پر پیچ‌وخم زندگی، راه را گم کنیم.

به گزارش خبرگزاری ایمنا، نماز مغرب را در مقبره علامه مجلسی می‌خوانم تا سریع‌تر به میعادگاه یک جشن خانوادگی برسم، جایی که قرار است جشن ولادت دختر آسمان هفتم به همت بزرگ‌ترین گروه فرهنگی دخترانه کشور، یعنی «گروه فرهنگی فانوس» برگزار شود؛ گام‌هایم را بلند و سریع‌تر برمی‌دارم تا زود برسم و جلوتر برای خودم جایی جفت‌وجور کنم؛ نزدیکی میدان که می‌رسم، مناره مسجد علی به‌وضوح پیداست؛ وارد میدان می‌شوم و جمعیت زیادی را می‌بینم، جمعیتی که بیشترشان دختران نوجوان و جوانی که با روسری‌های رنگی هستند؛ بالاخره هرچه که باشد، جشن متعلق به روز دختر است و «اینجا دختران میدان‌دار عرصه فرهنگی هستند.»

کمی که جلوتر می‌روم، افرادی را با پوشش و سنین مختلف، پیر و جوان، خانواده یا منفرد که بیشتر نیمی از صندلی‌ها را پر کرده‌اند می‌بینم و تعجب می‌کنم که این جمعیت چه زمانی آمده‌اند؟ دقایقی می‌گذرد که یک خانم صدایم می‌زند تا کنارش بنشینم، به همین بهانه گفت‌وگو را با او آغاز می‌کنم، به دختر چهار ساله که با عروسکش آمده بود، اشاره می‌کند و می‌گوید: «راهمان نزدیک نیست و برای اینکه به برنامه برسیم زودتر راه افتادیم، اما به خاطر دخترم هم که شده باید می‌آمدم؛ این جشن‌ها مقدمه‌ایست برای اینکه دخترانمان با ارزش خود آشنا شوند و بدانند امام رضا (ع) که هرسال به زیارتش می‌رویم، دقیقاً چه کسی است؛ من نمی‌خواهم دخترم فقط به زبان، بلکه با عمق وجودش، امام رضا (ع) را دوست داشته باشد.» به فکر فرو می‌روم، به راستی باید آفرین گفت به چنین پدر و مادرانی که از همان سن کم، بذر محبت اهل‌بیت را در دل کودکانشان می‌کارند!

دختر، فانوسی در  مسیر پر پیچ و خم زندگی

برنامه شروع می‌شود و قاری، آیه‌های وحی را تلاوت می‌کند؛ در کنار چند سوره دیگر، سوره کوثر را هم می‌خواند؛ با خودم می‌گویم که همین یک سوره برای اثبات مقام دختر در اسلام کافیست؛ وقتی که دختران را زنده به گور می‌کردند، خداوند با دادن دختری به پیامبرش خیر کثیر داد و بانو و نور چشممان، حضرت معصومه (س)، کوثر و نور چشم حضرت موسی بن جعفر (ع) است.

از خدا که پنهان نیست، از شما چه پنهان، آن نظمی که تمام مردم هنگام ایستادن برای خواندن سرود ملی گرفتند، مرا به یاد نمازهای جماعت صحن‌های حرم انداخت! انگار که این میدان، صحن گوهرشاد بود و مهمانان این جشن، زائرانی که ایستاده بودند برای ستایش معبود و در این میان یکی از دختران خادم آن‌جا با چوب پری آمد تا مردم را راهنمایی کند و دیگر همه چیز شبیه مشهد بود، حتی خادمانش!

همراه با جمعیت، «شهیدان، پیچیده در گوش زمان فریادتان…» را می‌خواندم و به پرچم ایران که همراه با باد می‌رقصید نگاه می‌کردم؛ ایران، وجود ماست و قلب این وجود، مولایمان آقا علی‌بن‌موسی‌الرضاست؛ امنیت و برکت این وطن، زیر سایه خورشید خراسان است؛ ایران، کشور حضرت انیس‌النفوس است؛ همان آقایی که «گر گدا کاهل بود، خود در پی او می‌رود»

دختر، فانوسی در  مسیر پر پیچ و خم زندگی

جمعیت هر لحظه بیشتر می‌شد و تنها خدا بود که از راز دل تک‌تکشان آگاه بود؛ رازهایی که هنگام سلام به آقا، اشک شد و به گونه‌ها سرازیر شد؛ هرچه باشد این خانواده، خاندان کرامت‌اند و به‌برکت وجود آن‌ها کاری دشوار نیست؛ دلم هوایی می‌شود؛ دلم می‌خواست کبوتر می‌شدم و به سمت گنبد حضرت عشق پرواز می‌کردم، اما «بعد منزل نبود در سفر روحانی» و به قول مادرم، هرجا دلتنگش شدی، آنجا حرم اوست.

دیدن کسبه میدان که از مغازه بیرون آمده بودند و همراه مردم، دست بر سینه و با چشم دل، قلبشان را راهی مشهد کردند هم جالب بود؛ گویی در این بازار کساد، تنها خریدار دل‌های شکسته آن‌ها و ما، خورشید هشتم است.

اشک‌ها جاری و دل‌ها در پرواز بود؛ چشمم به دختری افتاد که شاید پوشش متفاوت‌تری داشت، اما چشمانش ابری بود؛ نمی‌دانم آن لحظه به مولایش چه گفت، اما خوشا لحظه دل شکستن و درد و دل در جوار دوست که هر چه حرف هست باید به او گفت، چراکه «آشنا سخن آشنا نگه‌دارد» امام رضا (ع)، پدری برای همه است و یک پدر، تمامی فرزندانش را دوست دارد.

مادری با دو دختر قدونیم قد خود آمده است، روسری صورتی سرشان کرده و می‌گوید: «نازنین، دوست داشت امشب برای امام رضا (ع) و حضرت معصومه (س)، چادر گل گلی‌اش را هم سرش کند» و در حالی که قربان صدقه‌اش می‌رود می‌گوید: «زیر سایه امام رضا (ع) باشی» و چه دعای مادرانه‌ای زیباتر از این؟

دختر، فانوسی در  مسیر پر پیچ و خم زندگی

فیلمی کوتاه از عملکرد فانوسی که امروز ۱۹ ساله شد پخش می‌شود؛ به‌یقین نمی‌توان فرازونشیب این سال‌ها را در چند دقیقه جای داد، اما به خوبی نشان داد که این گروه دخترانه که ابتدا اعضایش از انگشتان دست هم کمتر بود، امروز میزبان تعداد زیادی از دختران آینده‌ساز این سرزمین است.

آوانوس یا همان گروه سرود فانوس، به صحنه می‌رود؛ دختران نوجوان و جوان با روسری‌های یک رنگ و منظم کنار یکدیگر می‌ایستند و سرود خود را شروع می‌کنند؛ دخترانی که آینده این مرز و بوم را می‌سازند و از دامان‌آن‌ها، نسلی پرورش می‌یابد که می‌تواند جهانی را متحول کند؛ برایم سوال می‌شود که از یکی از دختران نوجوان آنجا بپرسم به نظرتان دختر بودن چه حسی دارد؟ می‌خندد و می‌گوید: «راستش دختر بودن آسان نیست، اما دلنشین است! نمی‌دانم چطور برائت بگویم! یک دنیای لطیف و در عین حال قوی! باید دختر باشی تا بفهمی! نظر خودت چیست؟»؛ اگر به من باشد که همان سخن پیامبر (ص) را می‌گویم «دختران چه فرزندان خوبی هستند، با لطافت و مهربان، آماده به خدمت‌رسانی، یار و غم‌خوار (اعضای خانواده)، با برکت و پاکیزه‌کننده (در خانواده برای پدر و مادر» به نظر من، دختر، نور است در روزهایی که روزگار سیاه است و روی خوش نشان نمی‌دهد!

حجت‌الاسلام داستانپور به صحنه می‌رود و دختران فانوسی، انگار پدر آمده باشد به احترامش می‌ایستند و به افتخارش دست می‌زنند، به‌راستی که به اندازه یک پدر برای رشد فانوس زحمت کشیده و الحق که نور فانوسش، راه و مسیر آدم‌های زیادی را روشن کرده است؛ با زبان طنز و نحوه بیانی که به نسل جدید بسیار شبیه است، شروع به صحبت می‌کند؛ از دختران می‌گوید و از فانوس، از اینکه دختران گروهش در کنار رتبه برتر بودن در تحصیل، در عرصه فرهنگی نیز فعال و والا رتبه‌اند؛ اینکه مسیر فرهنگی، فقط برای دختران نیست و پسران نیز در این گروه‌ها با عناوین دیگر، میدان‌دار هستند و از اینکه بسیاری از دخترانی که در دوران نوجوانی، عضو فانوس بودند، امروز مادرند و همراه دختر کوچولوهایشان به جشن روز دختر آمده‌اند.

دختر، فانوسی در  مسیر پر پیچ و خم زندگی

با هر جمله که از مقام دختر تعریف می‌کرد، پسری که ۷ یا ۸ ساله بود، خواهر کوچولوی خود را در آغوش می‌فشرد و می‌گفت: «تو را میگه‌ها» و من ذوق می‌کردم از دیدن خواهر برادرها، که خواهر، دلسوز و دلش همیشه همراه برادر است؛ همچون حضرت معصومه (س) که برادرش، همیشه جانش برای خواهرش در می‌رود و او را روی چشمانش می‌گذارد؛ شاید برای همین است که می‌گویند ابتدا به قم و زیارت حضرت معصومه (س) و بعد به زیارت امام رضا (ع) بروید، زیرا میهمانی که از سمت خواهر آمده، نورچشمی آقا می‌شود.

پس از آن، چند دسته پر بادکنک سفید، به نیابت از آرزوهای دختران فانوسی در آسمان رها شد؛ آرزوی مشترک همه آن‌ها ظهور بود؛ بادکنک‌های سفید همچون کبوتر در آسمان سیاه شب به پرواز در آمدند و هر یک به سویی رفتند، بالاخره راه‌های رسیدن به هر آرزو، متفاوت است!

دختر، فانوسی در  مسیر پر پیچ و خم زندگی

دو مداح اهل بیت، سید رضا نریمانی و امیر برومند نیز می‌آیند؛ نریمانی که چند وقتی است به خاطر کسالتش حتی مجالس خودش را هم برگزار نکرده است، هر طور شده چند دقیقه‌ای می‌خواند و در ادامه، برومند در وصف بانو حضرت فاطمه معصومه (س)، می‌خواند؛ آخرهای برنامه است، اما انرژی‌ها همچنان بالاست.

مردم می‌مانند و خودشان بدون اینکه کسی از آن‌ها بخواهد، شروع به جمع کردن صندلی‌ها می‌کنند، دوباره یاد حرم می‌افتم، آن روز که باران زد و بدون اینکه کسی چیزی بگوید، مرد و زن کمک کردند تا فرش‌ها جمع شود تا خیس نشود! امشب دلمان حسابی هوایی مشهد شد، اما چشممان کِی به آن گنبد طلا منور می‌شود؟ نمی‌دانم.

جشن تمام می‌شود، ماه در آسمان می‌تابد و با مناره مسجد چیزی زمزمه می‌کند، لابد می‌گوید خوش به حال این مرز و بوم بابت چنین دخترانی، البته که مردانگی و غیرت پسرانش نیز در پیشرفت آن بی‌تأثیر نیست، به قول معروف گفته‌اند: «صد پسر در خون بغلتد، گم نگردد دختری.»

کد خبر 754449

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.