به گزارش خبرگزاری ایمنا، ۱۰۷۲ سال پیش در سحر چنین روزی یعنی هفدهمین روز از ماه مبارک رمضان سال ۳۹۳ هجری به دستور امام زمان (عج) در منطقه جمکران حوالی ۶ کیلومتری شهر مقدس قم مسجدی که بعد از قرنها هنوز میعادگاه منتظران ظهور است و عاشقان او سهشنبه هر هفته خود را از نقاط مختلف به این مکان میرسانند تا درد و دل کنند با امام غایب ساخته شد.
مسجد مقدس جمکران از مهمترین اماکن منتسب به صاحبالزمان (عج) است که امروز به پایگاه مهمی برای شیعیان تبدیل شده و سالانه میلیونها زائر در شهر کریمه اهل بیت (س) برای خواندان نماز امام زمان (عج) به این مسجد میآیند، نمازی که بنا بر نقل مرحوم محدث نوری در نجم الثاقب به فرموده حضرت، «هر کس این دو نماز را به جای آورد چنان است که در خانه کعبه نماز خوانده باشد.»؛ بر همین اساس بود که علمای بزرگ و مراجع عظام تقلید نیز در طول این سالها همواره به مسجد مقدس جمکران میآمدند و در این مکان مقدس نماز اقامه میکردندو همیشه توصیه میکردند که نباید از عبادت در این مکان مقدس غافل شد.
حاج شیخ عبدالکریم حائری، حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی، حاج سید محمد تقی خوانساری، حاج سید محمدحجت کوهکمرهای، حاج آقا حسین بروجردی، حاج سید حسین قاضی، حاج شیخ محمد تقی بافقی، حاج آقا مرتضی حائری و همچنین مراجع عظام تقلید در عصر حاضر از جمله آیات عظام بهجت، اراکی، گلپایگانی، مرعشی نجفی، صافی، علوی گرگانی، نوری همدانی، مکارم شیرازی از شخصیتهای برجستهای هستند که نقل ارادت خاصی به مسجد مقدس جمکران داشته و دارند.
روایت سید حسن نصرالله از توسل رهبر انقلاب به مسجد جمکران
رهبر معظم انقلاب در سفر قمی که در سال ۱۳۸۹ داشتند، با خدمتگزاران مسجد مقدس جمکران دیداری داشته و درباره این مسجد فرمودند: «یکی از توفیقات بزرگ الهی، خدمت در مسجد مقدّس و مبارک جمکران است. کسانی که این توفیق را پیدا کردهاند، چه برادران، چه خواهران، این نعمت را، این خدمت را باید قدر بدانند. قوام حیات معنوی انسان به تذکّر و توسّل و خشوع و ذکر است که در مساجد الهی، در جایگاههای عبادت، برای انسان فراهم است، مخصوصاً آن مراکز و مساجدی که اثری و نشانهای از اولیاءالله در آنها هست. جایی که انسان میداند یا ظنّ به این دارد که مورد توجّه اولیای الهی است، طبعاً معنویّت آن مکان بیشتر است و مسجد مبارک جمکران جزو این گونه جایگاهها و مراکزی است که توجّه به خدای متعال و تذکّر و خشوع و تضرّع در آن برای انسان فراهمتر است.»
سید حسن نصر الله، دبیر کل حزب الله لبنان نیز گفته است: «یک دفعه به همراه شورای حزب الله لبنان محضر مقام معظم رهبری بودیم. اوج سختی و تنگنایی ما بود و خیلی به حزب الله سخت میگذشت کنفرانس شرم الشیخ هم صورت گرفته بود، همه توطئهها شده بود که حزب الله را نابود کنند. موقعی که ما با رهبر معظم جهان اسلام دیدار داشتیم ایشان به ما امید دادند و فرمودند: شما پیروز میشوید، این چیزها زیاد مهم نیست پس اضافه کردند: من در اداره امور کشور بعضی وقتها حل مسائل برایم دشوار میشود و دیگر هیچ راهی پیدا نمیشود، به دوستان و اعوان و انصار میگویم که آماده شوید به جمکران برویم، راه قم را پیش میگیریم و راهی مسجد جمکران میشویم.»
ماجرای ساخت مسجد جمکران
شیخ فاضل، حسن بن محمد بن حسن قمی، معاصر شیخ صدوق، در کتاب تاریخ قم از کتاب مونس الحزین فی معرفه الحق و الیقین از تألیفات شیخ صدوق بنای مسجد جمکران را به این عبارت نقل کرده است:
«شیخ عفیف صالح حسن بن مثله جمکرانی میگوید: شب سه شنبه، هفدهم ماه مبارک رمضان ۳۷۳ هجری، در سرای خود خفته بودم که جماعتی به درِ سرای من آمدند. نصفی از شب گذشته بود. مرا بیدار کردند و گفتند: «برخیز و امر امام محمد مهدی صاحبالزمان، صلوات الله علیه را اجابت کن که تو را میخواند».
حسن بن مثله میگوید: «من، برخاستم و آماده شدم» چون به در سرای رسیدم، جماعتی از بزرگان را دیدم. سلام کردم. جواب دادند و خوش آمد گفتند و مرا به آن جایگاه که اکنون مسجد (مقدس جمکران) است، آوردند.»
چون نیک نگاه کردم، دیدم تختی نهاده و فرشی نیکو بر آن تخت گسترده و بالشهای نیکو نهاده و جوانی سی ساله، بر روی تخت، بر چهار بالش، تکیه کرده، پیر مردی در مقابل او نشسته، کتابی در دست گرفته، بر آن جوان میخواند.
بیش از شصت مرد که برخی جامه سفید و برخی جامه سبز بر تن داشتند، برگرد او روی زمین نماز میخواندند.
آن پیر مرد که حضرت خضر (ع) بود، مرا نشاند و حضرت امام (ع) مرا به اسم خواند و فرمود: «برو به حسن بن مسلم بگو: «تو، چند سال است که این زمین را عمارت میکنی و ما خراب میکنیم. پنج سال زراعت کردی و امسال دیگر باره شروع کردی، عمارت میکنی، رخصت نیست که تو دیگر در این زمین زراعت کنی، باید هرچه از این زمین منفعت بردهای، برگردانی تا در این موضع مسجد بنا کنند.»
به حسن بن مسلم بگو: «این جا، زمین شریفی است و حق تعالی این زمین را از زمینهای دیگر برگزیده و شریف کرده است، تو آن را گرفته به زمین خود ملحق کردهای! خداوند، دو پسر جوان از تو گرفت و هنوز هم متنبّه نشدهای! اگر از این کار بر حذر نشوی، نقمت خداوند، از ناحیهای که گمان نمیبری بر تو فرو میریزد.»
حسن بن مثله عرض کرد: «سیّد و مولای من! مرا در این باره، نشانی لازم است؛ زیرا مردم سخن مرا بدون نشانه و دلیل نمیپذیرند.»
امام (ع) فرمود: «تو برو رسالت خود را انجام بده، ما در اینجا علامتی میگذاریم که گواه گفتار تو باشد. برو به نزد سیّد ابوالحسن، و بگو تا برخیزد و بیاید و آن مرد را بیاورد و منفعت چند ساله را از او بگیرد و به دیگران دهد تا بنای مسجد بنهند، و باقی وجوه را از رهق به ناحیه اردهال که ملک ما است، بیاورد و مسجد را تمام کند، و نصفِ رهق را بر این مسجد وقف کردیم که هر ساله وجوه آن را بیاورند و صرف عمارت مسجد کنند.
مردم را بگو تا به این موضع رغبت کنند و عزیز بدارند و چهار رکعت نماز در اینجا بگذارند: دو رکعت تحیّت مسجد، در هر رکعتی، یک بار «سوره حمد» و هفت بار سوره «قل هو الله احد» بخوانند و تسبیح رکوع و سجود را، هفت بار بگویند و دو رکعت نماز صاحبالزمان (عج) بگذارند، بر این نسق که در (هنگام خواندن سوره) حمد چون به «ایّاک نعبد و ایّاک نستعین» برسند، آن را صد بار بگویند، و بعد از آن، فاتحه را تا آخر بخوانند.
رکعت دوم را نیز به همین طریق انجام دهند. تسبیح رکوع و سجود را نیز هفت بار بگویند. هنگامی که نماز تمام شد، تهلیل (یعنی، لا إله الاّ الله) بگویند و تسبیح فاطمه زهرا (س) را بگویند. آن گاه سر بر سجده نهاده، صد بار صلوات بر پیغمبر و آلاش، صلوات الله علیهم، بفرستند.
و این نقل، از لفظ مبارک امام (ع) است که فرمود: «فَمَنْ صلاّهما، فکأنّما صلّی فی البیت العتیق.»
هرکس، این دو رکعت (یا این دو نماز) را بخواند، گویی در خانه کعبه آن را خوانده است.
حسن بن مثله میگوید: «در دل خود گفتم که تو اینجا را یک زمین عادی خیال میکنی، اینجا مسجد حضرت صاحبالزمان (ع) است.»
پس آن حضرت به من اشاره کردند که برو!
چون مقداری راه پیمودم، بار دیگر مرا صدا کردند و فرمودند: «در گلّه جعفر کاشانی چوپان بُزی است، باید آن بز را بخری. اگر مردم پولش را دادند، با پول آن خریداری کن، و گرنه پولش را خودت پرداخت کن. فردا شب آن بُز را بیاور و در این موضع ذبح کن. آن گاه روز چهارشنبه هجدهم ماه مبارک رمضان، گوشت آن بُز را بر بیماران و کسانی که مرض صعبالعلاج دارند، انفاق کن که حق تعالی همه را شفا دهد.»
«آن بُز، ابلق است. موهای بسیار دارد. هفت نشان سفید و سیاه، هر یکی به اندازه یک درهم، در دو طرف آن است که سه نشان در یک طرف و چهار نشان در طرف دیگر آن است.»
آن گاه به راه افتادم. یک بار دیگر مرا فرا خواند و فرمود: «هفت روز یا هفتاد روز ما در اینجاییم.»
حسن بن مثله میگوید: من، به خانه رفتم و همه شب را در اندیشه بودم تا صبح طلوع کرد. نماز صبح خواندم و به نزد علی منذر رفتم و آن داستان را با او در میان نهادم.
همراه علی منذر، به جایگاه دیشب رفتیم. پس او گفت: به خدا سوگند که نشان و علامتی که امام (ع) فرموده بود، اینجا نهاده است و آن، اینکه حدود مسجد، با میخها و زنجیرها مشخص شده است.
آن گاه به نزد سیّد ابوالحسن الرضا رفتیم. چون به سرای وی رسیدیم غلامان و خادمان ایشان گفتند شما از جمکران هستید؟ گفتیم: آری پس گفتند: از اول بامداد، سید ابوالحسن در انتظار شما است.
پس وارد شدم و سلام گفتم. جواب نیکو داد و بسیار احترام کرد و مرا در جای نیکو نشانید. پیش از آنکه من سخن بگویم، او سخن آغاز کرد و گفت: ای حسن بن مثله! من خوابیده بودم. شخصی در عالم رؤیا به من گفت: شخصی به نام حسن بن مثله، بامدادان از جمکران پیش تو خواهد آمد، آنچه بگوید اعتماد کن وگفتارش را تصدیق کن که سخن او، سخن ما است. هرگز، سخن او را ردّ نکن. از خواب بیدار شدم و تا این ساعت در انتظار تو بودم.
حسن بن مثله، داستان را مشروحاً برای او نقل کرد. سید ابوالحسن، دستور داد بر اسبها زین نهادند. سوار شدند. به سوی دِه (جمکران) رهسپار گردیدند.
چون به نزدیک دِه رسیدند، جعفر شبان را دیدند که گلهاش را در کنار راه به چرا آورده بود. حسن بن مثله، به میان گله رفت آن بز که از پشت سر گله میآمد، به سویش دوید. حسن بن مثله، آن بُز را گرفت و خواست پولش را پرداخت کند که جعفر گفت: به خدا سوگند! تا به امروز، من این بز را ندیده بودم و هرگز در گله من نبود، جز امروز که در میان گله، آن را دیدم و هر چند خواستم که آن را بگیرم، میسّر نشد.
پس آن بُز را به جایگاه آوردند و در آنجا سر بریدند؛ سید ابوالحسن الرضا به آن محل معهود آمد و حسن بن مسلم را احضار کرد و منافع زمین را از او گرفت و آن گاه وجوه رهق را نیز از اهالی آنجا گرفتند و به ساختمان مسجد پرداختند و سقف مسجد را با چوب پوشانیدند.»
ابوالحسن الرضا وفات کرد و در محله موسویان (خیابان آذر فعلی) مدفون شد.
نظر شما