به گزارش خبرگزاری ایمنا، استیون والت، نظریهپرداز برجسته روابط بینالملل در مقالهای برای نشریه آمریکایی فارن پالیسی نوشته است که کشورهای قدرتمند و ثروتمند مانند آمریکا میتوانند مرتباً مرتکب اشتباه شوند، اما با عواقب شدید آن بلافاصله مواجه نشوند. کاخ سفید از یکی به دیگری میرسد، کادر اجرایی جدید تصویب میشود، بحرانهای جدید بدون هشدار قبلی رخ میدهند، اما همان توجیهها و پاسخهای قبلی از کشوی میز بیرون آورده و استفاده میشود.
گاهی این رهیافتها بهقدری جاافتادهاند که به صورت واکنشی و بدون تفکر استفاده میشوند. مقامات در قدرت بهندرت به آنها شک میکنند و آنهایی که مخالف هستند و راهحل دیگری را امتحان میخواهند کنند برای متقاعد کردن مقامات ارشد خود یک راه سخت و طولانی در پیش دارند. این گونه است که سیاست خارجی به صورت خودکار انجام میشود. والت در ادامه چهار رویکرد تکراری و اشتباه در سیاست خارجی آمریکا را نقد کرده است.
چرا آمریکا فکر میکند میتواند با بمباران به پیروزی برسد؟
بیش از یک قرن است که طرفداران نیروی هوایی ادعا میکنند که از این قدرت برای تنبیه دشمنها میتوان استفاده کرد تا آنها وادار به تسلیم شوند. از آنجا که ایالات متحده، اسرائیل، روسیه و چند کشور دیگر میتوانند از نیروی هوایی تقریباً بدون عواقب در برخی مکانها (مانند غزه، اوکراین یا یمن) استفاده کنند، آنها مدام فکر میکنند که پرتاب بمب، انجام حملات پهپادی یا شلیک موشکهای کروز علیه دشمنان، آنها را متقاعد میکند که پرچم سفید را به اهتزاز درآورند و هر کاری که از آنها خواسته شده است را انجام دهند.
به گفته والت این تصور غلطی است. رابرت پِیپ، استاد علوم سیاسی در دانشگاه شیکاگو ثابت کرده که نیروی هوایی بهندرت یک ابراز مؤثر قهری است. بمباران آلمان و ژاپن با مواد منفجره یا مواد محترقه باعث تسلیم شدن رهبران آنها نشد و بمباران قهری گسترده ایالات متحده علیه ویتنام شمالی، هانوی را متقاعد نکرد تا از کارزار خود برای متحد کردن کشور دست بردارد.
حملات هوایی مکرر رژیم صهیونیستی به لبنان و غزه، حزبالله یا حماس را متقاعد نکرده است که سلاحهای خود را زمین بگذارند و تسلیم شوند یا تمایل فلسطینیان به تشکیل کشور خود را کاهش نداده است؛ در هر صورت، چنین اقداماتی صرفاً عزم آنها را تقویت کرده است. کارزار بمباران عربستان سعودی در یمن، انصارالله را متقاعد نکرد که تسلیم شود و حملات روسیه به شهرهای اوکراین نیز کییف را متقاعد به تسلیم شدن نکرده است.
ممکن است عملیات هوایی ناتو علیه صربستان در سال ۱۹۹۹ در طول جنگ کوزوو را یک موفقیت نادر برای نیروی هوایی در نظر بگیرید، البته تا قبل از اینکه متوجه شوید اسلوبودان میلوشویچ، رهبر صربستان، در پایان آن کمپین توافقی بهتر از آنچه که قبل از بمباران به او پیشنهاد شده بود، به دست آورد.
والت دو علت را برای ناکارآمدی بمباران هوایی به عنوان ابزار متقاعدسازی نام میبرد.
نخست اینکه علیرغم بهبود در عملکرد، دقت و نظارت، نیروی هوایی متعارف نمیتواند جامعه دشمن را به زانو درآورد و آن را وادار به اطاعت کند. دشمنان شما راههای بسیار زیاد و سادهای برای تطبیق و مقاومت دارند. به غزه نگاه کنید: این منطقه کوچک و پرجمعیتی است که رژیم اسرائیل میتواند آزادانه هر طور که میخواهد آن را بمباران کند، اما اسرائیل هنوز نمیتواند حماس را به این طریق از بین ببرد و تلاشهایش برای انجام این کار آسیبهای بیشماری به وجهه جهانی آن وارد کرده است. دوم هم، انداختن بمب روی مردم میل به تبعیت در آنها ایجاد نمیکند، بلکه روحیه مقاومت و میل به انتقام را تقویت میکند.
والت شفافسازی میکند که منظور او این نیست که نیروی هوایی هیچ ارزش نظامی ندارد. هنگامی که با نیروهای قدرتمند زمینی یا دریایی ترکیب شود، تسلط بر آسمانها میتواند به کشورها کمک کند تا در کارزارهای نظامی متعارف در خشکی یا دریا پیروز شوند و در نهایت آنها را قادر سازد تا اراده خود را بر حریف شکستخورده تحمیل کنند. کاری که نیروی هوایی نمیتواند انجام دهد این است که این هدف را به تنهایی محقق سازد. رهبرانی که نیروهای هوایی قدرتمندی در اختیار دارند نباید فکر کنند که این راهی سریع، کمهزینه و بسیار مؤثر برای متقاعد کردن مخالفان به تسلیم شدن است. بعید است اما بتوانید مقامات آمریکا، اسرائیل، و روسیه را نسبت به این امر قانع کنید.
چند بار دیگر لازم است دوباره «بازدارندگی» ایجاد کنیم؟
هر وقت یک کشور قدرتمند دست به اعمال زور علیه کشوری میکند که بنظرش کاری انجام داده که دوست نداشته، مقامات آن کشور ادعا میکنند که هدفشان «برگرداندن بازدارندگی» است. مقامات رژیم اسرائیل در فرصتهای مختلف اعلام کردهاند که هدف آنها این است. مقامات آمریکا هم استفاده مکرر از زور خود را با بهانه احیای بازدارندگی برابر ایران، روسیه، حوثیها یا هر کسی مخالفش است توجیه میکنند.
والت تذکر میدهد که اینگونه اقدام به خودی خود اشتباه نیست. اگر یک رقیب به علت خطای محاسباتی یا دستکم گرفتن اراده و توانایی شما کاری کند، لازم است برای جلوگیری از نتیجهگیری غلط آنها به اقدامی دست زد، اما اگر یک کشور میبیند که مرتباً باید برای برگرداندن بازدارندگی تلاش کند، باید این را در نظر بگیرد که پاسخهایش تأثیر مدنظر را ندارند.
حداقل باید به این نتیجه رسید که ادامه تنبیه بازیگری که هر بار لازم به احیای بازدارندگی علیه آن هستید نشان میدهد که اقدامات قبلی، محاسبات هزینه و فایده آنها را آنطور که میخواهید تغییر نداده است، حتی ممکن است مشکل را بدتر کند، یا با تقویت میل حریف برای انتقام یا با افزایش نیاز آنها به نشان دادن اینکه نمیتوان آنها را بترساند.
سرپیچی در مواجهه با تنبیه مکرر نشانه خوبی است که حریف انگیزه بالایی دارد و به همین دلیل کشورهایی که تهدیدات بازدارنده آنها مدام ناکام میماند باید از خود بپرسند که آیا راه دیگری برای کاهش انگیزه حریف برای به چالش کشیدن وضع فعلی وجود دارد یا خیر. آیا میتوان تصور کرد که نوعی سازش نتیجه بهتری برای خنثی کردن مشکل داشته باشد تا دور دیگری از خشونت بیهوده و بیفایده؟
آیا ایالات متحده میتواند بپذیرد که کره شمالی بمبهای هستهای خود را کنار نخواهد گذاشت؟
کره شمالی یک مشکل پیچیده برای کره جنوبی، ایالات متحده و گاهی حتی چین است. دولتهای مختلف ایالات متحده مجبور شدهاند بیش از آنچه که احتمالاً میخواستند به پیونگ یانگ توجه کنند و بخش بزرگی از نگرانی آنها بر برنامه هستهای آن متمرکز شده است. دولت کلینتون تلاش کرد تا کیم جونگ ایل، رهبر سابق کره شمالی از طریق چارچوب توافق شده در سال ۱۹۹۴ از تسلیحات هستهای چشمپوشی کند، اما هیچیک از دو طرف به تعهدات خود مطابق توافق عمل نکردند و معامله در نهایت فروپاشید. کره شمالی اولین آزمایش تسلیحاتی خود را در سال ۲۰۰۶ انجام داد و گمان میرود امروز زرادخانه هستهای بین ۴۰ تا ۵۰ کلاهک داشته باشد.
به گفته فارن پالیسی، کره شمالی خواهان تسلیحات هستهای است، زیرا این سلاحها تضمین نهایی در برابر تلاشهای خارجی برای سرنگونی خانواده کیم هستند. به سختی میتوان ترکیبی از رویکرد هویج و چماق را تصور کرد که رهبران کره را متقاعد کند که از این تضمین قدرتمند دست بکشند، با این حال «خلع سلاح هستهای» کره شمالی هدف اصلی سیاست آمریکاست.
به عبارت دیگر، ایالات متحده رسماً به یک هدف دست نیافتنی متعهد است، که همچنین تلاشها برای ایجاد رویکردی مؤثرتر برای این مشکل را محدود کند. اگرچه کارشناسان باتجربه در ایالات متحده و کشورهای منطقه خواستهاند که واقعیت زرادخانه هستهای کره شمالی را بپذیرند، سیاست خارجی ایالات متحده همچنان گیر کرده است. آیا زمان آن نرسیده است که آمریکا واقعیت را بپذیرد و سیاستش را بر این باور قرار دهد که کره شمالی به همان اندازه احتمال دارد که از زرادخانه هستهای خود دست بکشد که آمریکا حاضر به انجام چنین عملی است.
آیا ایالات متحده از استفاده بیش از حد از تحریمهای اقتصادی دست خواهد برداشت؟
والت به شوخی میپرسد که آیا ماشینی در یک ساختمان مخفی در واشنگتن وجود دارد که اخبار را بررسی میکند تا ببیند چه کسی در حال حاضر مقامات آمریکا را اذیت میکند و بلافاصله یک لیست از تحریمهای اقتصادی علیه آن افراد پیشنهاد میکند. هر زمان که سیاستگذاران ایالات متحده از کسی عصبانی هستند و میخواهند کاری انجام دهند، اولین راه حل آنها مسدود کردن برخی از داراییهای خارجی، محدود کردن تجارت، جلوگیری از دسترسی دشمن به بازارهای مالی جهانی یا محدود کردن توانایی برخی مقامات خارجی برای سفر است.
هر وقت استفاده از قدرت نظامی گزینه جذابی نیست، تحریمها به عنوان گزینه قابل اعتماد استفاده میشوند، حتی زمانی که همه میدانند که رفتار طرف مقابل کوچکترین تغییری نخواهد کرد.
والت استدلال میکند که همانند تأثیر نیروی هوایی، تحریمها با طراحی مناسب میتوانند به یک کشور در دستیابی به برخی از اهداف سیاست خارجی خود کمک کنند. به عنوان مثال، در زمان جنگ، محاصره و سایر انواع تحریمها میتوانند دشمن را تضعیف کرده و توانایی او را برای مبارزه کاهش دهند، اگرچه به ندرت تأثیرات تعیینکنندهای دارند و مطمئناً به سرعت عمل نمیکنند.
همانطور که مطالعات علمی دقیق نشان دادهاند، ترس از تحریمهای بعدی ممکن است برخی از بازیگران دولتی را متقاعد کند که کاری انجام ندهند، اما اگر آنها به مسیر خود ادامه دهند و تهدید تحریمها را نادیده بگیرند، به این معنی است که این فشار را پیشبینی کردهاند و حاضر بودند بهای آن را بپردازند.
تحریمها معمولاً بسیار کند است و به راحتی دور زده میشود که دشمنان مصمم بخواهند رفتارشان را تغییر دهند، با این حال سیاستگذاران ایالات متحده در اعمال آنها اصرار میورزند بدون اینکه با خود فکر کنند که آیا این تحریمها جواب میدهند یا خیر. آمریکا هنوز منتظر فروپاشی رژیم کمونیستی کوبا پس از ۶۵ سال تحریم است، که این مصداق همه آنچه را که باید در مورد اثربخشی تحریمها به عنوان یک ابزار قهری بدانید، به شما میگوید.
والت این مقاله را این گونه به پایان میرساند که یک وجه اشتراک در تمام این سوالها شاید توجهتان را جلب کرده است. از آنجا که ایالات متحده ابزارهای زیادی دارد که میتواند از آنها برای تحت فشار قرار دادن دیگران استفاده کند، تمایل قوی برای استفاده از یک یا چند مورد از آنها در اولین رویارویی با مشکل وجود دارد. آمریکا تصمیم میگیریم که میخواهیم دیگران چه کاری انجام دهند (یا انجام ندهند)، خواستههای خود را به آنها اطلاع میدهد، و سپس شروع به افزایش فشار یا تنبیه میکند به این امید که طرف مقابل تسلیم شود.
والت تاکید میکند که این رویکرد به ندرت جواب میدهد، زیرا آمریکا معمولاً از دیگران میخواهد امتیازات اساسی بدهند و اعمال فشار به دشمنان دلیل بیشتری برای مقاومت در برابر آمریکا به آنها میدهد. به هر حال، اگر یک دولت خارجی یا گروه نظامی به محض اینکه واشنگتن چند بمب پرتاب میکند یا جریمههای مالی اعمال میکند، تسلیم شود، چه چیزی میتواند جلوی مقامات ایالات متحده را بگیرد که بعداً خواستههای بیشتری را تحمیل کنند؟
از نظر والت، اتکای واکنشی بیش از حد آمریکا به ابزارهای قهری و پایبندی سرسختانه به اهداف دستنیافتنی، موانع مهمی بر سر راه سیاست خارجی مؤثرتر ایالات متحده هستند. بهجای متقاعد کردن دیگران با حداقل توسل به تهدیدها و فشار به انجام آنچه آمریکا میخواهد - که وظیفه اصلی دیپلماسی است - واشنگتن امیدوار است که جعبه ابزار قهریاش به او اجازه دهد بدون نیاز به مصالحه زیاد، همه چیزی که میخواهد را به دست آورد.
به گفته فارن پالیسی، درک دیگران و تلاش برای یافتن راهحلهای قابل قبول هر دو طرف دشوار و زمانبر است، در حالی که اعمال تحریمهای بیشتر یا پرتاب یک موشک تاماهاوک سریع و آسان است و باعث میشود افراد مسئول مصمم به نظر برسند. متأسفانه، این رویکرد «همین است که هست»، دلیل کمی برای توافق بستن به دشمنان میدهد و حتی دلیل کمتری برای پایبندی به هر معاملهای که ممکن است آمریکا بر آنها تحمیل کند، میدهد. اگر آمریکاییها میخواهند رهبرانشان قبل از اقدام فکر کنند، وقت آن است که از آنها چند سوال دیگر بپرسند و بر پاسخهای بهتر پافشاری کنند.
نظر شما