به گزارش خبرگزاری ایمنا، پنجمین روز از برگزاری جشنواره فیلم فجر در اصفهان با اکران فیلم «ظاهر» برای اصحاب هنر و رسانه برگزار شد؛ فیلم ظاهر یکی از آثار حاضر در جشنواره فیلم فجر چهلودوم و محصول کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است که در کنار فیلم باغ کیانوش و ملکه آلیشون جزو آثار کودک و نوجوان این جشنواره به حساب میآیند.
در خلاصه داستان فیلم ظاهر آمده است: ظاهر ۱۸ سال دارد و در شمال کشور سرباز است؛ او با اکبر و زیبا پیرمرد و پیرزنی که در کلبهای نزدیک پادگان زندگی میکنند آشنا میشود و همزمان عاشق یک دختر روستایی میشود که در ادامه اتفاقهایی برایش رقم میخورد؛ اگر بخواهیم درباره بازیگران این دوره از جشنواره صحبت کنیم، باید گفت به غیر از روحالله زمانی بازیگر فیلم خورشید که با این فیلم به شهرت دست پیدا کرد و حالا تبدیل به یکی از بازیگران نوجوان پرکار سینما شده است از دیگر بازیگرانی که میتوانیم در این فیلم به آن اشاره کنیم یدالله شادمانی و حامد محمودی است.
این فیلم در واقع عاشقانهای به دور از هیچ گونه هیاهو و هیجان است یعنی عوامل فیلم در تلاش بودند فیلمی خوش رنگ و لعاب، کمدیالوگ و وابسته به طبیعت بسازند، فیلمی که حرفش را با تصویر و نگاه میزند؛ در این فیلم سربازی خجالتی و آرام نقش اول فیلم است که البته این کمحرفیاش به شخصیتش نیز میآید؛ این سرباز آرام در ابتدای فیلم به پرنده بال شکسته، سپس به همسایهاش کمک میکند و دست آخر رفاقت را در حق طاهر، رفیقش تمام میکند، اما در این میان ریتم بهشدت کند و پلانهای آن بلند بود، اما احتمالاً برای مخاطبانی که بهدنبال آرامش بودند، فیلمی شاعرانه و آرام به حساب میآمد.
دقایق ابتدایی این فیلم هیچ دیالوگی میان افراد رد و بدل نمیشد و اگر این سکوت کمی بیشتر ادامه داشت، احتمالاً منجر به واکنش تند مخاطبان و حاضران میشد؛ «ظاهر» با نمایش جنگلهای شمال کشور آغاز شد و همین جنگلها تنها نشانه حضور این فیلم در این منطقه بود، چرا که اکبر و زیبا که دو بازیگر کهنسال این فیلم بودند و دیگر بازیگران نیز که به ایفای نقش میپرداختند، برخلاف تصور هیچ لهجهای نداشتند.
از سویی میتوان اینطور گفت که اگر مخاطبان فیلم خلاصه فیلم را نخوانده و به چند نکته ریز فیلم توجه نداشته باشند، تا اواسط فیلم حتی متوجه این موضوع نمیشوند که فیلم مربوط به دوران دفاع مقدس است؛ در ابتدا گفتیم این فیلم، موضوعی عاشقانه نیز دارد و از همان اوایل فیلم است که متوجه میشویم «ظاهر» دل به یکی از دختران روستا به نام مریم داده است، دختری که وقتی اسم «ظاهر» را میشنود، مسخرهاش میکند و در نهایت پس از چندین بار تلاش برای حرف زدن با مریم، با نامهای از مریم خواستگاری میکند و از او میخواهد اگر جوابش مثبت است، روبان سبز رنگی به یکی از درختهایی که پیشتر یکدیگر را کنار آن دیده بودند، ببندد.
پس از چند روز ظاهر به سراغ درخت میرود، با دهها روبان آویخته به شاخههای درخت مواجه میشود، اما در میان این دلدادگی ظاهر از تمام این اتفاقات خوشایند و آیندهای که در انتظارش است، میگذرد و تحولی در روند فیلم رقم میزند که از اینجا به بعد باید به تماشای فیلم بنشینید.
نظر شما