حکيم فرزانه، فقيه بزرگوار و معلم اخلاق حضرت آيت الله العظمى حاج آقا رحيم ارباب از علماى بزرگ اصفهان و استادى مسلم در تمام علوم اسلامى متداول از جمله حکمت، ادبيات، تفسير، کلام، هيئت، رياضى و فقه و اصول بود. آن بزرگوار علاوه بر دانش سرشار، فردى عارف، پرکار، مؤدب، متواضع و در مجموع الگو و نمونهاى از يک انسان کامل بوده، همواره رفتار و برخوردهاى ايشان با مردم زبانزد خاص و عام است.
حاج آقا رحيم ارباب در سال 1297 هجري قمري در روستاي «چرمهين» اصفهان به دنيا آمد. ايشان در اصفهان نزد علماي بزرگي چون حاج ميرزا بديع درب امامي، سيد محمدباقر درچهاي، آقا سيد ابوالقاسم دهكردي، حكيم جهانگيرخان قشقايي و آخوند كاشي، كسب علم نموده و به مقام اجتهاد رسيد. مراتب سير و سلوك را نزد جهانگيرخان و آخوند كاشي فرا گرفت؛ او شاگرد خاص آخوند كاشي و مدت 20 سال متوالي در خدمت وي بود كه انواع علوم را از محضر او آموخت. ارادت وي به استادش چنان بود كه بعد از فوت استاد، هر هفته به زيارت قبر وي مي رفت و هنگام فوت نيز وصيت نمود در مجاورت استادش دفن شود. حوزهي درسش نيز مجمع فضلا و دانشمندان روزگار بود. شاگردان بسياري را تربيت نمود. از جمله شاگردان او مي توان به: استاد جلال الدين همايي، سيد مصطفي بهشتي نژاد، ملا هاشم جنتي، شيخ محمدباقر صديقين و بسياري از بزرگان ديگر اشاره نمود. وي در فقه بسيار خوش سليقه و داراي استقلال فكري بود. در رياضيات، هيئت و نجوم به تصديق اهل فن، استاد مسلم بود. بسياري از خطبه هاي نهج البلاغه را از حفظ داشت و اشعار ابن ابي الحديد را در مناقب امير المؤمنين علي عليه السلام مكرر مي خواند و وي را مي ستود. اعتقاد و علاقهي آيت الله ارباب نسبت به امير المؤمنين عليه السلام به حدي بود كه اين عشق و ارادت با گوشت و خون او آميخته شده بود. و بسياري مواقع احاديثي را از رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله كه در فضائل امير المؤمنين عليه السلام فرموده بودند مي خواندند. يكي از نظريات فقهي حاج آقا رحيم ارباب وجوب عيني نماز جمعه بود. شهيد مطهري مي گويد: «روزي در اصفهان به خدمت ايشان رسيدم و موضوع نماز جمعه به ميان آمد، ايشان مي گفتند: نمي دانم شيعه چه وقت مي خواهد عار ترك نماز جمعه را از خود بردارد و جلوي شماتت ساير فرق اسلامي را كه ما را به عنوان تارك نماز جمعه ملامت مي كنند، بگيرد.» در خطبه هاي نماز جمعه نيز به بيان فضايل و مناقب حضرت علي عليه السلام مي پرداختند. ايشان آن قدر علاقه به حضرت صديقة طاهره فاطمه زهرا سلام الله عليها داشتند كه هميشه در نمازهايشان سورهي كوثر را قرائت مي فرمودند و مي گفتند: من نمي توانم اين سوره را در نماز نخوانم. چون اين سوره متعلق به وجود مقدس حضرت زهرا سلام الله عليها است. حاج آقا رحيم ارباب دو سه سال آخر عمر نابينا شد. وقتي از ايشان پرسيدند: پس از اين همه عمر آيا ادعايي هم داريد يا نه؟ ايشان فرمودند: در مسائل علمي هيچ ادعايي ندارم، اما در مسائل شخصي خود دو ادعا دارم: يكي آن كه به عمرم غيبت نگفتم و غيبت نشنيدم و دوم آن كه در طول عمر چشمم به نامحرم نيفتاد. در احوال شخصي ايشان نقل است كه فرموده بود: برادرم با همسرش چهل سال در منزل ما بودند و در اين چهل سال يك بار هم همسر برادرم را نديدم. ايشان تا پايان عمر به پيروي از استاد خود جهانگيرخان از گذاشتن عمامه پرهيز كردند و خود را شايستهي اين مقام نمي دانستند. و حال آن كه اگر كسي با ايشان محشور بود، لياقت ايشان را از همه بيشتر مي ديد. حاج آقا رحيم رمز يك قرن زندگي خود را اين گونه بيان كردند: «من هيچ وقت بدخواه كسي نبودم.» آقا رحيم از مسائل سياسي زمان خود نيز غافل نبود و در زمان استقلال الجزاير فتوايي جهت كمك به مسلمانان و ملت الجزاير صادر كرده بودند. ايشان در 18 ذي الحجهي 1396 هجري قمري در روز عيد غدير دار فاني را وداع گفتند. شاگردش استاد همايي در تاريخ فوتش سرود: «جان علم از تن جهان رفته...»
حكايتي از زندگي آيت الله العظمى حاج آقا رحيم ارباب:
سال يکهزار و سيصد و سى و دو شمسى بود، من و عدهاى از جوانان پرشور آن روزگار پس از تبادل نظر و بحث و مشاجره به اين نتيجه رسيده بوديم که چه دليلى دارد که ما نماز را به عربى بخوانيم؟ چرا نماز را به زبان فارسى نخوانيم؟ و عاقبت تصميم گرفتيم که نماز را به فارسى بخوانيم و همين کار را هم کرديم. والدين، کم کم از اين موضوع آگاهى يافتند و به فکر چاره افتادند. آن ها هم پس از تبادل نظر با يکديگر تصميم گرفتند که اول خودشان با نصيحت کردن ما را از اين کار باز دارند و اگر مؤثر نبود راه ديگرى برگزينند، چون پند دادن آن ها مؤثر نيفتاد روزى ما را به نزد يکى از روحانيون آن زمان بردند و آن فرد روحانى وقتى فهميد ما به زبان فارسى نماز مىخوانيم به طرز اهانت آميزى، ما را کافر و نجس خواند. اين عمل او ما را در کارمان راسخ تر و مصرتر ساخت. عاقبت يکى از پدران، آن ها را يعنى والدين ديگر افراد را به اين فکر انداخت که ما را به محضر حضرت آيت الله حاج آقا رحيم ارباب ببرند و اين فکر مورد تأييد قرار گرفت و روزى آن ها نزد ايشان مى روند و موضوع را با ايشان در ميان مى گذارند و ايشان دستور مى دهند که در وقت معينى ما را به خدمت آقاى ارباب راهنمائى کنند. در روز موعود ما را که تقريباً پانزده نفر مى شديم به محضر مبارک ايشان بردند. در همان لحظهي اول چهرهي نورانى و لبان خندان ايشان ما را مجذوب خود ساخت و آن بزرگمرد را غير از ديگران يافتيم و دانستيم که اکنون با شخصيتى استثنايى مواجه هستيم. ايشان در آغاز دستور پذيرايى از همهي ما را صادر فرمودند، سپس رو به والدين ما کردند و فرمودند شما که نماز را به فارسى نمى خوانيد! فعلاً تشريف ببريد و مرا با فرزندانتان تنها بگذاريد! وقتى آن ها رفتند حضرت آيت الله ارباب رو به ما کردند و فرمودند بهتر است شما يکى يکى خودتان را به من معرفى کنيد و هر کدام بگوئيد که در چه سطح تحصيلى هستيد و در چه رشتهاى درس مى خوانيد. پس از آن که امر ايشان را اطاعت کرديم، به تناسب رشته و کلاس هر کدام از ما پرسش هاى علمى طرح کردند و از درس هايى از قبيل جبر و مثلثات و فيزيک و شيمى و علوم طبيعى مسائلى پرسيدند که پاسخ اغلب آن ها از عهدهي درس هاى نيم بندى که ما خوانده بوديم خارج بود، اما هر يک از ما از عهدهي پاسخ پرسش هاى ايشان بر نمى آمد، با اظهار لطف حضرت ارباب مواجه مى شد که با لحن پدرانهاى پاسخ درست آن پرسش ها را خودشان مى فرمودند. اکنون ما مى فهميم که ايشان با طرح اين سئوالات قصد داشتند ما را خلع سلاح کنند و به ما بفهمانند که آن دروس جديدى را که شما مى خوانيد من بهترش را مى دانم ولى به آن ها مغرور نشدهام. پس از اين که همهي ما را خلع سلاح کردند به موضوع اصلى پرداختند و فرمودند: والدين شما نگران شدهاند که شما نمازتان را به فارسى مى خوانيد، آن ها نمى دانند که من کسانى را مى شناسم که نعوذبالله، اصلاً نماز نمى خوانند. شما جوانان پاک اعتقادى هستيد که هم اهل دين هستيد و هم اهل همت. من در جوانى مى خواستم مثل شما نماز را به فارسى بخوانم اما مشکلاتى پيش آمد که نتوانستم به اين خواسته جامهي عمل بپوشم، اکنون شما به خواستهي دوران جوانى من لباس عمل پوشانيدهايد، آفرين به همت شما. اما من در آن روزگار به اولين مشکلى که برخوردم ترجمهي صحيح سورهي حمد بود که لابد شما آن مشکل را حل کردهايد. اکنون يک نفر از شما که از ديگران بيشر مسلط است به من جواب دهد که بسم الله الرحمن الرحيم را چگونه ترجمه کرده است. يکى از ما به عادت محصلين دستش را بالا گرفت و داوطلب پاسخ به آيت الله ارباب شد. جناب ايشان با لبخند فرمودند که خوب شد که طرف مباحثهي ما يک نفر است، زيرا من از عهدهي پانزده جوان نيرومند بر نمى آمدم. بعد رو به آن جوان کردند و فرمودند: خوب بفرمائيد که بسم الله را چگونه ترجمه کردهايد؟ آن جوان گفت بسم الله الرحمن الرحيم را طبق عادت جارى ترجمه کردهايم: به نام خداوند بخشندهي مهربان. مرحوم ارباب با لبخندى فرمودند: گمان نکنم که ترجمهي درست بسم الله چنين باشد. در مورد «بسم» ترجمهي «به نام» عيبى ندارد. اما «الله» قابل ترجمه نيست زيرا اسم خاص است براى خدا و اسم خاص را نمى توان ترجمه کرد. مثلاً اگر اسم کسى «حسن» باشد نمىتوان به او گفت «زيبا». درست است که ترجمهي «حسن» زيباست اما اگر به آقاى حسن بگوئيم آقاى زيبا حتماً خوشش نمى آيد. کلمهي الله اسم خاص است که مسلمانان بر ذات خداوند متعال اطلاق مى کنند، همان گونه که يهود خداى متعال را «يهوه» و زردشتيان «اهورامزدا» مى گويند. بنابراين نمى توان «الله» را ترجمه کرد، بلکه بايد همان لفظ جلاله را به کار برد. خوب «رحمن» را چگونه ترجمه کردهايد؟ رفيق ما پاسخ داد که رحمن را بخشنده معنى کردهايم. مرحوم ارباب فرمودند که اين ترجمه بد نيست ولى کامل هم نيست زيرا رحمن يکى از صفات خداست که شمول رحمت و بخشندگى او را مى رساند و اين شمول در کلمهي بخشنده نيست، يعنى در حقيقت رحمن يعنى خدائى که در اين دنيا هم بر مؤمن و هم بر کافر رحم مى کند و همه را در کنف لطف و بخشندگى خود قرار مى دهد از جمله آن که نعمت رزق و سلامت جسم و امثال آن عطا مى فرمايد. در هر حال ترجمهي بخشنده براى رحمن در حد کمال ترجمه نيست. خوب، رحيم را چطور ترجمه کردهايد؟ رفيق ما جواب داد که رحيم را به «مهربان» ترجمه کردهايم. آيت الله ارباب فرمودند: اگر مقصودتان از رحيم من بودم (چون نام مبارک ايشان رحيم بود) بدم نمى آمد که اسم مرا به «مهربان» برگردانيد؛ اما چون رحيم کلمه اى قرآنى و نام پروردگار است بايد آن را غلط معنى نکنيم. باز هم اگر آن را به «بخشاينده» ترجمه کرده بوديد راهى به دهى مىبرد، زيرا رحيم يعنى خدايى که در آن دنيا گناهان مؤمنان را عفو مى کند و صفت «بخشايندگى» تا حدودى اين معنى را مى رساند. بنابر آنچه گفته شد معلوم شد که آنچه در ترجمهي «بسم الله» آوردهايد بد نيست ولى کامل نيست و از جهتى نيز در آن اشتباهاتى هست، و من هم در دوران جوانى که چنين قصدى را داشتم به همين مشکلات برخورد کردم و از خواندن نماز به فارسى منصرف شدم، تازه اين فقط آيهي اول سورهي حمد بود اگر به بقيهي آيات بپردازيم موضوع خيلى غامض تر از اين خواهد شد. اما من عقيده دارم شما اگر باز هم به اين امر اصرار داريد، دست از نماز خواندن به فارسى بر نداريد، زيرا خواندنش بهتر از نخواندن نماز به طور کلى است. در اينجا، همگى شرمنده و منفعل و شکست خورده به حال عجز و التماس از حضرت ايشان عذرخواهى مى کرديم و قول مى داديم که ديگر نمازمان را به فارسى نخوانيم و نمازهاى گذشته را نيز اعاده کنيم، اما ايشان مى فرمودند من فقط مشکلات اين کار را براى شما شرح دادم. ولى ما همه عاجزانه از پيشگاه ايشان طلب بخشايش مى کرديم و از کار خود اظهار پشيمانى مى نموديم. حضرت آيت الله ارباب با تعارف ميوه و شيرينى مجلس را به پايان بردند و ما همگى دست مبارک ايشان را بوسيديم و در حالي که ايشان تا دم در ما را بدرقه مىکردند از ايشان خداحافظى کرديم و در دل به عظمت شخصيت ايشان آفرين مى گفتيم و خوشحال بوديم که افتخارى چنين نصيب ما شد که با چنين شخصيتى ملاقات کنيم. نمازها را اعاده کرديم و دست از کار جاهلانهي خود برداشتيم.
خبرگزاري ايمنا: حاج آقا رحيم ارباب يكي از چهرههاي درخشان حكمت و فلسفه و فقه و ديگر معارف اسلامي است.
کد خبر 7365
نظر شما