اینجا چشم‌ها و عکس‌ها روضه می‌خوانند

اینجا چشم‌ها روضه می‌خوانند از داغی که ۴۰ روز بر دل نشسته و حالا حالا آرام نمی‌گیرد، اینجا چشم‌ها سخن می‌گوید از شوق وعده صادق؛ حال و هوای اینجا متفاوت است از تمام مهمانی‌ها، دیدنی‌ها و مراسم‌ها؛ اینجا نه رو دربایستی هست و نه خجالتی از اشک ریختن چرا که همه عزیز از دست داده‌اند.

به گزارش خبرگزاری ایمنا، ساعت حوالی ۱۱ را نشان می‌دهد و کوچه برای مهمانان نورچشمی خود آب و جارو شده است؛ یکی یکی با عکس شهدایشان که همگی در مسیر مقاومت به سعادت رسیدند، از اتوبوس پیاده می‌شوند، اینجا همه داغی مشترک بر دل دارند، گویی در هر سلامی که در ورود به هم می‌کنند، هزاران‌حرف و نگفته جا خوش کرده است.

اینجا چشم‌ها روضه می‌خوانند از داغی که ۴۰ روز بر دل نشسته و حالا حالا آرام نمی‌گیرد، اینجا چشم‌ها سخن می‌گوید از شوق وعده صادق؛ حال و هوای اینجا متفاوت است از تمام مهمانی‌ها، دیدنی‌ها و مراسم‌ها؛ اینجا نه رو دربایستی هست و نه خجالتی از اشک ریختن چرا که همه عزیز از دست داده‌اند.

اینجا چشم‌ها و عکس‌ها روضه می‌خوانند

صاحبخانه یعنی همسر شهید زاهدی میکروفن را دست می‌گیرد و سلام و علیکی می‌کند؛ راحت و خودمانی می‌گوید: «همه عزیزان اینجا خانواده شهید هستند و همه در حق یکدیگر دعا کنیم تا ادامه‌دهنده راهشان باشیم.»

صحبتش را با توصیه‌ای از سفر کرده‌اش ادامه می‌دهد: «سفارش شهیدمان از ابتدا تا زمان شهادت این بود که پشتیبان ولایت باشیم؛ اخلاق خوش، تواضع، تقوا و خواندن ذکر و قرآن از مهم‌ترین ویژگی‌های او بود و امید است همانطور که می‌خواهند عمل کنیم.»

آرام و در عین حال با صلابت خطاب به دشمنان می‌گوید: «اواخر عمر شماست و بدانید اسلام پیروز است…» و حالا میکروفن را به بانوی کناری خود یعنی خواهر شهید می‌دهد؛ او هم راحت است و خودمانی، می‌گوید: «همسر برادرم را دوست دارم و امروز نماینده برادرم در میان ماست.»

صحبتش را با خاطره‌ای از آخرین دیدار با برادرش ادامه می‌دهد: «آخرین باری که او را دیدم می‌گفت برای فرج خیلی دعا کنید، خبرهایی در پیش است و این بساط برچیده و اسرائیل از صحنه روزگار محو می‌شود؛ از سویی بر این نکته تاکید داشت که روزی هزار بار ذکر «یدالله فوق ایدیهم» را برای فرج امام زمان (عج) بگویید.»

وقت روضه‌خوانی است و چه سخت است تحمل این لحظات؛ مداح از داغ حسین (ع) می‌خواند و اینجاست که زیر لب می‌گویم «یَا بنَ شَبیبٍ، إن کُنتَ باکِیا لِشَیءٍ فَابکِ لِلحُسَینِ [بنِ علیِّ] بنِ أبی طالِبٍ علیهما السلام…» و انگار که تمام داغ‌هایی که اینجا و زیر این سقف جمع شده، در برابر غم حسین (ع) هیچ است.

وقت اذان است و قبل از آنکه مداح بخواهد روضه‌ای تازه بخواند، خانواده شهدا تذکر می‌دهند که اذان شده و نماز اول وقت بر تمام این روضه‌ها ارجحیت دارد و شانه به شانه صفوف نماز را تشکیل می‌دهند و چقدر جای امثال حاج علی زاهدی و هم‌رزمانش در میان صفوف خالی است...

اینجا چشم‌ها و عکس‌ها روضه می‌خوانند

محمدمهدی زاهدی فرزند شهید زاهدی نیز به جمع می‌پیوندند و صحبتش را اینطور آغاز می‌کند: «رهبر انقلاب درباره شهید سلیمانی بیان کردند خطر شهید سلیمانی برای دشمن بیشتر است و به نظرم این صحبت درباره همه شهدا است، شهدا زنده‌اند و به شخصه چندین نشانه برایم اتفاق افتاده است.»

و اینطور ادامه می‌دهد: «در خواب پدرم را با لباس رزم در خانه‌ای زیبا دیدم اما می‌دانستم خانه موقت است و این ندا را می‌شنیدم که ۲ نعمت در میانتان مجهول است، سلامتی و امنیت…؛ بیرون از خانه و از پنجره جنگ بود و حس می‌کردم ساختمان‌ها مانند ساختمان‌های غزه است.»

فرزند شهید زاهدی خوابی که از پدرش دیده را اینطور بیان می‌کند: «پدرم‌را در آغوش گرفتم و صورتشان مانند زمان جوانی بود و به ایشان گفتم مجاهدت‌هایتان قبول باشد؛ ناگهان صدای انفجاری آمد و آنجا به من فهماندند یکی از فرماندهان ارشد مقاومت ماشینش منفجر شد؛ همانجا نگاهی به پدرم کردم تا ماجرا را بفهمم و ایشان که با آرامش روی صندلی نشسته بودند، گفتند عادی است و بزرگان زیادی در این راه به شهادت می‌رسند…»

اینجا چشم‌ها و عکس‌ها روضه می‌خوانند

حالا که صحبت‌ها تمام شده، فرصت تازه کردن دیدارها فرا می‌رسد؛ فرزند شهید سید رضی نیز اینجاست و از زمانی می‌گوید که با شهید زاهدی برای دیدن محل شهادت پدرش به سوریه رفتند، از آن زمانی می‌گوید که در گوشه‌ای حسینیه امام خمینی (ره) قرار بود نماز پدرش به امامت رهبر انقلاب خوانده شود و حاج علی زاهدی، متواضعانه گوشه‌ای از صف آخر ایستاد و مسیر شهادت را به دوستانش اقتدا کرد و کمتر از ۳ ماه به آن‌ها پیوست؛ این‌ها را می‌گوید و اگر کمی دقیق‌تر به چهره‌اش خیره شوی، اشک‌هایش را می‌بینی که از گوشه چشمانش جاری شده؛ حال فرزندان سید رضی و حاج علی کنار هم ایستاده‌اند و قرار است بروند راهی را که پدرانشان رفته‌اند.

اینجا چشم‌ها و عکس‌ها روضه می‌خوانند

و پایان‌بخش این دیدار متفاوت، قاب‌هایی است که در حوالی چهلمین روز نبود آن‌ها به یادگار می‌ماند...

اینجا چشم‌ها و عکس‌ها روضه می‌خوانند

اینجا چشم‌ها و عکس‌ها روضه می‌خوانند

اینجا چشم‌ها و عکس‌ها روضه می‌خوانند

کد خبر 753876

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.